برخی از گروهها، جریانها، احزاب و نیز شخصیتهای سیاسی در طیفهای راست و چپ، هنگام نام بردن از نظام ولایت فقیه، از اسم مرکب «جمهوری اسلامی!» استفاده میکنند. در این یادداشت میخواهیم ببینیم آیا این کاربرد در ترمینولوژی سیاسی درست است یا نه اگر نه، چه ایرادی بر آن وارد است و اصطلاح درست برای نامگذاری ساختار فاشیستی حاکم بر ایران کدام است.
این حکومت از آغاز تکوین خود نه جمهوری بوده است، نه اسلامی؛ در عینحال از هر دو ترمینولوژی برای تحکیم یک سلطهٔ فاشیستی سود جسته است.
سوء استفادهٔ خمینی از نام «جمهوری»
خمینی قبل از اینکه بر امواج میلیونی انقلاب ضدسلطنتی سوار شود و به قدرت برسد، در کتاب «ولایت فقیه» آشکار از برقراری «حکومت اسلامی!» سخن میگوید. [دقت شود، «حکومت» و نه «جمهوری»؛ تصویر او از حکومت، چیزی شبیه خلافت اموی و عباسی است]:
«ائمه و فقهای عادل موظفند که از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند. صرف حکومت برای آنان جز رنج و زحمت چیزی ندارد؛ منتها چه بکنند؟ مأمورند انجام وظیفه کنند. موضوع ولایت فقیه مأموریت و انجام وظیفه است».
او حکومت را برای اجرای «احکام الهی!» [بخوانید سنگسار، قطع دست و پا و درآوردن چشم] میخواهد.
بنابراین «ولایت فقیه» در ذهن او مساوی است با یک حاکم مخوف مجری احکام قرونوسطایی در خلافتهای اموی و عباسی.
«جمهوری اسلامی» از ابداعات و بهعبارت دیگر از ترفندهای گولزنندهٔ او برای امروزی جلوهدادن و مردمپسند کردن این حکومت است. او در جریان انقلاب ضدسلطنتی و بهدلیل چشمزدن از مجاهدین و نیروهای انقلابی و مترقی نمیتوانست از اسم «حکومت» استفاده کند، مزورانه به کلمهٔ «جمهوری» روی آورد.
تناقض ماهوی فاشیسم دینی با جمهوریت
فراتر از آنچه گفته شد، کارنامهٔ این حکومت نشان میدهد که سردمداران آن از خمینی تا خامنهای، به قواعد و شرایط یک «جمهوری» هرگز نه اعتقاد داشته و نه پایبند بودهاند. رکترین اظهارات در زمینهٔ بیاعتقادی ولایت فقیه و مشاطهگران آن به جمهوری و انتخاب مردم، در اظهارات آخوند «مصباح یزدی» به چشم میخورد. او سخنانی را که دیگر آخوندهای حکومتی در خفا و در محافل درونی خود به زبان میرانند، روی دایره ریخته است.
«ولیفقیه یعنی جانشین امام معصوم یعنی کسی که میخواهد حق را تعیین کند او گاهی مصلحت میبیند بگوید شما رأی بدهید. او دستور میدهد که رأی بدهید چه کسی رئیسجمهور باشد. انتخابات ریاستجمهوری اعتبارش به رضایت اوست (۱).
در حکومت اسلامی رأی مردم هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد نه در اصل انتخاب نوع نظام سیاسی کشورشان و نه در اعتبار قانون اساسی و نه در انتخاب ریاست جمهوری، بلکه ملاک اعتبار قانونی، تنها یک چیز است و آن“ رضایت ولایت فقیه ”است.
اگر در جمهوری اسلامی تاکنون سخن از انتخابات بوده است، صرفاً به این دلیل است که ولیفقیه مصلحت دیده است، فعلاً انتخابات باشد و نظر مردم هم گرفته شود. ولیفقیه حق دارد و میتواند هر زمان که اراده کند و مصلحت بداند نوع دیگری از حکومت را که در آن چه بسا اصلاً به رأی مردم مراجعه نشود، انتخاب کند» (مصباح یزدی. هفتهنامه پرتو. ۷دی ۱۳۸۴).
شاید گمان کنیم که این نظر مشعشع مربوط به یکی از دایناسورهای به تاریخ پیوسته است اما یک بهاصطلاح «پژوهشگر فلسفه و جامعهشناس!» حکومتی، نظری بهتر از این ندارد. او عامدانه در مفاهیمی مانند «جمهوری» و «دموکراسی» سفسطه میکند تا از آنها فاشیسم دینی را بیرون بکشد.
«یکیانگاشتن جمهوری و دموکراسی نه اشتباهی بزرگ، بلکه شاید بزرگترین اشتباه فکری در تاریخ حیات نظام جمهوری اسلامی است. جمهوری عبارت است از اراده عمومی general will برای فضایل اما دموکراسی جهتگیری افکار عمومی public opinion است بهسوی طبایع (غرایز). جمهوری و دموکراسی در دوران ما، ضد یکدیگرند و بود یکی، نبود دیگری است» (سیدجواد طاهایی، پژوهشگر فلسفه و جامعهشناسی. فرهیختگان. ۴اسفند ۱۴۰۱).
با این تعریف، لابد تنها مدل جمهوری بر روی کرهٔ زمین، فاشیسم دردانهٔ دینی است:
«برخلاف تصور رایج جمهوری اسلامی دموکراسی نیست، جمهوری است. جمهوریتی در معنای ناب و خالص خود. جمهوری اسلامی بهنحوی اعجابانگیز خود جمهوری است در همان معنا که توکویل نزدیک به این تعبیر میگفت من در آمریکا جامعه دموکراتیک ندیدم خود دموکراسی را دیدم و احتمالاً منظورش آن بود که در جامعه آمریکایی که او دید، دموکراسی نام پروسهها یا کارکردها نبود بلکه گویای اصل و پرنسیپ آن بود».
این تئوریسین نظام، آزادی را مرادف با بیبندباری و فساد میداند؛ البته قیاس به نفس میکند.
«برگرفتن روایت حاکم لیبرال ـ یهودانه از دموکراسی، حتی اگر آن را مردمسالاری بنامیم دو کارکرد مخرب دارد: لطمه مفهومی به جمهوریت نظام میزند و لطمه اخلاقی به اسلامیت نظام. مخصوصاً این دومی مهم است زیرا تعهد نظام جمهوری به دموکراسی لیبرال، اگر عملیاتی شود به فساد میانجامد و اگر فقط در حرف باشد نقص و کاستی در فلسفه یا علت وجودی آن است. تعهد به دموکراسی، در عمل، هیاتی سکولار و دنیادوستانه به جمهوری اسلامی میبخشد و در نظریه نمایشی باژگونه، مغشوش از هستی و نیز فلسفهٔ جمهوری اسلامی به ناظر خارجی ارائه میدهد» (همان).
همانطور که ملاحظه میشود، جمهوری نامیدن حکومتی که خمیرهٔ آن با فاشیسم و توتالیتاریسم سرشته شده، از اساس اشتباه است.
تعریف جمهوری و مغایرت آن با «مردمسالاری دینی!»
جمهوری تعریف مشخص دارد. «در حکومت جمهوری، حکومت متعلق به عموم مردم است که به نسبت مساوی در این حق شریکند اما چون در وضع کنونی تمدن عملاً ممکن نیست که تمام مردم حکومت کنند، از طرف آنان عدهیی برگزیده میشوند و حکومت را در دست میگیرند اما این عده که وکیل مردمند، همیشه باید تحت نظارت مردم باشند زیرا در غیراین صورت ممکن است که از این قدرت به ضرر دیگران بهرهبرداری کنند» (رحیمی مصطفی. اصول حکومت جمهوری. انتشارات امیرکبیر. ۱۳۵۸).
تئوریسینها و سردمداران حکومتی میخواهند با واژهٔ من درآوردی «مردمسالاری دینی!»، روح آزادی و دموکراسی را از جمهوری بگیرند و فاشیسم دینی را به جای جمهوری قالب کنند. «آزادی مانند برابری از حکومت جمهوری جدا نشدنی است؛ زیرا جایی که آزادی نباشد، مردم توانایی اظهارنظر در بارهٔ حکومت ندارند و هنگامی که توانایی اظهارنظر نداشتند، حکومت متعلق به آنان نیست و جایی که حکومت متعلق به مردم نباشد، جمهوری نیست» (همان منبع).
جمهوری نبودن این نظام، کشفی نیست که مخالفان آن و بهخصوص مجاهدین کرده باشند. اکنون بسیاری از بهحاشیه رانده شدگان از دایرهٔ قدرت، سخنشان این است که حکومت جمهوریت خود را از دست داده است. البته آنها طوری وانمود میکنند که گویا این حکومت از آغاز جمهوری بوده و بعد از مسیر آن منحرف شده است. این یک مغلطهٔ آشکار است. این حکومت هرگز جمهوری نبوده و به آن اعتقادی نداشته است؛ بنابراین کاربرد ترمینولوژی «جمهوری» در مورد آن درست نیست.
آیا این حکومت اسلامی است؟!
حال میرسیم به اسلامی بودن این حکومت. بزرگترین هدیه به ارتجاع غدار دینی و بنیادگرایی موحش آن این است که ما آن را «اسلامی» بخوانیم. [توجه شود که در اینجا نمیخواهیم باب جنگ مذهبی یا نوعی مذهب علیه مذهب را باز کنیم]، هدف وفاداری بهمعنای کلمات است. بهمحض اینکه بپذیریم این حکومت اسلامی است، پذیرفتهایم که جنگ مردم ایران برای نیل به یک جمهوری دموکراتیک بر اساس جدایی دین از دولت، درافتادن با یک حکومت دینی است. این همان چیزی است که غایت آمال این رژیم است.
خمینی و جانشین او با سوء استفادهٔ ابزاری از دین، سلطهٔ فرعونی خود را توجیه کرده و میکنند. خمینی سلطنت مطلقه و دیکتاتوری قائم به فرد خودش را به خدا نسبت میداد:
«ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است؛ همان ولایت رسولالله (ص) هست» (صحیفه خمینی، ج ۱۰، ص ۳۰۸).
او به جنگهای کشورگشایانه و تروریستی خود را لباس اسلام میپوشاند:
«مبارزهای که الآن بین کفر و اسلام است، این منازعه بین ما و آمریکا نیست، بین اسلام... است، این منازعه بین ما و آمریکا نیست، بین اسلام است و کفر» (صحیفه امام، ج۱۱، ص: ۱۰۵)
این همان توجیهی است که مبنای تئوریک استمرار جنگهای صلیبی بین مسیحیان کاتولیک علیه مسلمانان و مسیحیان ارتدوکس در قلمرو روم شرقی و نیز با اسلاوها و بالتهای پگان، مغولها و خوراج مسیحی بود و آن را مشروع جلوه میداد. بر اساس همین تلقی سخیف بود که خمینی، مجاهدین را «منافق» نامید و فتوای مهدورالدم بودن آنها را صادر کرد.
اسلامی نامیدن این نظامی فاشیستیـ توتالیتاریستی [صرفنظر از اینکه ما اسلام را قبول داشته باشیم یا نه، آتهئیست باشیم یا سکولار، ماتریالیست، نهیلیست، ضدهر نوع دین یا معتقد به هر فلسفه و گرایش دیگر]، تأییدی است بر ادعای سردمداران آنکه تلاش میکنند به نام خدا، دین، قرآن و اسلام، سلطهٔ خود را در کشور فلکزدهٔ ما تحکیم کنند و آن را سکویی برای گسترش بنیادگرایی به خاورمیانه و خاور دور و نزدیک و دیگر نقاط جهان قرار دهند.
اسلامی نامیدن این حکومت [چه بخواهیم و چه نخواهیم و از آن اکراه داشته باشیم] به خمینی و خامنهای این مجوز را میدهد که کشتار ۳۰هزار زندانی سیاسی در تابستان ۶۷ را بر اساس حکم خمینی، جنگ بین اسلام با کفر و نفاق بنامند.
***
در این مورد بیش از این میتوان استدلال کرد اما آنچه مسلم است این رژیم از واژگانی مانند «جمهوری» و «اسلام» بهگونهیی عوامفریبانه استفادههای کلان برده است. از این رو «جمهوری اسلامی» نامیدن آن [اگر چه بنا به پیروی از غلط مصطلح یا نام رایج و جا افتاده، یا بهدلیل نداشتن ترمینولوژی جایگزین]، در نهایت به سود فاشیسم دینی است. کاربرد مکرر این اسم مرکب به همان اندازه عجیب و قابل چالش است که گویی کسانی فاشیسم هیتلری را سوسیال ـ دموکراسی و سلطنت پهلوی را نظام مشروطه بخوانند.
بهمعنای کلمات وفادار باشیم و یادمان باشد این رژیم بیش و پیش از کشتار انسانها، به کشتار کلمات و مسخ و تحریف آنها اقدام کرده است.
پانوشت:
(۱) این مفهوم در سخنان خمینی نیز آمده است:
«اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است، اگر رئیسجمهور با نصب فقیه نباشد، غیرمشروع است و وقتی غیرمشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت او اطاعت طاغوت است، طاغوت وقتی از بین میرود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود» (صحیفه خمینی، ج ۱۰، ص ۲۲۱).