به یاد عماد رام موسیقیدان بزرگ و هنرمند محبوب
مردم ایران، در سالگرد پر کشیدنش در سوم خرداد
- رضا اولیا تصمیم گرفت که تندیس و مجسمه شرافت، نجابت، انسانیت، عشق و محبت را بسازد، اما وقتی ساخت و پرداخت این تندیس را بهپایان رساند در انتها دید که تندیس عماد رام شده است! (دکتر منوچهر هزارخانی)
تندیس عماد رام
نام «عماد» در لغت بهمعنی «تکیهگاه» و «بنای بلند و با عظمت» است؛ و واژه «رام» نامی از خدایان مقدس ایران باستان میباشد. ترکیب ایندو یکی از خدایگان بالابلند موسیقی مردمی ایران را میسازد: عماد رام
و بهراستی که نام بلندآوازهاش خبر از روحی سرکش، شورشی و ناآرام میداد…
خط و امضای عماد رام
اگر ایران به جز ویران سرا نیست
من این ویران سرا را دوست دارم
اگر آب و هوایش دلنشین نیست
من این آب و هوا را دوست دارم
وقتی خمینی دجال بعد از ۱۵سال به وطن باز میگشت در جواب خبرنگاری که از او پرسید چه احساسی هنگام بازگشت به وطن دارد، آن دجال گفت: «هیچ»!
عماد رام هم در جواب به این دجال گفت: «با هیچ نمیتوان ایران را ساخت و به ایران و ایرانی خدمت کرد». از آن پس بود که او با طنین صدا و نوای سحرآمیز خود، کاخ ملایان دژخیم را به لرزه درآورد. آخر او پیش از این در جملهای معروف گفته بود:
" «هنرمند باید راه آزادگـی پیشه کند و بازگو کننده رنجها، خوشیها و آنچه بر مردم میگذرد، باشد». آنگاه عماد رام طبق گفته خویش راه آزادگی پیشه کرد و رسالت هنری و مردمی خود را به خلق قهرمان و آیندگان اثبات کرد.
… اکنون او، از خدایگان بالا بلند هنر مردمی، تکیهگاه و بنای پر وقار موسیقی ایران و استاد بیبدیل «فلوت سحرآمیز» ی است که از قلهٔ هنر اصیل ایران، آواز دلنواز و نغمه روحنواز سازش همچنان در دشتها و کوهپایهها و در کوچهها و جنگلها به گوش میرسد. انسانی از تبار عشق و هنر که همه عمرش سرشار از آفرینش زیباترین نغمهها و نوازهایی بود که با سلول میلیونها ایرانی عجین و آمیخته شد. همان خوانندهٔ محبوب و مردمی با صدایی گرم و سوخته که قلوب مردم خویش را فتح کرد و فلوت سحرآمیزش، زبان حال مردم ستمدیده و بیان درد و رنجهای آنها گردید. او خود گفته بود:
«با بدترین دیکتاتوری زمان روبهرو هستیم که با هر شگرد و ترفندی فقط میخواهد بماند و در این راه از هیچ جنایتی رویگردان نیست… مردم ایران دیگر به چه زبانی باید بگویند که: «آخوند! بساط خود را جمع کن و برو»!
و به این ترتیب هنر خود را در مبارزه با دیکتاتوری مهیب آخوندی بهکار گرفت.
فلوت از قدیمیترین سازهای بادی است که قدمت آن به ۵۰۰۰۰سال میرسد. فلوت و نی سازهایی بسیار نزدیک به هم هستند؛ بطوریکه میتوان «نی» را واژهای برابر «فلوت» دانست. نی از جمله سازهایی است که در تاریخ موسیقی ایران جایگاهی پرفراز و فرود دارد. از دربار پادشاهان ساسانی تا همدم بودن با شبانان تنها در دل صحراها…
«در یازدهم اسفندماه ۱۳۰۹ در ساری در استان مازندران متولد شدم. از شش سالگی با نیهای خودرو، که آنها را بهصورت فلوت طراحی میکردم، بدون مربی یادگیری این ساز را شروع کردم. انجام این مقصود با شرایط آن روز چندان کار سادهیی نبود… در چنین موقعیتی بهخوبی میتوان احساس کرد توفیق در این راه با چه ناامیدیها و دردسرهایی همراه بوده است. تنها راه برای موفقیت، ذوق سرشار و استقامت بیحد و حصر بود تا انسان را به سرمنزل مقصود برساند. با همهٔ این موانع، سالیان درازی را پشت سر گذاشتم و از هیچ کوششی برای نیل به مقصود باز نماندم».
… در سال۱۳۳۵ در محضر اساتیدی همچون حسن رادمرد، خادم میثاق و یوسفزاده به آموزش ردیفهای موسیقی ملی، دیکته موسیقی و هارمونی پرداختم. پس از آن بهعنوان تنها تکنواز فلوت در موسیقی ملی، در ارکستر بزرگ رسماً کار موسیقی را آغاز کردم. بعدها به سرپرستی دو ارکستر، یعنی ارکستر موسیقی ملی و ارکستر بزرگ شاد، منصوب شدم. در این زمان بهعنوان سرپرست ارکستر، تکنواز فلوت، خواننده، آهنگساز و ترانهسرا انجام وظیفه میکردم.
… با روی کارآمدن حکومت آخوندی، با سرمایه شخصی دست به تهیه و تکثیر نوارهای میهنی زدم، به نام شبانه با شبزندهداران. در اولین شمارهٔ این نوار، ترانهٔ «ایران ـ ایران» بهگونهیی مورد اقبال همگان قرار گرفت که چه در داخل و چه در خارج خوانندهیی نبود که آن را اجرا نکرده باشد. پس از چندی این نوارها توقیف شد و من به جرم وطنخواهی دستگیر و زندانی گردیدم».
آری، او در سال۱۳۶۰ توسط پاسداران جهل و تاریکی دستگیر و روانه زندان شد و دژخیمان بر پیکر نحیف او هشتاد ضربه شلاق شقاوت نواختند تا رسوایی و ضدیت حیوانی خود را با هنر و هنرمند به گوش جهانیان برسانند.
اما مزاحمتهای پاسداران رژیم پایانی نداشت تا اینکه او برخلاف تمایلش مجبور به جلای وطن شد.
عماد رام، که بیشک یکی از ارزندهترین موسیقیدانان معاصر ایران بود و هنر آهنگسازی، شاعری، نوازندگی و خوانندگی را یکجا داشت، از پای ننشست و تسلیم دیو سرنوشت نشد. او، بهدنبال چیزی میگشت تا عطش بیپایان او برای آزادی و انسانیت را سیراب کند. روح عصیانی و ناآرام او، مدتها او را بهدنبال خود کشاند تا اینکه سرانجام گمشدهاش را یافت:
لبم چو گل خندان، دو دیدهام دریاست
لب از برون خندد، دل از درون گرید
زبرق چشمانم، نشانهیی پیداست
زبرق چشمانم، نشانهیی پیداست
این وصف حال اوست. شاداب و سبکبار، با روحی لطیف و قلبی شفاف و صدایی گرم اما با نی و از نی حکایتها و از جداییها شکایت داشت:
بشنو از نی چون حکایت میکند
وز جداییها شکایت میکند
اما او که خنده بر لب در دل گریان بود، نشانهای یافت:
«اما امروز بیش از گذشته با امید بهآینده مینگرم. زیرا مقاومتی میبینم همراه با ارتشی نیرومند، که اینچنین بهسوی آزادی در حرکت است…».
عماد رام خود در اینباره گفته بود: «چهار سال به تحقیق در مورد این سازمان و مقاومت ادامه دادم تا اینکه به هرحال تسلیم واقعیتها شدم و چون این چیزی را که این سازمان و شورای ملی مقاومت داره، منظورم سازمان مجاهدین خلقه، من در جای دیگری ندیدم، بنابراین تشخیص دادم که من باید در کنار اینها بایستم و به مبارزه ادامه دهم که افتخار این رو پیدا کردم».
او در قسمتی از سخنرانی معروف خود در سالگرد بزرگداشت قیام ۳۰تیر گفته بود: «بنده که عضو بسیار کوچک وطن عزیزمان ایران هستم، در برابر آنکس که قلبش بهخاطر وطنش و مردمش میتپد سر تعظیم فرود میآورم».(عماد رام، سخنرانی در شب همبستگی هنرمندان یا مقاومت ایران- پاریس ۳۰تیر ۱۳۷۳)
همچنین عماد رام بعد از شنیدن سخنرانی تاریخی مسعود رجوی در میتینگ امجدیه با عنوان «چه باید کرد»، گفته بود: «اون چیزی که من رو زیاد تحت تأثیر قرار داد، سخنرانی جناب رجوی در امجدیه در اوایل انقلاب بود. من دیدم که ایشون صحبتهایی میکنند که دقیقاً ملت در انتظارشند».
و سپس درباره اولین دیدار با مسعود رجوی گفت:
«وقتی این فرصت به من داده شد برای اجلاس شورا با آقای رجوی روبهرو شوم و با ایشان به گفتگو بنشینم. تازه دریافتم این همه عشق مجاهدین و هواداران آنها برای آزادی از کجا سرچشمه میگیرد. باید به تأکید بگویم انسانیت، مهربانی، یگانگی، شجاعت و قاطعیت و تیزهوشی با اعتقاد راسخ به یک حکومت مردم سالار و پشتوانهیی متجاوز از سی سال مبارزه برای ایران و مردم آن، خلاصهی است از این رادمرد تاریخ که تاکنون نظیر آن کمتر دیده شده است. من به آنچه میخواستم رسیده بودم».
آری، استاد گرانقدر آنچه را که آرزو داشت یافته بود و تا پایان حیات شرافت مندانه، خودش و نام و یادش را بهعنوان هنرمندی مردمی و مبارز به سینههای مردم سپرد و همچنانکه خود گفته بود: «ملت ایران فریاد آزادیخواهی هنرمندان واقعیش را هرگز از یاد نخواهد برد».
عماد رام در شمار درختان پر ثمری است که هر چه بیشتر گل و میوه میدهند، بیشتر سر فروتنی در برابر آب و خاک و تبار تاریخی خود فرود میآورند. او در دیداری که با رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران داشت، چنین گفته بود:
«از من سؤال میکنند که آقا چی دیدی، چی هست و چی نیست، خوب من با این قصور بیان و زبان نمیتوانم گویای آن عظمت باشم. بنابراین سعی کردم که با دو بیت شعر… نیمی از احساس خودم را عرض کنم:
«منم که رو بنهادم به قبلهگاه محبت
منم فتاده چو یوسف درون چاه محبت
امیر ملک وجود و اسیر درگه عشقم
منم که گوشه گرفتم به خانقاه محبت
بهترین خاطره من این است که با چنین سردارانی آشنا شدم و به خودم بالیدم. شوخی هم نداریم…
روحیهشان برایم غیرقابلتصور بود. آنها با کار طاقتفرسایی که دارند، اغلب اوقات در حال آمادهباش هستند. اما از چنان روحیه شادی برخوردارند که با شنیدن آهنگهای شاد از هنرمندان مقاومت، بهشادی و پایکوبی میپردازند. آنها هر کدام کولهباری از خاطرات خود را برایم تعریف کردند. خاطرههایی پربار از رشادت و از خود گذشتگی. تو گویی همگان تندیسهایی بودند که از خاک وطن سرشته بودند. همگی آخرین کلامشان این بود که: ما آزادی را بهایران برمیگردانیم».
خاطرهای از ترانه «فروغ جاودان سایه امان» از فلور صدودی
روزی قرار شد از مزار شهدای فروغ جاویدان دیداری داشته باشیم. با عدهیی از دوستان شورایی رهسپار آنجا شدیم. بماند که زمان ورود به آنجا سکوت برقرار بود و همه احساس غریبی داشتیم که وصفناشدنی است. وقتی وارد محوطه دلباز مزار شدیم، من در کنار عمادجان راه میرفتم. صدای موزیکی به گوش میرسید. نزدیکتر شدیم. با تعجب شنیدیم موزیکی که پخش میشود آهنگی از عمادجان است. دقیقهیی به هم نگاه کردیم و هر دو این سؤال برایمان بود که چطور این آهنگ؟
این شعر بر روی آهنگی از عمادجان توسط آقای معینی کرمانشاهی، سالها پیش سروده شده بود. عمادجان غرق تعجب نگاهی به سردر مزار شهدای فروغ جاویدان انداخت و نام این آهنگ…
از دوست مجاهدی که همراهمان بود پرسیدم این آهنگ مال کیست؟ اسمش چیست و چطور این را انتخاب کردهاید؟ آن دوست گفت: این آهنگ نامش مسبب است و برادر (اشاره به آقای مسعود رجوی) این آهنگ را خیلی دوست دارند. به ایشان گفتم نه، نام این آهنگ»فروغ جاویدان «است. آن دوست با چشمانی اشکآلود و متعجب گفت: کی این آهنگ ساخته شده؟ گفتم این آهنگ مال عمادجان است و سالها پیش ساخته شده و امروز اینجا بر سر مزار شهدای فروغ جاویدان شنیده میشود، بدون اینکه نامش را بدانند.
آن روز عمادجان احساس عجیبی داشت و به من گفت: فلور از کجا تا به کجا؟
در این حال مستی صفا کردم
تو را ای خدا من صدا کردم
از این روزگاری که من دیدم
چه شبها خدایا خدایا کردم
نهادم سر سجده بر خاکت
به درگاهت امشب دعاکردم
که از من نگیر این صفای دلم را
به راه محبت تو دانی خدایا چهها کردم
سبب گر بسوزد مسبب تو هستی
سبب ساز این جهان تویی
ز دست که آید که دستم بگیرد
مرا سایه امان تویی»
روح شورشی او همانطور که خود امضا کرده بود: «ایران هرگز نخواهد مرد»، اکنون در شعار جوانان قیامآفرین و خروش آتشین کانونهای شورشی همچون نغمه رودی خروشان در دشتها و خیابانهای این میهن شنیده میشود و خبر از برچیده شدن بساط این دیکتاتوری میدهد.
رئیسجمهور برگزیده مقاومت، مریم رجوی در فقدان این هنرمند مردمی و مبارز گفت:
«قدر و منزلت هنری عماد رام برای جامعه هنری کشور و برای همه ایرانیانی که عواطف و احساساتشان با ساز و صدای او آشناست نیاز به وصف ندارد. با این همه تردیدی نیست که خصال انسانی این رادمرد هنر ملی در صدر ارزشهایش قرار میگیرد. ارزشهایی همچون وفا و بزرگ منشی و فروتنی که او را در قلب هموطنان و دوستدارانش جای داده است. همان ارزشهای والایی که او را با مقاومت پیوند داد و به یار وغمخوار صمیمی رزمآوران آزادی تبدیل کرد».
روز سوم خرداد ۱۳۸۲ فلوت و نی سحرآمیز این آهنگساز مردمی به ظاهر خاموشی گرفت. اما پیش از این او از بوتههای آزمایش در پایداری بر آرمان آزادی به شایستگی تمام بیرون آمده بود و بعد از این بود که روح لطیف و در عینحال ناآرام و عصیانیاش پر کشید و به رفیق اعلا در ابدیت پیوست. فروغ و نغمهای جاویدان در سایه امان.
یادش گرامی باد.