ایران، میهنی است که در مختصات انقلاب و سرنگونی قرار دارد. درک این واقعیت صریح و بیپرده محتاج شناختهای عمیق و پیچیدهٔ جامعهشناسانه نیست. قتل فجیع مهسا امینی، جرقهیی بود که در این وطن انباشته از باروت افتاد و در یک چشمبههم زدن آن را منفجر کرد. آری برای بارها اثبات شد که جامعهٔ ایران یک جامعهٔ انفجاری است. چاشنی انفجار این بار هنگامی عمل کرد که «رهبر الدنگ»! با بهانه کردن اربعین، در برابر مداحان، بسیجیهای کف بر لب، ریزهخواران حکومتی و یک دوجین از بادمجان دورقاب چینهایش آفتابی شده بود تا بگوید هنوز «نمرده» است و به آنها روحیه تزریق کند.
اکنون جامعهیی قیامبرانگیز، رادیکال، همبسته با شرارههای خشمی التیامناپذیر در برابر حکومت استبدادی ـ توتالیتاریتر آخوندی صفآرایی کرده است؛ جامعهیی که با الهام از کانونهای شورشی، راه رهایی را در ایستادگی، شورشگری، انگیزش انقلابی و پافشاری بر آرمان آزادی یافته است. بیسبب نیست که بنیاد بدنام هابیلیان سراسیمه و برآشفته به رئیسی رقعه مینویسد و از او میخواهد پیش سران کشورها پادرمیانی کند و از مجاهدین آلبانینشین به آنها شکایت ببرد که چرا با «تأسیس رسمی کانونهای شورشی»، طرح سرنگونی رژیم را در آسمان اختناقزدهٔ ایران درافکندهاند. چرا شعار براندازی میدهند و خواهان آمادهباش و خروج خلق قهرمان برای به زیر کشیدن سلطهٔ شوم ولایت فقیه در ایران هستند.
تصادفی نیست که رئیس مجلس ارتجاع با نگرانی نسبت به هدف قرار گرفتن «اصل نظام» نعره برمیدارد و هشدار میدهد که مبادا با «دشمن» [بخوانید مجاهدین] همراهی کنید؛ زیرا «همانند روند همیشگی خود بهدنبال موجسواری از هر اتفاقی است و التهاب آفرینی و ایجاد آشوب در کشور را در دستور کار خود قرار داده است».
بیدلیل نیست که مهدی فضایلی، عضو دفتر نشر آثار خامنهای انگار که کشف تازهیی کرده است با هراسی قابل فهم به همریشانش میگوید:
«اصل نظام نشانه است».
آری با هزار زبان، بیهیچ ایهام و ابهام، هدف مجاهدین و کانونهای شورشی و هر ایرانی غیرتمند، «اصل نظام و خود نظام است». اکنون مردم ایران با افتخار و شکوهمندی قدم در راهی گذاشتهاند که فرزندان پیشتاز آنها از چهار دهه پیش گشوده بودند.
آنچه روزهای ملتهب شهریور و در آستانهٔ مهر در دانشگاهها و خیابانهای ایران جریان دارد، قیامی در امتداد دیگر خیزشها و قیامهای مردم ایران برای براندازی نظام ولایت فقیه است. این قیام با چند ویژگی شناخته میشود:
- سراسری است. محرک سراسری بودن آن یک درد مشترک است که امروزه مردم آن را در قلب و وجدان خویش احساس میکنند. دردی که هر زن ایرانی تا اعماق استخوانهایش آن را چشیده است. احساس عمیق این درد، همدردی و همبستگی فزایندهیی ایجاد کرده است و بهصورت دومینووار شهرها و استانهای ایران را درمینوردد.
- گسترشیابنده است. از تهران تا کردستان را در برمیگیرد. تمامی اقشار مردم در این قیام خود را شریک و دخیل میدانند. به اقلیم، طبقه، قشر، جنس، نژاد، مذهب و قوم خاصی تعلق ندارد. از این رو بهسرعت سرایت پیدا میکند و همهگیر میشود.
- استمرار دارد. با آن که سردمداران حکومتی میخواهند این قیام را یک برانگیختگی عاطفی و هیجان زودگذر وانمود کنند ولی دادههای میدانی نشان میدهد که قیام سربازایستادن ندارد.
- رادیکال است. رادیکالیزم آن را از شعارهای ساختارشکنانه و جسورانهٔ آن میتوان دریافت؛ شعارهایی که سر نظام، اصل نظام و تمامیت نظام را هدف گرفته است و سرشار از خشمی سوزان نسبت به سردمداران، کارگزاران، سرکوبگران و نانخورهای ریز و درشت حکومتی است.
- مهمترین ویژگی قیام شهریور ۱۴۰۱ این است که قدرت همبستگی مردم و خشم سوزان و التیامناپذیر آنان از سرکوب حکومتی پیشی گرفته است. علت این رخداد آن است که زنان و مردان قیامآفرین انتخاب کردهاند که ولو به بهای ریختهشدن خونشان بر کف خیابان دیگر به ظلم، تبعیض، اجحاف و کرامتشکنی این رژیم پایان دهند.
- شرکت زنان و دختران شجاع در پیشاپیش صفوف قیام از دیگر ویژگیهای چشمگیر این قیام است. آنها بسا بیشتر از سایر قیامها پیشگامی و پرچمداری حرکتهای خیابانی و شورشهای مردمی را به دست گرفته و موتور محرکهٔ آن هستند. «کاوههای آینده ایران» علیه ضحاکی بهپاخاستهاند که خصوصیت بارز آن «زنستیزی» است.
***
بهنظر میرسد پیش از مرگ خامنهای، مردم فهیم ایران، روح زمانه را دریافته و همدل و همصدا با کانونهای فروزان شورشی خشم چهل ساله را به قیامی دامنهدار در کف خیابانهای ملتهب تبدیل کردهاند.
ورود به دوران جدید را باید به تمامی قیامآفرینان و خلق قهرمان تبریک گفت.