روزگاری بود که خمینی بود و دستگاه شکنجه و اعدام جوانان و نوجوانان دختر و پسر و پدران و مادران سالخورده و زنان باردار و... هرشب صدتا صدتا و دویست تا دویست تا اعدام میکرد و دنیایی آکنده از سکوت و سازش و تسلیم....
آری، چنین بود آن روزگاران و خلقی که در زیر تیغ آخته اختناق در زیر پرده دین نفسش را بریده بودند و هیولای خمینی همچنان میتاخت و نعره میکشید و تا آمار اعدام های شب قبل را به او نمیدادند اشتهایش برای صبحانه باز نمیشد و...که شرح آن روزگاران بماند برای بعد.
و اما امروز که ولیفقیه پیزوری نه آن توان و قدرت هیولایی مثل خمینی را دارد، و نه جامعه آن جامعه دهه 60است و نه جامعه بینالمللی مثل آن زمان، بنابراین برای جنایاتش باید محمل بتراشد و بهانه، مثلاًًًً جوانان را در زیر شکنجههای وحشیانه میکشد و در کمال وحشت و جبونی میگوید در زندان خودکشی کردهاند. این رویکرد آنقدر سخیف و مسخره است که حتی صدای عناصر خود رژیم و روزنامههایش را هم در آورده. به این عبارت از سایت دنیای اقتصاد در رابطه با خودکشی سید امامی استاد دانشگاه توجه کنید: «اولین نکته این است که فرض میکنیم همه این اتهامات معقول باشد و حتی در دادگاه نهایی نیز ثابت شود، در این صورت باید پرسید که چرا از همان ابتدای بازداشت، این موضوع اطلاعرسانی نشده است؟ چرا خانوادههای این تعداد افراد نیز حاضر نشدهاند که اطلاعرسانی کنند؟ طبیعی است که چنین اتفاقی تقریباً غیرمعمول است، مگر آن که گمان کرده باشند یا این باور به آنها القا شده باشد که مسأله به سرعت حل میشود و خواسته باشند که خبر را منتشر نکنند. نکته دوم این است که چرا دادستانی درباره اصل فوت مرحوم سیدامامی و علت آن بهصورت مستقیم اظهارنظری نکرده است؟ مشکل مهم این اتفاق تأسفبار در این است که تعداد زیادی از دانشجویان، استادان دانشگاه و اشخاص دیگر با مرحوم سیدامامی ارتباط و مراوده داشتهاند، و هیچگاه به ذهن آنها خطور نمیکند که وی متهم به چنان اتهامی شود یا اینکه دست به خودکشی بزند». (سایت دنیای اقتصاد 23/11/96)
البته از این قبیل ابهامات و پرسش و ناباوریها هم در جامعه و هم در میان جناحها و محافل خود رژیم زیاد است که فرصت پرداختن به آنها نیست. نکته قابلتوجه اینکه این موضوع خودکشی شدن در زندانها خودش تبدیل شده است به یک موضوع و دستمایه و جبههای برای جنگ بین باندهای رژیم، توجه کنید:
«مثلاًًًً سیدامامی بهعنوان عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق یک سرمایه اجتماعی بود... نتیجه اینکه امروز که دولت بهشدت درگیر چالشهای اقتصادی است، میتواند با استفاده از سرمایههای اجتماعی جلوی بحرانهای اجتماعی را بگیرد». (جهان صنعت 2/12/96) و در ادامه توضیحاتش اصل اتهام را به چالش میکشد.
باند مقابل اما این قتل را به شکل دیگری دستمایه جنگ و جدال درونی نظام کرده است:
«چهرههای سیاسی و رسانههای شناخته شده اصلاحطلب بهروشنی اراده کردهاند بهرغم اذعان دستگاههای امنیتی و قضایی کشور به جرایم محرز کاووس سیدامامی در حوزه امنیت ملی، از او چهرهای مظلوم در نزد افکار عمومی بسازند». (روزنامه حکومتی وطن امروز2/12/96)
آری این است تفاوت این ولیفقیه و رژیمش با زمان خمینی. خمینی از خدا و ملت عذر میخواهد که چرا بیشتر آدم نکشته در حالیکه ولیفقیه شاخ شکسته کنونی قسم آیه میخورد که من نکشتم، خودشان خودکشی کردهاند.
به این جمله خمینی در 26مرداد 58توجه کنید:«... من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز، عذر میخواهم، خطای خودمان را عذر میخواهم... من هم انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم، اجازه نمیدادیم اینها اظهار وجود کنند... من توبه میکنم از این اشتباهی که کردم و اعلام میکنم به این قشرهای فاسد که اگر سرجای خودشان ننشینند، ما بهطور انقلابی با آنها عمل میکنیم... ما نمیخواهیم وجاهت در ایران، در خارج کشور پیدا بکنیم...». (روزنامه حکومتی کیهان 7/12/96)
البته این ضعف و زبونی ولیفقیه و رژیمش همینطوری و ابتدا به ساکن بهوجود نیامده، این دقیقاً آثار همان 120هزار خون به ناحق ریخته شده و بدنهای شرحه شرحه شده در زیر شکنجههای دهه 60و مشخصاً قتلعام 67است. این بنبست و بیچارگی ولیفقیه نتیجه مستقیم اعتراضات و اعتصابات و قیام های مستمر ملت ایران طی این40سال میباشد. بله این موضع ضعیف ولیفقیه از آثار سلسله عملیات ارتش آزادیبخش در نوار مرزی علیه جنگطلبی خمینی و به کشتن دادن نوجوانان میهن و خرابی شهرها و روستاهای غرب ایران و هزار میلیارد دلار خسارت به مملکت بود. همین ارتش آزادیبخش اکنون در هیأت کانونهای شورشی هزار اشرف در خاک میهن رژیم را کلافه کرده و تا سرنگونی نظام از پای نخواهند نشست.
م. ایمان
مسئولیت محتوای این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آن را تأیید نمیکند