728 x 90

مبارزهٔ خشونت‌پرهیز یا تئوریزه کردن ذلت و تسلیم؟

مبارزه خشونت پرهیز یا ...
مبارزه خشونت پرهیز یا ...

با کمی تامل، می‌دانیم که واژهٔ «خشونت‌پرهیزی» در سپهر سیاسی ایران یک واژهٔ اصیل و قائم به ذات نیست. به‌عبارت گویاتر یک مکتب سیاسی اس و قس‌دار را نمایندگی نمی‌کند. یک واکنش تدافعی به مبارزه مسلحانهٔ انقلابی است. خاستگاه و مروج آن وزارت اطلاعات و اصلاحاتی‌ها هستند (۱).

 

مقصر دانستن مردم در خشونت دولتی

در حالی که حکومت در سرکوب مردم هیچ مرزی برای خود قائل نیست و گلوله‌های پاسداران او صغیر و کبیر را در خیابان هدف می‌گیرد، عباس عبدی، از تئوریسینهای اصلاحاتی می‌نویسد:

«خشونت راه‌حل نیست، بلکه خودش مسأله است. با خشونت نمی‌توان جامعه را اصلاح کرد، چه از سوی حکومت و چه از سوی منتقدان» (هم‌میهن. ۷آبان ۱۴۰۱).

او راه‌کاری که ارائه می‌دهد پرهیز از خشونت و «تعامل و گفت‌و‌گو!» با حکومت است.

«خشونت‌پرهیزی اقدامی پیشگیرانه است تا راه شکل‌گیری ساختارهای رابطه مبتنی بر گفتگو و تعامل هموار شود».

جالب است که در میانهٔ یک حکومت جرار و تا دندان مسلح و مردم بی‌دفاع، لبهٔ تیز حملهٔ او متوجه مردم است و آنان را مقصر «تحریک به خشونت» می‌داند.

«بسیاری معتقدند که جرقه‌های آغازین تحریک به خشونت از سوی مردم را هم بعضاً خودشان می‌زنند».

معنای این جمله آن است که اگر مردم و جوانان شورشی، پاسداران ناشاقول و وحشی حکومتی را تحریک نکنند، خشونتی در خیابان شکل نمی‌گیرد. بر اساس برهان خلف باید نتیجه گرفت اگر خشونتی انجام می‌شود و خونی بر کف خیابان ریخته می‌شود باید تقصیر را متوجه قربانی دانست.

 

یک سؤال کلیدی

اگر یک نیروی اصیل سیاسی و نیآلوده به ترفندها و توطئه‌های فاشیسم دینی بر اساس اصول و پایه‌های عقیدتی خود به چنین راهبردی معتقد باشد، قبل از هر چیز باید یک سؤال جدی در برابر او قرار داد:

آیا معتقد به انقلاب و براندازی است یا راهبردهایی مانند حک و اصلاح این حکومت را پی‌می‌گیرد؟

اگر یک نیروی اصلاحاتی و رفرمیست است و به قانون اساسی این حکومت ملتزم، در این‌صورت هیچ بحثی باقی نمی‌ماند اما اگر به انقلاب و براندازی باور دارد، باید بی‌درنگ از او پرسید:

آیا خامنه‌ای به‌عنوان ولی‌فقیه فاشیسم دینی خود با اختیار خود و با طیب خاطر، حاضر است از قدرت کناره بگیرد، سپاه پاسداران را منحل و قانون اساسی را لغو نماید، زندانیان سیاسی را آزاد کرده و زمام کشور را به دست قیام‌آفرینان بسپارد تا در یک انتخابات آزاد با حضور نمایندگانی از سازمان ملل، مردم نمایندگان واقعی خود را برای مجلس مؤسسان برگزینند؟!

بدیهی است که پاسخ او منفی خواهد بود؛ زیرا اگر قرار بود چنین فرایندی صورت گیرد، چهل سال پیش از این صورت می‌گرفت. مجاهدین در دو و نیم سال مبارزه مسالمت‌آمیز تمام روش‌های مبارزه خشونت‌پرهیز را با این رژیم آزمودند.

 

 

خشونت‌پرهیزی یا ذلت و تسلیم؟

مجاهدین خلق ایران به‌رغم این‌که قانون اساسی مبتنی بر اصل ضدایرانی ولایت فقیه را قبول نداشتند ولی در نخستین انتخابات ریاست‌جمهوری و مجلس، پس از انقلاب ضدسلطنتی شرکت کردند. نتیجهٔ آن چیزی جز حذف کاندیداتوری مسعود رجوی و ممانعت از ورود نمایندگان منتخب مجاهدین به مجلس با اعمال تقلب گسترده و سیستماتیک نبود. در این زمینه به فاکت زیر به اندازه کافی گویاست.

«... رژیم خودش اعلام کرد که ۲۵درصد آرا (بیشتر از ۵۳۰هزار رأی) در تهران به نام من به صندوق ریخته شده است. در شهرستانها هم در حالی‌که حزب خمینی در مجموع حدود ۱.۶دهم میلیون رأی آورده بود، رأی اعلام شده برای مجاهدین حدود ۹۰۰هزار، یعنی با وجود همه تقلبات، ۵۶درصد حزب حاکم بود. اما عجبا از دولت سر ولایت فقیه که حتی پای یک نفر از مجاهدین به مجلس نرسید. جالب است بدانید که ۲۵نمایندهٔ حزب خمینی که از شهرستانها به مجلس رفتند، در مجموع کمتر از ۵۰۰هزار رأی آورده بودند» (مسعود رجوی، استراتژی قیام، انتخابات مجلس، ص۶۵و۷۴).

مجاهدین در برابر خمینی و فراخوان او به تسلیم تمام‌عیار آنها در روز ۳۰خرداد، تظاهرات مسالمت‌آمیز نیم‌میلیونی راه‌اندازی کردند اما پاسخ خمینی به آنها فقط گلوله و اعدام بود. آن‌روز رادیوی ارتجاع، پرده را از روی همه چماقداریها و تاخت‌وتازها کنار زد و به‌صراحت خطاب به‌پاسداران گفت که به‌اذن امام به‌روی مردم رگبار باز کنند.

شبانگاه ۳۰خرداد، اعدامهای جنون‌آسای مجاهدین و هم‌چنین دستگیریهای گسترده هرکس که کمترین ارتباطی با مجاهدین داشته، در سراسر کشور آغاز شد. ماشین کشتار به‌دستور امام خون‌آشام در اوین به‌کار افتاد و خون پاکترین فرزندان ایران‌زمین را با قساوتی شگفت‌انگیز به زمین ریخت.

کسانی که می‌خواهند روش‌های مسالمت‌آمیز را سالیان پس از آغاز مبارزه مسلحانهٔ انقلابی دوباره بیازمایند، گویی دارند در عصر ارتباطات دیجیتال و هوش مصنوعی، چرتکه یا حتی ماشین حساب را از نو اختراع می‌کنند! این احترام‌آمیزترین مثال در مورد آنان است. تجربهٔ ۴دهه نبرد خونین با فاشیسم دینی اثبات کرده است که سرتافتن از مقاومت و نبرد در برابر آن با هر توجیه و پوش تئوریک، راه به ذلت و تسلیم می‌برد.

تاریخ معاصر ایران را با نگاهی عبرت‌آموز ورق بزنیم تا به درستی این ادعا پی ببریم.

 

پانوشت:

(۱) واژه‌ٔ «خشونت‌پرهیزی» در مفهوم قلب‌شده‌ٔ کنونی و کاربرد آن علیه مقاومت مسلحانه را اصلاحاتی‌ها وارد ترم‌های سیاسی کردند. نقطه‌عزیمت آنها همان‌طور که اشاره شد، به‌محاق بردن جنبش مسلحانه به‌عنوان تنها راه‌برد اصولی و ماندگار در مواجهه با فاشیسم دینی بود. آنها بودند که ویروس بی‌هزینگی را در خیابان‌ها افشاندند تا انگیزه‌های انقلابی را در بین جوانان بخشکانند. جالب است که باند غالب که در غارت و چپاول ایران با باند مغلوب هم‌کاسه و هم‌سرشت است، در اوج قیام پته‌ٔ این جماعت را روی آب می‌اندازد و لو می‌دهد که داعیه‌ٔ «خشونت‌پرهیزی» آنان برای به‌دست آوردن پاره استخوانی از مردار قدرت است.

«اصرار اصلاح‌طلبان بر شعار تو خالی خشونت پرهیزی بدون این‌که به لوازم آن پایبند باشند، بیشتر از آن‌که شبیه مطالبه حقی برای زنان و دختران باشد، شبیه یک سوءاستفاده جناحی و سیاسی از موضوع زنان است که می‌خواهد محصول آن را در صندوق رأی و انتخابات آینده درو کند» (خبرگزاری فارس. درباره شعار خشونت‌پرهیزی جماعت اصلاح‌طلب. ۱۵آبان ۱۴۰۱)

برای مطالعهٔ بیشتر ر. ک به یادداشت «افشای یک شارلاتانیسم در کاربرد واژه‌ٔ «خشونت‌پرهیزی»

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/d8d82d02-5edc-43e5-bf78-a63949e89909"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات