پلکهای فرو هشتهٔ مظلوم خواهرم
رساترین فریاد سر ندادهٔ این خلق بیپژواک است
بیدارترین آذرخش رسانای خشم؛
هنگام که جهان
در قیلولهٔ خود به خواب زدگی
هذیان میبافد
یک نسخهٔ تکراری
هنوز جامعهٔ بهستوه آمده ایران در تب و تاب سالگرد قیام ۱۴۰۱ و مرگ جانگداز ژینا امینی در کشتارگاه گشت ارشاد به سر میبرد که نسخهٔ تکراری دیگری از همان نوع جان و روان او را جریحهدار کرد.
بیهوششدن و مرگ مغزی آرمیتا گراوند، دختر ۱۶سالهٔ کرمانشاهی. این حادثه که روز یکشنبه ۹مهر ۱۴۰۲ در متروی شهدای تهران رخداده بهسرعت در فضای مجازی انعکاس یافته است.
خبرگزاری فرانسه (۱۱مهر ۱۴۰۲) بهنقل از سازمان حقوقبشری «هنگاو» نوشته است:
«گراوند روز یکشنبه پس از دستگیری و حمله فیزیکی مأموران پلیس اخلاق در ایستگاه متروی شهدای تهران، دچار جراحات شدید شد».
«وی تحت تدابیر شدید امنیتی در بیمارستان فجر تهران تحت مداوا قرار دارد و در حال حاضر هیچ ملاقاتی برای او حتی از سوی خانواده وی وجود ندارد».
«این سازمان (هنگاو) بعد از آن تصویری را منتشر کرد که در آن گراوند روی تخت بیمارستانش بود، سر و گردن او را بهشدت بانداژ شده و به یک لوله تغذیه وصل کرده بود. وی افزود: وضعیت هوشیاری او بدون تغییر است».
سناریوسازیهای رسوا و شکستخورده
نظام زنستیز و پابهگور خامنهای که در سرکوب و کشتار زنان و دختران ایرانی ید طولایی دارد، تلاش کرد به تجربهگیری از رخداد قبلی، پیشاپیش این موضوع را مالهکشی کرده و از درز اخبار مربوط به آن در خبرگزاریها جلوگیری کند. در این رابطه حتی مریم لطفی، خبرنگار اجتماعی روزنامهٔ حکومتی شرق را نیز بازداشت کرد تا موضوع بهکلی سکرت و در خفا باقی بماند.
طبق معمول پدر و خانوادهٔ قربانی نیز تحت فشار قرار گرفتند تا بگویند حادثهٔ رخداده برای دخترشان ناشی «از افت فشار، بههم خوردن تعادل و اصابت سرش به لبهٔ واگن قطار» بوده است.
با کمی غور در سراپای ماجرا درمییابیم که همان سناریوی نخنما که در مورد مرگ تراژیک ژینا امینی به خورد جامعه داده شد، در این ماجرا نیز بیکم و کاست مورد مصرف قرار گرفته است. رسوایی ماجرا در این است که طبق سناریو دوربینهای مداربسته به فرمودهٔ ولیفقیه و گزمههای او فقط قسمتی را انعکاس میدهند که در خدمت سناریوسازی گشتاپوی دینی است.
در فیلمسازیهای آنچنانی با فیلمهای دستچین دوربینهای مداربسته برای توجیه علت مرگ ژینا امینی نیز گفتند و نوشتند که او بهدلیل بیماری زمینهای و ایست قلبی فوت کرده و قصابان گشت ارشاد، از گل نازکتر به او نگفتهاند. حتی خبرگزاری سپاه پاسداران از قول «یک منبع آگاه»! نوشت: «در سیتیاسکن مغزی علایمی مبنی بر هیدروسفال بودن (عارضه قبلی) گزارششده است. وی در پنج سالگی هم تومور مغزی عمل کرده و مبتلا به بیماری صرع و دیابت نوع یک بوده است!»
در آن ماجرا نیز خانوادهٔ ژینا را تهدید کردند که باید شبانه جسد او را به خاک بسپارند و نباید کسی بر سر خاک او حاضر شود. مطابق ترفندهای کهنهشده قبلی لابد میخواستند که این اعضای خانواده پشت دوربین حاضر شوند و بگویند که دختر آنها بر اساس بیماری قلبی فوت کرده است و از «امام خامنهای» و «نیروی خدوم انتظامی» نیز تشکر کنند و برای حجاب اجباری تبلیغ نمایند!
نشانی قاتل
از حکومتی که با زنان و دختران ایران دشمنی هیستریک و غیرقابل علاج دارد و آنان را پیشتازان قیامآفرینی میداند، چنین برخوردهایی نه عجیب است و نه غیرقابل منتظره. این تراژدی میتواند همین امروز یا فردا دوباره تکرار شود. یادمان نرفته است که زهرا کاظمی نیز با همین ضربههای ناگهانی بر کاسهٔ سر، در بازداشتگاه جان باخت. چشمان باز و بیدار ندا آقا سلطان، در موجی از خون بر کف آسفالت، قاتل را به ما نشان داد.
آیا آن فجایع دردناک، «پروژهٔ خبری» و و ساختهٔ دشمنان نظام برای «تحریک احساسات مردم و برافروختن آتش اغتشاشات» بود یا پا در واقعیت سرسخت و متقن داشت؟
به قول خانم مریم رجوی اگر رژیم جلادان در موضوع آرمیتای ۱۶ساله در حالت کما، آن هم پس از برخورد او با واگن مترو چیزی برای پنهان کردن و ریگی به کفش ندارد چرا بیمارستان را محاصره کرده و مانع حضور خبرنگاران مستقل میشود؟!
خشم را نباید فرو خورد
اگر مرگ مغزی آرمیتا بهدلیل برخورد خشونتآمیز و زنستیزانه با او بوده است [که هست]، بدا! بهحال خامنهای و گزمههای آدمکش او و هیستری زنستیز آنان.
اینجا جایی است که سکوت و چشم فرو بستن بر فاجعه نابخشودنی است.
اینجا جایی است که خشم را نباید فرو خورد، باید آن را با تمام دامنهاش آزاد گذاشت.
هم جامعه این خشم را بهخوبی میشناسد و هم قاتل اصلی زنان و دختران ایران.