728 x 90

مجاهدین در پنجاه و ششمین سرآغاز

سخن روز
سخن روز

در آستانهٔ پنجاه و ششمین سال حیات سازمان مجاهدین خلق ایران ایستاده‌ایم، سازمانی که به‌گواهی دوست و دشمن، تأثیری قاطع بر تمام تحولات سیاسی و اجتماعی ایران طی ۵دههٔ گذشته، داشته است؛ آن سان که نمی‌توان تاریخ معاصر ایران را بررسی کرد و این نقش بی‌همتا را نادیده گرفت.

سازمانی که در خون و آتش زاده شد

سازمان مجاهدین خلق، هنگامی که هنوز حتی نامی هم بر خود ننهاده بود، با ضربه سهمگین ساواک شاه، بروز و ظهور اجتماعی یافت. ساواک در شهریور۱۳۵۰ موفق شد تمام مرکزیت سازمان و بخش اعظم اعضا و کادرهای آن را در یک یورش غافلگیرانه دستگیر و سازمان را جمع کند. همه چیز گواه آن بود که این جنبش، نشکفته و بدون آن‌که فرصت حتی یک عملیات را یافته باشد، در نطفه خفه شده است. اما سیر وقایع نشان داد که مجاهدین آن ضربه را با مقاومت حماسی خود در زندانها، با دفاعیات خارق‌العاده اختناق شکن اعضای مرکزیت و با فدیه و فدای بنیانگذاران و یک نسل از راهبرانشان به‌یک جهش سیاسی و اجتماعی و به‌ضربه‌یی ویرانگر بر پیکر رژیم شاه تبدیل کردند. شگفتا که تنها ۶سال پس از آن خونها که در میدان تیر چیتگر بر زمین ریخت، به‌قول پدر طالقانی، سیلابها برخاست و طومار رژیم سلطنتی را در هم پیچید.

این واقعه پس از شهریور۵۰ و طی ۵۰سال گذشته بارها و بارها تکرار شد و این پدیدهٔ شگفت که چگونه هر ضربه سیاسی و نظامی مجاهدین را بالا و بالاتر برد، به‌صورت یک قانونمندی در آمد. آن قانون را رهبر مقاومت مسعود رجوی چنین بیان کرده است: «فدا، این است رمز بقا».

هم او در بیان دیگری آن را قدری مبسوط‌تر چنین توضیح داد: «برای پیروان عقیدتی و سیاسی حسین بن علی، هر فدیه و هر مرگ سرخ دریچه‌یی به‌روی حیات سرسبز تکاملی می‌گشاید».

این سخن که در وهلهٔ اول صرفاً حماسی و ایدئولوژیک می‌نماید، متکی به‌یک پراتیک مستمر ۵۰سالهٔ سیاسی، نظامی و اجتماعی است که می‌توان مرحله به‌مرحله و گام به‌گام آن را مورد مطالعهٔ صرفاً سیاسی نیز قرار داد. مطالعه‌یی که پژوهشگران و نخبگان سیاسی هم‌چون لینکلن بلومفیلد و پروفسور ساشا شیهان و امثالهم انجام داده و به‌نتایج واحدی رسیده‌اند. تجاربی که می‌تواند چراغ راه هر جریان سیاسی و انقلابی باشد، به‌شرط آن‌که جریان مربوطه سنگ‌بنای نخست خود را بر صداقت و فدا نهاده باشد.

در این مختصر مجال آن نیست که تاریخچهٔ این ۵۰سال (از ضربه ۵۰ به‌این سو) ولو فهرست‌وار بازگو شود، چرا که هر روز آن نبردی سهمگین و نابرابر با نیروهای جبار و جرار حاکم بود که هر تخطی از اصول می‌توانست نتایج فاجعه‌بار و چه بسا نابود کننده در پی داشته باشد؛ اما این‌که چگونه مجاهدین از این طوفانهای بنیان‌کن عبور کردند و نه تنها از بین نرفتند، بلکه پوسته رویانتر و منسجم‌تر و جنگاورتر شدند... رازی ناگشوده نیست. حقیقتی است که بایستی به‌عنوان تجربه منحصر به‌فرد مبارزه مردم ایران برای نسل جوان که طی این سالیان مستمراً در معرض بمباران تبلیغات دجالگرانه و سیلابی از اباطیل و شیطان‌سازی رژیم آخوندی قرار داشته‌اند بازگو شود تا چرغ راه آنان گردد.

«نی حدیث راه پرخون می‌کند»

تمام ۵۶سال حیات سازمان بجز دو سال و نیم پس از انقلاب ضدسلطنتی در زندان و زیر شکنجه یا در تبعید و زیر موشک‌باران و بمباران نظامی و سیاسی ارتجاع و متحدان استعماری‌اش طی شده است. تازه آن دو سال و نیم فعالیت علنی در مصاف سیاسی رویارو با خمینی مصافی بود که در هر گام و هر روز آن خطری مهیب و توطئه‌یی پیچیده در کمین بود، چرا که خمینی بسیار عجله داشت و بی‌تاب بود که هر چه سریع‌تر به‌فعالیت و حیات سیاسی مجاهدین پایان دهد و در مقابل مجاهدین می‌خواستند رویارویی و قهر با خمینی و رژیم او را ولو شده یک روز بیشتر به‌تأخیر بیندازند، زیرا می‌دانستند و در عمل و تجربه دو سال و نیم مبارزه سیاسی هم به‌اثبات رسیده بود که یک روز کار علنی با ۱۰سال کار مخفی برابری می‌کند. ولی خمینی هم این را خوب می‌دانست و به‌عیان می‌دید که به‌رغم همه فشارها، چماقداریها، تحریفها ترورها و بستن‌ها و گرفتن‌ها و کشتن‌ها از مجاهدین، هر روز فوج فوج نیروهای فریب خوردهٔ او کنده می‌شوند و به مجاهدین می‌پیوندند تا آنجا که طی فقط دو سال و اندی کار آگاهگرانهٔ سیاسی، سازمان مجاهدین به‌گسترده‌ترین نیروی سیاسی اپوزیسیون با دست‌کم ۵۰۰هزار عضو و سمپاتیزان و هوادار فعال تبدیل شد و تیراژ نشریه مجاهدین به‌رغم همهٔ محدودیتها به بیش از‌۵۰۰هزار رسید.

مبارزه مسالمت‌آمیز سیاسی تا کجا و به‌چه قیمتی؟

مبارزه علنی و سیاسی بسیار ارزشمند و مغتنم است، اما به‌شرط حفظ اصول و پرنسیب‌های سیاسی و ایدئولوژیک. اما آنگاه که این اصول مورد تهدید و در معرض پایمال شدن قرار بگیرند، پاسخ مجاهدین به‌تأسی از پیشوای تاریخی‌شان حسین بن علی (ع) پیوسته «هیهات منا‌الذله» بوده است.

به همین دلیل بود که مجاهدین به‌قانون اساسی ولایت فقیه «نه» گفتند و آن را با صدای بلند هم اعلام کردند، به‌رغم این‌که می‌دانستند این «نه» چه بهای سنگین و خونینی در پی دارد.

گام اول پس از آن «نه» تاریخی، حذف مسعود رجوی از انتخابات ریاست‌جمهوری توسط خمینی بود. اما اگر قانون اساسی ولایت فقیه به‌معنای استبداد زیر پردهٔ دین بود، اگر ضددموکراسی و ضداسلامی و غصب حق حاکمیت مردم بود، پس بایستی زیر بار آن نرفت و با آن مخالفت کرد و بهای آن را هم به‌تمام و کمال پرداخت.

هم‌چنان که اگر خمینی آخرین ذرات آزادی حاصل از انقلاب ضدسلطنتی را زیر سم ستوران خود نابود کرد و بر تحمیل استبداد قرون‌وسطایی خود بر مردم ایران کمر بست، دیگر از مجاهدین به‌مثابه جان برکفان مردم ایران شایسته نبود که از جنگ نابرابری که خمینی به‌آنان و به‌مردم ایران تحمیل می‌کرد، روی برتابند تا مبادا در تاریخ بنویسند مرتجع جراری به‌نام خمینی از دخمه‌های تاریک تاریخ سربرآورد و مردم ایران به‌او تمکین کردند. اینجا دیگر شرف یک خلق در میان بود و قیمت دفاع از آن هر چه می‌خواهد باشد. آخر مجاهدین که برای کسب قدرت و حکومت نیامده بودند!.

و این هر بار و هر بار و در هر بزنگاهی تا امروز تکرار شده است، از زندانها و شکنجه‌گاههای خون گرفته تا قتل‌عام۶۷، از افشای جنگ ضدمیهنی خمینی و برافراشتن پرچم صلح در بحبوحه‌ٔ نعرهٔ جنگ جنگ خمینی و درهم شکستن ماشین جنگی خمینی در میدانهای جنگ آزادیبخش و از حماسهٔ میهنی و عقیدتی فروغ جاویدان تا هدف قرار گرفتن قرارگاههای مجاهدین در مهیب‌ترین بمبارانهای تاریخ و از کودتای مشترک ارتجاع و استعمار در ۱۷ژوئن برای بریدن سر مقاومت و استرداد مریم رجوی به‌جلادان تهران و از پایداری ۱۴ساله با دست خالی در برابر وحوش آدمکش عراقی که گوش به‌فرمان خامنه‌ای و قاسم سلیمانی بودند تا قتل‌عام‌های ۶ و ۷مرداد و ۱۹فروردین و ۱۰شهریور، تا محاصرهٔ ضدانسانی و تا موشک‌بارانها... در همهٔ آنها هر گاه که مجاهدین ـ تک‌تک مجاهدین ـ مخیر می‌شدند بین ایستاده مردن یا روی زانوان زیستن، بین زدن به‌دل آتشها یا بیتوته کردن در کرانهٔ امن، یکی را انتخاب کنند، بی‌تردید و قاطعانه اولی را برگزیدند. و این رمز ماندگاری و انسجام و استحکام شگفت‌انگیز سازمان مجاهدین و عبور سرفرازانه از میان همه طوفانها و توطئه‌ها بوده است.

مسعود رجوی این حقیقت را چنین بیان کرده است: «اگر این را از من بپرسید، خواهم گفت که قبل از هر چیز ایدئولوژی راهنمای عمل با همان آرمانی که بر سنگ مزار هر مجاهد خلق حک شده، نقش تعیین‌کننده داشت و بعد، خطوط سیاسی و مبارزاتی که هیچ وقت و در هیچ شرایطی در رو‌در‌رویی با دشمن اصلی از آن به‌طرز خدشه‌ناپذیری کوتاه نیامدیم و منحرف نشدیم. پیوسته و در حل هر مشکل و معضلی و در برخورد با هر فراز و نشیبی، از دشمن اصلی چیدیم و بعد هم کلمات صدق و فدا تا مجاهدین تطهیر و تزکیه بشوند و آماده بشوند برای پرداخت بها و قیمت».

شرط لازم هر انقلاب

آنچه از پایداری بر سر اصول و از آمادگی برای فدا و پرداخت بها، تا سازش‌ناپذیری در برابر فاشیسم دینی حاکم و حامیان استماری‌اش به‌عنوان مبنای بقا و رویانی مجاهدین گفتیم، ناقص و گمراه‌کننده خواهد بود اگر به‌شرط لازم آن (شرط لازم هر انقلابی) یعنی رهبری این جنبش که میراث حنیف را از آستانهٔ نابودی به‌این جایگاه بی‌همتا ارتقا داده و از آموزگار و هدایت‌گر این نسل به‌خون شسته، اشاره نکنیم.

بی‌تردید بدون راهبری مسعود، سازمان مجاهدین در اولین گردنهٔ این راه صعب و در برخورد با فتنهٔ اپورتونیسم چپ‌نما (در سال۱۳۵۴) مضمحل و نابود می‌شد. در تمام سرفصلها و تندبادهایی که هر کدام برای از هم پاشاندن نه یک جنبش اپوزیسیون بلکه یک دولت و نظام با ثبات نیز کافی بود.

آری، مجاهدین این مسیر را با هدایت مسعود گام به‌گام تا سال۱۳۶۴ طی کردند و در این مقطع، از بطن این سازمان و از اندیشهٔ مسعود، انقلابی دیگر طلوع کرد، انقلابی برشوریده بر دنیای فردیت و جنسیت، انقلابی با مردم و به‌نام مریم تا مجاهدین و جنبش انقلابی ایران را به‌اوج و اوجها ببرد. کسی که به‌قول آن قاضی فرانسوی خصم مجاهدین، آمده بود تا ژئوپلیتیک بنا نهاده شده بر ستم و تبعیض و نابرابری را تغییر دهد. آری انقلاب مریم، حماسه‌ای بزرگ و شگفت بود با زنان و مردانی شگفت‌تر، برای تحقق سرنگونی، برای پیروزی آرمان آزادی مردم ایران، تا با ترک خانه و خانمان و همسر و فرزند و فدای هر آنچه که دوست داشتنی است، مردم ایران به‌همهٔ آنچه دوست داشتنی است دست یابند.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/37c6a995-94e0-4365-9ef6-ab0c01d11e53"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات