روحانی در جریان سفر چهارشنبه ۱۵اسفند خود به استان گیلان طی سخنان آکنده از تناقض، نکاتی را مطرح کرد که حکایت از آشفتگی درونی نظام و اختلافنظر در سیاست خارجی رژیم دارند.
رابطه با آمریکا
مهمترین حرف وی آنجا بود که راجع به مذاکره و مصالحه با آمریکا حرف زد و گفت: «ما در یک اختلافنظری نیستیم امروز با آمریکا، که نه قابل مذاکره باشد نه قابل مصالحه باشد»!
معنی سادهٔ این حرف این است که اختلافات قابل مذاکره و مصالحه است.
اما این حرف روحانی با مقدمه سخنان وی درباره آمریکا در تناقض است که گفت: «اختلاف ما با آمریکا بر سر این است که به ما میگوید برگردید به ۴۰سال قبل و ما میگیم برنمیگردیم»!
یعنی در مقدمه از غیرقابلحل بودن مشکل رژیم با آمریکا صحبت میکند و در ادامه از امکانپذیر بودن مذاکره و مصالحه!
اینکه آیا اینهمه اختلاف در گفتار، صرفاً یک اشتباه لپی است؟
یا روحانی عمداً چنین لحنی و چنین زبان دوگانهای را به کار گرفته است؟ نکتهای است که در روزهای آینده بیشتر روشن میشود.
تعارف ریاستجمهوری به خامنهای، جدی یا شوخی؟
روحانی در بخش دیگری از سخنانش در لاهیجان گفت:
«ما در شرایط عادی و معمولی نیستیم ما در شرایط جنگ اقتصادی و جنگ روانی هستیم نباید باور ما باشد ما در یک میدان نبرد در برابر دشمن ایستادگی میکنیم... خب در میدان جنگ ما نیاز به یک فرمانده میدان جنگ داریم من از اردیبهشت خدمت مقام معظم رهبری... گفتم خود جنابعالی بهعنوان رهبر نظام... فرماندهی جنگ را به عهده بگیرید و همه ما دولت و سایر قوا و همه مسئولان در خدمت شما خواهیم بود... ایشون در جواب فرمودند.... فرمانده این جنگ باید رئیسجمهور کشور باشد».
اینکه آیا این حرف روحانی جدی است یا صرفاً یک تعارف، قابل تشخیص نیست چرا که هنوز روشن نیست پشتپرده آخوندها چه خبر است؟ اما مگر مهم است که فرماندهی این وضعیت آشفته دست خامنهای باشد یا دست روحانی؟
هنگامی که کل نظام در بنبست است چه تفاوتی میکند که در شرایط بنبست و در حالی که یک صخرهٔ سنگی بزرگ سد راهشان شده، چاقو دست کدامشان باشد؟
در هر حال حربه در دست هر کدامشان هم که باشد با آن قادر به بریدن مانع و عبور نیستند.
بنابراین به جای اینکه سؤال شود بیان روحانی در تفویض مقام ریاستجمهوری به خامنهای جدی است یا واقعی؟ باید پرسید که آیا اصولاً چنین تغییری عملی است یا غیرعملی؟ و آیا اصلاً چنین حرکتی کاربرد دارد یا نه؟
تا آنجا که به روحانی و باند او برمیگردد خیلی روشن است و آنها هم پنهان نمیکنند که میخواهند مسیر برجام را که همان مسیر مذاکره و چانهزنی است، ادامه بدهند و بارها، هم روحانی و هم ظریف بر این تأکید کردهاند. اما نمیتوانند تضمین بدهند که از این مذاکره چیزی عاید رژیم میشود.
اما از طرف دیگر دلواپسان هم که صحبت از ایستادگی میکنند و اینکه مذاکره یعنی تسلیم و آن را ممنوع میدانند، اما آنها هم نمیتوانند هیچ راه نجاتی نشان بدهند.
مفهوم پس و پیشرفتنهای باندهای رقیب
با این مقدمات اکنون میتوان گفت فارغ از تبلیغات و تفسیر و تحلیلهایی که پیرامون صحبتهای روحانی متصور است، به هر حال روحانی در اینجا صحنه را به دلخواه خود چید و بهنظر میرسد که در جنگ قدرت با دلواپسان یک گام پیشروی داشته است!
اما اینکه بتواند این مسیر را ادامه بدهد یا نه؟ تردید جدی وجود دارد. چرا که مدتهاست روحانی از طرف عناصر باند خودش هم زیر ضرب است که خط و اهداف این باند را پیش نمیبرد و بهخصوص در دور دوم ریاستش اساساً و عملاً در خط خامنهای حرکت کرده و مجیزگوی خامنهای بوده است.
شاید یکی از علل این وضعیت بلاتکلیفی آن باشد که اساساً کل نظام و دستگاه سیاسی آنها فاقد راهحل برای خروج از وضعیت فعلی است. دقت در صحبتهایی که اخیراً از خامنهای پخش شد گواه این مدعاست آنجا که خامنهای گفت:
«اروپاییها خبیثند اهل خدعه هستند اما در عینحال رابطه خود را با آنها ادامه بدهید»!
صحبتهای روحانی در لاهیجان در واقع بیان همین آشفتهسریهای نظام در رأس هر دو باند آن است:
اینان هیچکدامشان راهحلی برای خروج از بنبست فعلی و بحران ناشی از آن ندارند و این تعارفها و «بفرما زدن»هایشان به همدیگر هم همانقدر مهم است که «زیرآب»زدنهایشان.
این کلاس از صحبت میان رهبر و رئیسجمهور نظام، تنها و تنها نشانه پر کردن فضای «سکوت» در جایی است که همه عوامل و عناصر وحشتزدهاشان منتظر شنیدن راهحلی برای خروج از بنبست فعلی فالگوش ایستادهاند که تکلیف خودشان را روشن کنند: بالاخره سرجایشان بمانند یا بگریزند!