لمس یک فاجعه
نگاه به سیمای مظلوم قربانیان اسیدپاشی در روزگار فقیهان ریایی، نمودار ظلمی است که بر زن ایرانی رفته است. به یقین هر انسان نیآلوده به ایدئولوژی جنسیتی و نگاه شرکآلود آخوندها به انسان، با دیدن چهرهٔ آسیبدیدهٔ این زنان هموطن بهشدت جریحهدار میشود و خود را در خشمی مقدس شریک مییابد؛ خشمی که جای آن دارد به غلیان درآید و بساط دینفروشان را یکجا در هم بریزد.
سؤال این است چرا این ظلم بر زن ایرانی میرود و منشأ آن چیست؟
زن بودن، گناه بزرگ در نظام دستاربندان
یک لحظه تصور کنیم حجم ستمی که بر هر ایرانی در حاکمیت تیرهتباران میرود، وقتی به زنان میرسد چند برابر میشود. زن ایرانی از یکسو باید بهعنوان یک شهروند در معرض ستمی باشد که بر هر ایرانی در حاکمیت ارتجاع رواداشته میشود، از دیگر سو بار ستم مضاعف را بهخاطر «زن بودن» به دوش بکشد و بر روان خود تحمل کند. طبیعی است حجم فاجعه و سنگینی ستم مضاعف از سوی این حاکمیت بر زن ایرانی را وقتی میتوانیم بفهمیم، حس کنیم و با گوشت و پوست و استخوان لمس کنیم که یک زن بوده باشیم. در مدرسه و اداره و تاکسی و مترو و اتوبوس و کوچه و خیابان و حتی در خانه امنیت نداشته باشیم و مدام در اتمسفری از تهدید، تبعیض و جنایت و استرس نفس بکشیم.
نمایندگان خامنهای و خط جدید سرکوب
سخن در مورد میزان و ابعاد ستم مضاعف بر زن ایرانی از حوزهٔ این مقال خارج است و بحثی کشاف میطلبد اما آنچه عجالتاً بهعنوان یک موضوع فوری جامعه را دچار نگرانی کرده و مانند سوهان روح و روان مردم را میخراشد، فتوای جنایتکارانهٔ دو نمایندهٔ خامنهای و گردانندهٔ نمایش جمعه در شهرهای اصفهان و بجنورد است.
روز ۱۱مهر۹۹ آخوند یوسف طباطبایی در دیدار با جانشین معاونت اطلاعات و امنیت ستاد کل نیروهای مسلح رژیم و فرمانده نیروی انتظامی استان اصفهان با اشاره به زنانی که او آنها را «هنجارشکن»! میخواند، گفت:
«باید فضای جامعه را برای این عده که تعداد آنها هم کم است ناامن کرد و نباید اجازه داد بهراحتی در خیابانها و پارکها هنجارشکنی کنند... باید در خصوص هنجارشکنی و قانونشکنی اختیارات بیشتری به نیروی انتظامی اعطا شود... نباید ترس داشته باشیم از اینکه اگر با هنجارشکنان برخورد کردیم، علیه ما اقدام خصمانهای انجام دهند».
جالب است که در همان تاریخ، ابوالقاسم یعقوبی، امام جمعه و نماینده خامنهای در خراسان شمالی نیز گفت: «نیروهای انتظامی میبایست زندگی آشوبگرانی که نیت شوم در اذهان خود دارند را ناامن کنند... پدیده بدحجابی و بیحجابی در جامعه همچون ویروسی در میان مردم است و باید با آن مقابله کرد... علاوه بر ورود پلیس و قوه قضاییه به امر مقابله با بیحجابی، مردم هم باید به این امر ورود پیدا کنند و آمر به معروف و ناهی از منکر باشند. لذا باید در برابر ویروسهای غیرکرونایی نیز حساس باشیم».
در آرزوی «محتسب شلاق به دست»!
شایان یادآوری است که آخوند یوسف طباطبایی در سال۹۰ در اظهارات مشابهی گفته بود:
«مسألهٔ حجاب دیگر از حد تذکر گذشته است و برای مقابله با بدحجابی باید چوب تر را بالا برد و از نیروی قهریه استفاده کرد». او همچنین گفته بود: «اگر کسی کاری را علنی انجام دهد، باید جلوی ناهنجاری آن گرفته شود؛ چرا که بیبندوباری برخی به دیگران نیز ضرر میرساند. برخی معتقد هستند قوه قهریه در جامعه لازم نیست و باید از باب فرهنگ وارد شد؛ اما با نصیحت تنها نمیتوان کاری کرد. امر به معروف و نهی از منکر هم زمان قدیم بهصورت افرادی به نام محتسب بوده است که شلاقبهدست بوده است». (شرق. ۱۳مهر۹۹)
اظهار لحیهٔ این محتسب باعث شد که موجی از اسیدپاشی در اصفهان به راه بیفتد که محصول آن اسید پاشیدن اوباش عوامل حکومتی، لباس شخصیها و اوباش تحریکشده بر سر و صورت چهار زن جوان بود و این موضوع باعث شد شهر اصفهان و به تبع آن تمام ایران در شوک و حیرت فرو رود.
همزمانی دو فتوای اسیدپاشی
همزمانی فتواهای جنایتکارانهٔ این دو نمایندهٔ ولیفقیه، و کاربرد کد مشترک «ناامن کردن» نشان میدهد، پای یک خط مشخص سرکوب در میان است و هر دو از جای مشخصی دستور گرفتهاند. دقت کنید:
یوسف طباطبایی: «باید فضای جامعه را برای این عده که تعداد آنها هم کم است ناامن کرد».
ابوالقاسم یعقوبی: «نیروهای انتظامی میبایست زندگی آشوبگرانی که نیت شوم در اذهان خود دارند را ناامن کنند».
سؤال این است که حاکمیت فقیهان ریایی چرا در چنین شرایطی دست به این تمهید سرکوبگرانه زده است؟ آیا بهتر نمیبود بهدلیل شکنندگی وضعیت، از اعلام مکانیسم ماشه گرفته تا سونامی کرونا و نیز نزدیک شدن به سالگرد قیام ۲۴آبان و همچنین فرا رسیدن موعد انتخابات آمریکا و تبعات آن بر نظام، مدتی دندان روی جگر بگذارد و هوای خودش را داشته باشد تا عمامهٔ کرونایی خامنهای را باد نبرد؟
قانون نانوشته
جواب از قضا در خود سؤال نهفته است.
این «ناامن» کردن فضا برای ولیفقیه در شرایط کنونی از هوای تنفس نیز واجبتر است. این نظام تا روز آخر و تا لحظهٔ سرنگونی به سرکوب نیاز حیاتی دارد. بدون آن یک روز هم نمیتواند در قدرت باقی بماند. این قانون نانوشته را مقاومت ایران ۴۰سال پیش کشف و اعلام کرد و تا امروز مصداق داشته است. طرحهایی مانند «جمعآوری اراذل و اوباش»! «ارسال پیامک کشف حجاب یا بدحجابی برای شهروندان از سوی پلیس اخلاقی»! از جمله طرحهای سرکوبگرانهیی است که برای مقابله با خیزش اجتماعی بهکار میرود و هدف از آنها جار زدن اختناق و ایجاد فضای رعب و هراس است. [که البته افاقه نکرده است]. انداختن نیروهای وحشی به جان زنان و دختران میهنمان، هارترین و بارزترین وجه سرکوب در دیکتاتوری آخوندی است. هدف از آن احیای روشهایی مانند اسیدپاشی و ربودن و سر به نیست کردن در روز روشن است. فقیهان سالوسورز و گزمههای آنان بیشترین ضربه را از جانب زنان شورشگر و قهرمان ایرانی دریافت کردهاند، آنها به این وسیله میخواهند، این فعالترین قشر جامعه را در لاک دفاعی فروببرند و به این ترتیب مانع از شکلگیری خیزشهای اجتماعی شوند.
اولین و آخرین اشتباه
خامنهای با فقیهان جنایتورز خود اگر توانست در سال۹۰ به موجی از اسیدپاشی اقدام کند اما در مختصات کنونی نظام نمیتواند قدم از قدم بردارد. حافظهٔ تاریخی مردم هوشیارانه عمل کرد و دست و پای عوامل اسیدپاش او را در پوست گردو گذاشت. بهمحض طرح این موضوع، مردم در شبکههای اجتماعی بهصورت گسترده به آن واکنش نشان دادند. این موضوع حتی به رسانههای حکومتی نیز درز کرد. همدلی (۱۴مهر۹۹) نوشت:
«دو روز پس از ششمین سالگرد اسیدپاشی بهصورت دختران اصفهان و در حالی که هنوز عوامل این جنایت دستگیر نشدهاند، امام جمعه اصفهان در اظهاراتی جنجالبرانگیز، خواهان ناامن کردن جامعه برای زنان بهزعم وی بدحجاب شد».
خامنهای اشتباه محاسبه دارد. از سال۹۰ تا ۹۹ تحولات شگرفی در ایران رخ داده است. وضعیت جامعه اکنون انفجاری است. در کار با مواد انفجاری همه میدانند اولین اشتباه میتواند آخرین آن باشد.