وقتی تاریخچهٔ مجاهدین را با نگاهی عاری از حب و بغضهای سیاسی و شیطانسازیها مورد بررسی قرار بدهیم، نخستین پارامتری که توجه ما را جلب میکند، ایستادگی آنها بر اصول و مرزهای سرخ است. آنها برای این ایستادگی قیمت فراوانی در تاریخ معاصر ایران پرداختهاند. این وفاداری به اصول آنها را در برابر هر نوع فرصتطلبی و اپورتونیسم و بهعبارت دیگر نان بهنرخ روز خوری سیاسی و بیهزینگی واکسینه کرده است.
تذکار یک اصل طلایی
یکی از اصولی که مجاهدین هیچگاه از آن کوتاه نیامدهاند، اصل مبارزه با استثمار است. این اصل طلایی، دیدگاه آنان نسبت به اسلام را از دیدگاه ارتجاعی متمایز میکند. بنیانگذار سازمان مجاهدین، محمد حنیفنژاد گفته بود:
«مرز بین حق و باطل، مرز بین با خدا و بیخدا نیست، مرز واقعی بین استثمارگر و استثمار شونده است».
دعوای اصلی هم از روز اول با جریان راست ارتجاعی و نوع نهادینه شده و حاکمیت یافتهٔ آن [نظام ولایتفقیه] این بود که مجاهدین معتقد به آزادیهای دموکراتیک و حاکمیت مردم به جای حاکمیت آخوند بودند، خمینی کبادهٔ حاکمیت خودش را به نام اسلام بر دوش میکشید؛ البته که مجاهدین هرگز در برابر تنورههای او جا نزدند و تاوان خونین آن را متحمل شدند، زیرا «آزادی»، «حاکمیت مردم»، عدالت اجتماعی، جایگاه زنان و حقوق ملیتها مرز سرخ آنان بود.
مثالی از ایستادگی مجاهدین بر اصول
برای فهم بهتر جایگاه اصول در مبارزه انقلابی یادآوری میکنیم که در دوران دیکتاتوری سلطنتی، مبارزه دارای دو اصل تعیینکننده بود:
۱ـ پذیرش مبارزه مسلحانه از سوی نیروهای انقلابی
۲ـ وحدت نیروهای خلق در برابر ضدخلق
اگر نیرویی هر یک از این اصول را نقض میکرد، سر از اپورتونیسم راست یا چپ درمیآورد. اپورتونیسم راست، پر بهادادن به وحدت نیروها به قیمت نفی مبارزه مسلحانه یا گرایش به مبارزه فقط سیاسی بود. اپورتونیسم چپ تضاد بین نیروها را عمده میکرد و دست بهعملیات ماجراجویانه میزد.
در سال۱۳۵۴، بههنگام وقوع ضربه اپورتونیستی چپنما، روال خودبهخودی این بود که مجاهدین ثقل مواضع خود را متوجه جریان چپنما کرده و به راست ارتجاعی متمایل شوند؛ زیرا از سوی آنان ضربه خورده بودند، هنر مسعود رجوی این بود که با تعیین و تبیین یک بیانیهٔ ۱۲مادهیی هویت مجاهدین را بازتعریف کرد و تهدید را راست ارتجاعی تشخیص داد. این واقعه بارزترین نوع ایستادگی بر اصول و پرنسیبهای مبارزاتی بود. اگر چه هزینهٔ فراوانی را از سوی راست ارتجاعی متوجه مجاهدین کرد ولی سازمان مجاهدین را دوباره بر ستونهای خود افراشت و آمادهٔ رودررویی با بلیهٔ بزرگ تاریخ ایران یعنی نظام ولایت فقیه نمود.
ایستادگی بر اصل سرنگونی
در دوران مبارزه با استبداد دینی، شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه، بیانگر استراتژی سرنگونی است. این نوع مبارزه خواهان نفی شیخ است اما در عینحال نمیخواهد به دیکتاتوری پیشین بازگردد. خواهان براندازی هر نوع استبداد و ستمگری است. به دموکراسی و استقلال چشم دوخته است. همبستگی و اتحاد نیروها اگر بدون در نظر گرفتن این اصل انجام گیرد و شامل ریزشیهای این رژیم یا اصلاحطلبان قلابی از یکطرف و وابستگان به دیکتاتوری پیشین از طرف دیگر باشد، نقض غرض است. چنین اتحادی اگر هم شکل بگیرد، هرگز دموکراتیک و در راستای منافع مردم نخواهد بود.
برچسب آخوندساختهٔ غیردمکراتیک بودن مجاهدین برای وادار کردن آنها به کوتاهآمدن از اصول متقن مبارزاتی است. مجاهدین با کسی حب و بغض شخصی ندارند (۱).
اگر در این وسط یکی پیدا شود به شعار فراگیر «مرگ بر ستمگر/ چه شاه باشه چه رهبر» مارک نقض وحدت بزند، در واقع با پررنگ کردن «همه با هم» از جنس خمینی بهدنبال ترویج اپورتونیسم و فرصتطلبی از نوع راست آن است. بدیهی است که مجاهدین همانگونه که مقهور نعرههای دجالگرانهٔ خمینی نشده و از اصول خود کوتاه نیامدند، در این زمینه نیز به وزش بادهای زهرآگین موسمی وقعی نخواهند نهاد. آنچه آنان را در اصول و مرز سرخهای خود استوار نگاه میدارد، همان ارزشها و پرنسیبهایی است که بهخاطر آن ۱۲۰۰۰۰ جان شیفته را به آستان خلق قهرمان ایران تقدیم کردهاند. اگر این جرم است؛ زهی جرم!
پانوشت:
در قسمت ششم مبحث استراتژی قیام و سرنگونی، از سلسله آموزشهای مسعود رجوی برای نسل جوان آمده است:
«ما با عبا و عمامه و شخص خمینی، دعوا نداشتیم. دعوای ما با خط ارتجاعی حاکمیت آخوند تحت عنوان ”ولایت فقیه“، به جای حاکمیت مردم است.
با کت و کلاه و کراوات شاه و فرد او هم دعوا نداشتیم، دعوای ما با خط دیکتاتوری و وابستگی بود.
حالا هم که به بحث قیام اشتغال داریم، با هیچکس در داخل یا خارج رژیم ولایتفقیه، دعوایمان فردی و شخصی و شکلی و ظاهری نیست.
صورت مسأله این است که کدام عنصر و خط مشی هدایت کننده میتواند، شرّ رژیم ولایت فقیه را از سر مردم ایران کم کند.
همچنانکه در بحثهای قبلی گفتیم، سرنگونی دیکتاتوری ولایتفقیه، اصول خود را دارد. از یکطرف باید مشی و روش لازم برای این کار را دریافت که همان استراتژی و تاکتیکی است که باید متناسب و مبتنی بر قانونمندیهای این رژیم باشد و خصایص ویژه رژیم ولایت فقیه و ”رابطه“ های ضروری ناشی از ماهیت آن را در نظر بگیرد. از طرف دیگر مشروط به وحدت و همبستگی نیروها و ارائه آلترناتیو دموکراتیک است».