شنبه ۲۳فروردین پیش از رسیدن نخستین پرتوهای خورشید به ایران، خبر اعدام زندانی شورشی مصطفی سلیمی توسط رژیم جنایتکار آخوندی، منتشر شد.
مصطفی سلیمی از سال ۱۳۸۲ با حکم ۱۵سال زندان و اعدام، در زندانهای نظام ضدبشری خامنهای، تحت فشار و شکنجه و ضرب و شتم قرار داشت. این زندانی کرد بارها در طی دوران زنداناش با اعتراض به حکم ناعادلانهٔ آخوندهای وطنفروش، دست به اعتراض و اعتصابغذا زده بود.(در نامهٔ مصطفی سلیمی به سازمانهای حقوقبشری بینالمللی در ۴بهمن ۸۸ از زندان سقز، به گوشهای از این جنایتها اشاره شده است)
با گسترش ویروس کرونا در زندانهای سراسر کشور، اعتراضات زندانیان به شرایط هولناک بهداشتی و بیعملی مزدوران آخوندی در قبال این قتل خاموش، به شورشهای متعددی بالغ شد. زندانیان بین دو مرگ مخیر بودند. مرگی بیصدا، خاموش و دردآور با کرونا در زندان یا مرگی سرخ و شعلهور رودروی نظام مرگآفرین.
در جریان قیام زندانیان، روز جمعه ۸فروردین بیش از ۷۰زندانی از زندان سقز موفق به فرار از زندان شدند. مصطفی سلیمی یکی از همین زندانیان بود.
مصطفی سلیمی پس از فرار از زندان، از مرز ایران خارج شد و توانست خود را به اقلیم کردستان برساند. اما با اقدام خیانتبار و ضدانسانی مزدوران، به نیروهای نظامی حکومت آخوندی تحویل داده شد.
مصطفی پس از دستگیری مجدد تحت شکنجه قرار گرفت و از همان روز مجامع و فعالان حقوقبشری دربارهٔ حفظ جان وی و پیشگیری از اعدام او، هشدار دادند؛ اما سرانجام حکومت ضدبشری آخوندی این زندانی را حلقآویز نموده و به خانواده و بستگان او هم هشدار دادند که حق اجرای مراسم سوگواری و گفتگو با رسانهها را ندارند.
وحشت از شورش و کابوس قیام
مصطفی سلیمی اعدام شد، اما سؤال این است که آیا اعدام یک اسیر دست و پا بسته در سکوت و خفا و با تهدید خانواده به سخن نگفتن دربارهٔ آن، نماد قدرت یک حکومت است؟ یا نشان ضعف؟ علت چیست؟
آیا با اعدام زندانی شورشی مانند مصطفی سلیمی، قدرت یا اعتبار از دست رفتهای به نظام ولایی بازمیگردد؟
هرگز!
موضوع این است که در فضای انفجاری جامعهٔ ایران، شعلهٔ فروزان «شورش»؛ همان کلیدواژهٔ ممنوعهای که مستقیماً قلب خامنهای و نظامش را آتش میزند گرمیگیرد. موضوع فرد مصطفی سلیمی نیست، موضوع راهکاری است که جامعهٔ ستمزدهٔ ایران پس از شورش امثال مصطفی سلیمی در پیش میگیرند.
خامنهای؛ ارعاب و سرکوب در خفقان و سکوت
بیتردید یکی از هدفهای اعدام مصطفی سلیمی تهدید و خط و نشان کشیدن برای سایرین بود. از زندانیان زندانهای سراسر ایران که درگیر شورش و ناآرامی هستند و هنوز هم به آرامش نرسیده، تا مردم کوی و برزن که امروز خشمگینتر از دیروز، رو در روی نظام، مقابل بیعدالتی و غارت جان و مال و اعتبارشان ایستادهاند.
به همین علت بعد از سلسلهٔ شورش و قیامهای زندانیان در آستانهٔ نوروز که ارکان نظام قضایی لرزید، به فرمان جلاد قتلعام زندانیان سیاسی، دست به سرکوب گسترده زندانیان زدند.
روز یکشنبه ۲۴فروردین کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت ایران با انتشار سندی محرمانه از درون نیروی انتظامی رژیم نشان داد از تاریخ ۱۶فروردین ۹۹ به کلیهٔ کلانتریها و پاسگاهها و ارگانهای سرکوبگر حول هوشیاری پیرامون احتمال اغتشاش، شورش و بلوا در زندانهای کشور آمادهباش داده شده است و از این تاریخ مسیر جدیدی در سرکوب و کنترل زندانیان باز شده است.
دستورالعمل محرمانهٔ مرکز فرماندهی برای سرکوب هر گونه اعتراض و شورش در زندانها
در بخشی از این سند که از مرکز فرماندهی و کنترل به نیروهای سرکوبگر ابلاغ شده آمده است:
همزمان با اعلام رسمی شیوع ویروس کرونا در کشور، عوامل متعددی منجر به شورش و درگیری در برخی از زندانهای کشور گردید که از اهم آنها میشود به دعوت جریانهای معاند و ضدانقلاب از خانواده زندانیان برای تجمع، انتشار گسترده اخبار شیوع ویروس کرونا، اخبار مرتبط با کمبود تجهیزات بهداشتی، شایعه استفاده نظام برای حذف فیزیکی محکومان سیاسی و امنیتی، تحریک زندانیان به اعتراض نسبت به وضعیت بهداشتی و... اشاره نمود... خواهشمند است دستور فرمایید ضمن مد نظر قرار دادن موارد زیر هر گونه اخبار مرتبط به قید فوریت به مرکز فرماندهی و کنترل این مرکز اعلام تا به ناجا منعکس گردد.
این سند که یک نمونه از سرکوبگری و جنایت و نقض همهٔ قوانین بشردوستانه و بینالمللی در زندانهای خامنهای است، در عینحال نشاندهنده منتهای نگرانی و وحشت رژیم از تأکیدات مقاومت ایران مبنی بر ضرورت آزادی زندانیان در برابر خطر کرونا و درخواست مسئول شورای ملی مقاومت از هموطنان برای پناه دادن و قرنطینه و مداوای زندانیان است.
تقویت روح شورش در پی چماق و سرکوب
اگر اعدام هزاران هزار زندانی بیگناه مجاهد و مبارز در دههٔ سیاه ۶۰ میتوانست روح شورشگر ایران و ایرانی را به زنجیر بکشد؛
اگر چوب و چماق و گلولههای رگبار پاسداران شب، میتوانست قبالهٔ ولایت را برای خامنهای پا به گور و منتظران جانشینیاش مهر کند؛
بهطور قطع و یقین، خامنهای دیگر نیازی به این همه سکوت و هراس از افشای جنایت ضدبشری خودش نداشت. او هر لحظه نظامش را در معرض یک نافرمانی، شورش و عصیان سراسری میبیند. یک روزنامه حکومتی از قول یک عضو کانون وکلای دادگستری روز شنبه ۲۳فروردین نوشت:
«دولت اگر با همین فرمان جلو برود، با نافرمانی مدنی مواجه میشود که این نافرمانی در آینده بسیار خطرناک خواهد بود».
اعدام مصطفی سلیمی، برگی دیگر به کتاب قطور جنایتهای این حکومت پلید اضافه کرده ولی حاکمیتی که با همهٔ دود و دم کذایی سپاه و مزدورانش، حتی در مراسم دفن یا سوگواری یک اعدامی شعلههای فروزان شورشی دیگر را میبیند و هنوز از سنگ مزار اعدامیهای دههٔ ۶۰ وحشت دارد، قطعاً نابودی خودش را نه تنها در بود این شورشیان، بلکه حتی در یاد و نام و اثر آنها هم میبیند.
تا وقتی چنین است، هر اعدامی بیش از آنکه قدرت خامنهای را به رخ بکشد، هراس و تشویش وی را آشکار میکند. دور نیست که سردمداران این نظام، تجربهای شومتر از آنچه که سایر دیکتاتورها پشت سر گذاشتهاند را به چشم خویشتن ببینند.