این روزها، قیام پیوستهٔ مردم رنجدیده و محنتزدهٔ خوزستان چشم جهان را خیره کرده است. شهروندان پرآبترین استان ایران، آبی برای نوشیدن ندارند، چه رسد به آب برای کشاورزی و دامداری! تصاویر دامهای تلف شده و نخلستانهای سوخته و زمینهای کشاورزی بایر شدهٔ هممیهنان خوزستانی ما، تبدیل به درد آشنایی برای همهٔ مردم ایران شده است.
زهی وقاحت!
از آن سو وقاحت سران نظام پایانناپذیر است! خامنهای در رأس نظام ننگین ولایت، در سخنان اول مرداد خود به «نگرانی» اش اعتراف کرد، اما آنرا ناشی از «مشکلات مردم» دانست؛ در حالی که نگرانی خامنهای از خیزش و قیام مردم است. در غیراین صورت هرگز بحران به این نقطه نمیرسید.
ولیفقیه فرتوت نظام تلاش کرد با تاکتیک دم تیغ دادن شیخ بنفش، آخوند حسن روحانی، خودش را تبرئه کند و چنین بنمایاند که گویا پیش از این «توصیه» هایی برای خوزستان داشته، اما ظاهراً کسی در نظام منویات او را به چیزی نخریده، در نتیجه چنان شد که چنین شد! سپس هم مردم را به جلاد بیسواد بیت حواله میدهد؛ روشن است که برای خاموش کردن صدای اعتراضات مردم محنت زدهٔ خوزستان به تبحر و تخصص جلاد نظام نیاز مبرم دارد! از آنجا که به گزارش سازمان عفو بینالملل، سرکوب خونین و شلیکهای نیروهای امنیتی حکومتی به مردم تاکنون دست کم ۸ شهید داشته است، خامنهای از شیخ بنفش راضی نیست و توقع سرکوبی خونینتر داشته است!
قابل توجه اینکه دقیقاً ۲سال پیش، مهرهٔ منصوب حسن روحانی در کرسی ریاست سازمان حفاظت از محیطزیست، با یادآوری اینکه روحانی «شخصا حساسیت ویژهیی به مسائل محیطزیست دارد!» اعلام کرده بود که: «خوزستان تنها استانی است که تا ۵۰سال آینده مشکل کمبود آب نخواهد داشت!» (خبرگزاری حکومتی ایسنا ۱۱تیر ۱۳۹۸)
با توجه به چنین سخنانی، باید چنین نتیجه گرفت که در همین مدت ۲سال، چنان دزدی و غارتی انجام شده که از زمان پیشی گرفته و آب ۵۰سال در همین مدت کوتاه به یغما رفته است!
چند پرسش بدیهی
آیا با جاری شدن فرضی آب در هورهای خوزستان تمامی مشکلات پایان مییابد؟
آیا «آب» تمامی درد این مردم است؟ یا باید فاضلاب و ریزگردها و هوای آلوده و بیکاری و زاغه نشینی و حاشیهنشینی و خط فقر و افزایش سرسامآور هزینههای زندگی و درآمدهای ناچیز را هم به آن اضافه کرد؟!
پرسش مهمتر این است که آیا مشکلاتی که مردم خوزستان با آن دست و پنجه نرم میکنند، مختص همین استان ایران است؟
ناگفته پیداست که پاسخ تمامی این پرسشها بهطور مشترک در یک کلمه خلاصه میشود؛ «نه!»
خروش خوزستان، زبان گویای تمامیت ایران!
نظام جنایتکار آخوندی در زمینهٔ ستمگریاش نسبتاً «عادل» بوده است! فشار و فقر و تبعیضی که بر مردم محروم سیستان و بلوچستان تحمیل کرده، یا جنایاتی که در حق هموطنان کورد و آذری ما روا داشته است چندان تفاوت کیفی با ستمی که بر مردم آخوند زدهٔ خوزستان رفته نداشته است!
واقعیت این است که عطش سیری ناپذیر خامنهای و مزدوران ولایت فقیه برای سرکیسه کردن و بالا کشیدن هست و نیست ایران و ایرانی منجر به همهٔ این ابر بحرانهای درمان ناپذیر شده است. ابر بحرانهایی که نتایجش اکنون به کف خیابانها سر ریز کرده است؛ این سیل اجتماعی بنیانکن روزی در سیستان و بلوچستان بروز میکند، یک روز در اصفهان جاری میشود و این روزها هم شهرهای خوزستان، و به حمایت از آنها مردم سایر استانها یکی در پی دیگری به خیزش شکوهمند آنها علیه آخوندها میپیوندند.
اما این پایان کار نیست؛ شهرهای دیگر ایران نیز، همچنان که در کرج و تهران و رباط کریم و اصفهان و... میبینیم، در همین شور و التهابند. چنین است که خامنهای ناچار میشود به سبک دیکتاتوری پهلوی به تلویزیون شتافته و سرآسیمه خبر از «شنیدن صدای انقلاب» بدهد!
اما به بیان سخنگوی مجاهدین در پاسخ به دیکتاتور مفلوک نظام آخوندی، «اگر از تغییر دولت و ادعای شنیدن دیرهنگام صدای انقلاب ملت، برای شاه آبی گرم شد، از این دجالبازی سخیف و پر سفاهت، برای شیخ دغلکار هم آبی گرم خواهد شد.
کار از این کارها گذشته و فریادهای مرگ بر اصل ولایت فقیه و مرگ بر خامنهای از ایذه و الیگودرز به اصفهان و کرج و تهران رسیده است.
آری، قیام و خیزش سر بازایستادن ندارد. شورشگران پیروزی میسازند.