بعد از گذشت نزدیک به 4دهه از سرقت انقلاب ضدسلطنتی، حاکمیت ولایت فقیه زیست بوم میهن اشغال شده و میراث طبیعی چندمیلیون ساله آن را چنان در ورطه ویرانی و انهدام فرو برده است که بجرأت میتوان گفت محیطزیست ایران به سوی نقطه بیبازگشت خود نزدیک شده است.
در توصیف شرایط بهغایت فاجعهباری که زیست بوم ایران را امروزه تا لبه پرتگاه نابودی کشانده است کافی است به یک نمونه از تاراج سرمایههای تاریخی میهن توسط رسانههای حکومتی تحت عنوان «نابودی جنگلهای ایران قطعی است» اشاره کنیم: «طبق گزارش منتشر شده توسط مرکز پژوهشهای مجلس، امروزه در مقایسه با دهههای پیش مساحتی معادل ۶۰ درصد از جنگلهای ایران تخریب شده است! همچنین سالانه رقمی بالغ بر ۴۰۰ هزار هکتار از اراضی حاصلخیز کشور دستخوش فرسایش میشود. در سه دهه گذشته تا کنون در اثر تخریب، جنگلهای کشور از حدود ۱۸.۳ میلیون هکتار به حدود ۱۲.۴ میلیون هکتار تقلیل یافته است که از این میزان، حدود ۱.۹ میلیون هکتار در منطقه البرز شمالی واقع است. با یک حساب سرانگشتی میتوان برآورد کرد که در آیندهای نه چنداندور، این جنگلزدایی به یک بحران جدی تبدیل خواهد شد؛ در واقع اگر این روند ادامه پیدا کند، در ۳۱ سال آینده دیگر چیزی بهعنوان مرتع و جنگل در کشور نخواهیم داشت! ». (خبرگزاری مهر آخوندی 2مهر 95)
آثار و نشانههای خطرناک و فاجعهبار دیگر، این ارمغان شوم آخوندها را، علاوه بر انهدام و نابودی جنگلهای میهن در خشک شدن بخش عمدهای از دریاچه ارومیه، خشک شدن تالابها، خشک شدن رودخانههای مهمی چون کارون و زایندهرود، آتشسوزی جنگلها، آتش زدن پوشش گیاهی زمینها به منظور تغییر کاربری آنها و... با وضوح کامل مشاهده کرد و دریافت.
آژیر خطرناک این انهدام و ویرانی تا آنجا دلخراش و جان خراش شده است که بهاصطلاح وزیر محیطزیست دولت آخوند روحانی که خود از متولیان اصلی این فاجعه عظیم و غیرقابل باور در 4دهه گذشته بوده است این چنین مجبور به اعتراف میشود: «امروز تمامی تالابهای ثبت شده ایران یا محو شدهاند یا در حال نابودی هستند. تالابهای هامون، جازموریان، پریشان و بختگان مردند و شادگان، هورالعظیم، میانکاله و ارومیه نیمه جان هستند ... سیاست کلان نادرستی که در راستای توسعه پایدار نبود، منجر به از بین رفتن تالابها و محیطزیست کشور شد».
این متولی حکومت که بهعنوان وزیر کشاورزی در دولتهای قبلی از قضا خود بیشترین نقش را در تمامی فجایع امروزی زیست بوم ایران بهعهده داشته است در ادامه این چنین اشک تمساح میریزد که:« بر مبنای استانداردهای بینالمللی هیچ کشوری حق ندارد بیش از ۴۰ درصد از آبهای تجدید پذیر خود را مصرف کند. میزان آب تجدید پذیر کشور در حال حاضر ۷۹۰ میلیارد مترمکعب است و در حالیکه بر اساس استانداردهای بینالمللی باید ۳۶ میلیارد مترمکعب آن استفاده شود، ۹۷ میلیارد مترمکعب از این آب یعنی ۱۰۸ درصد آب تجدید پذیر کشور در حال مصرف است. آیا در این شرایط تالابی باقی خواهد ماند». (خبرگزاری حکومتی مهر 14بهمن 96)
دورنمای بسیار تیره و تار این تهدیدات زیست محیطی، آن زمان روشنتر و برجستهتر خواهد شد که بدانیم بحرانها و چالشهای ناشی از فجایع زیست محیطی همهگیر بوده و تقریباً تمام شهرها و مناطق اطراف آن را در برخواهد گرفت. آثار و عواقب مخاطره آمیز این فجایع زیست محیطی را میتوان از هماکنون بهصورت نبود و یا کمبود آب در کلان شهرهاى میهن و همچنین در ریزگردها که اکثر استانهای ایران را زیر پوشش خود قرار دادهاند براحتی مشاهده کرد.
در تأیید این نکته خبرگزاری سپاه پاسداران موسوم به فارس 15بهمن 96 ضمن اعتراف به سیر قهقرایی محیطزیست میهن اشغال شده و شتاب روزافزون آن در سالهای اخیر بهنقل از رئیس فراکسیون محیطزیست مجلس ارتجاع مینویسد: «نفس تالاب پریشان بریده است، هامون تبدیل به کانون ریزگرد در شرق کشور شده، ارومیه دچار بههمریختگی زیستگاه شده است و برداشت بیرویه آب میرود تا میانکاله را به ورطه سقوط ببرد، زیستگاهها قطعهقطعه میشوند و از دل آنها راهآهن، جاده ماشینرو و اراضی کشاورزی سر بر میآورد، کاهش جریان آب، ایجاد اختلال در هیدرودینامیک تالاب، افزایش رسوبگذاری و کاهش فتوسنتز گیاهان و کاربری کشاورزی و صنعتی اراضی اطراف تالابها، محیطزیست را تخریب کرده است.... بهواقع آینده پایدار بسیاری از شهرستانها و استانهای کشور از قبیل فارس، خوزستان، ارومیه، کرمان، یزد، اصفهان، گلستان و گیلان و مازندران بهطور غیرمستقیم در گرو احیا و حفاظت از تالابها است».
روی دیگر این سکه که بدون کمترین تردید در پشت تمامی آنها عوامل و ارگانهای حکومتی مانند سپاه پاسداران و یا مافیای آب حکومتی قرار دارند را باید در حفر چاهها و قناتهای غیراستاندارد، احداث سدهای بزرگ بدون کوچکترین توجیه اقتصادی، انتقال آب از مناطق پر آب به مناطق کم آب بدون بررسیهای دقیق علمی، غارت منابع آبی زیرزمینی، بروز نبودن تأسیسات آبرسانی و شبکههای شهری و... دید که البته خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران از بیان آن دچار خجالت! شده و در نتیجه از برملا کردن آن خودداری نموده است. در این باره نیز خبرگزاری ایلنا 14بهمن 96 بهنقل از یکی دیگر ازاعضای مجلس ارتجاع این چنین اعتراف کرده است: «کشورهایی که ۲۰درصد از آبهای زیرزمینی و تجدیدپذیرشان را برداشته باشند به خط قرمز میرسند ولی در ایران تا کنون بیش از ۱۱۵درصد از آبهای زیرزمینی برداشت شده است».
هر چند که بررسی وضعیت هر یک از تالابهای میهن اشغال شده میتواند بدرستی روشن و آشکار نماید که سیاستهای خانمانسوز و بهغایت ضدمردمی باندهای غارتگر مافیای آب آخوندی از یکسو همراه با بیکفایتی و ناکارآمدی کارگزاران دزد حکومتی از سوی دیگر، نقش اصلی را در انهدام و نابودی زیست بوم امروز ایران داشته است اما آز آنجا که تالاب میانکاله در میان تمامی تالابهای دیگر از موقعیت ممتاز وبی بدیلی برخوردار میباشد در این گزارش بر آن شدیم که به نقش متولیان غارتگر حکومتی در ارتباط با انهدام تالاب میانکاله که از آن با نام بهشت ایران یاد میشود بپردازیم.
آشنایی مختصر با تالاب میانکاله و موقعیت منحصر بفرد آن:
میانکاله شبهجزیره باریکیست که از شمال با دریای خزر، از جنوب با خلیج باریک و کمعمق گرگان و از غرب با تالاب زاغمرز و مرداب لپوی بهشهر همسایه است. در شرق آن آشوراده قرار دارد که با تنگه باریکی به طول کمتر از یک کیلومتر همسایه بندر ترکمن است. در سال ۱۳۵۴میانکاله، خلیج گرگان و تالابهای اطراف آن بهعنوان یکی از نخستین تالابهای بینالمللی در کنوانسیون رامسر به ثبت رسید و در همان سال درجه حفاظتی آن به «پناهگاه حیات وحش» ارتقاء داده شد و یک سال بعد نیز یونسکو آن را بهعنوان « ذخیره گاه طبیعی زیست کره اعلام کرد. ارزش زیستمحیطی این منطقه بیشتر بهدلیل حضور حدود ۲۰۰گونه پرنده است. اغلب آنها از پرندگان مهاجر هستند که برای زمستانگذرانی به میانکاله میآیند. البته بهعلت وجود پوششهای درختچهای و امنیت کافی، محل زیست دائمی قرقاول خزری و دراج نیز میباشد.
یکی از دلایل اهمیت میانکاله این است که در تمام سواحل جنوبی دریای خزر هیچ منطقهیی جز آن وجود ندارد که محیط طبیعی آن در وضعیتی نسبتاًً دستنخورده باقیمانده باشد. تمامی سواحل دیگر بهطور گسترده با ساختوسازهای انسانی همچون جاده، شهر و روستا و کارخانهها دگرگون شدهاند. به همین دلیل سلامتی این منطقه اهمیت بسیاری در حفظ سلامتی کل دریای خزر دارد. سلامتی نسبی میانکاله موجب شده تا تالابها و سواحل این منطقه علاوه بر پرندگان مهاجر، محل تخمگذاری و زیستگاه اصلی بسیاری از ماهیان دریای خزر، بهویژه کپور و کفال و ماهیان خاویاری باشد. نزدیک به نیمی از خاویار ایران از آبهای این منطقه صید میشود. (منبع ویکی پدایا)
-خبرگزاری حکومتی ایسنا 13بهمن 95 تحت عنوان 20درصد تالاب میانکاله خشک شده است بهنقل از مدیر کل محیطزیست مازندران مینویسد:« مازندران دارای ۲۴ تالاب بوده که دو تالاب متعلق به رامسر است و در این سالها شاهد خشک شدن بسیاری از تالابها در مازندران هستیم. مهمترین تالاب مازندران میانکاله ۲۰ درصد خشک و تالابهای لپو و عباس آباد بهصورت کامل خشک شده است. در مازندران ۹۰۰ تالاب انسان ساخت و طبیعی وجود دارد که آیینه تمام نما در حوزه بشری است» اما «در حوزه آبخیزداری درست عمل نشد و متأسفانه امروزه در این بخش با بحران مواجه هستیم. برداشت غیرمجاز از چاههای مجاز، حفر چاههای غیرمجاز یکی از دلایل مهم آسیب دیدن تالابها است و در حال حاضر در مازندران حدود ۷۰ هزار چاه مجاز و ۴۵ هزار چاه غیرمجاز وجود دارد».
مدیرکل محیطزیست مازندران در ادامه بعد از اعتراف به اینکه «وسعت جنگلهای مازندران نسبت به ۵۰سال گذشته بهشدت کاهش یافته است» پرده دیگری از سیاستهای ضدمردمی حکومت و باندهای غارتگر وابسته به آن را که تلاش دارند فجایع زیست محیطی را تنها منوط به خشکسالی و تغییرات اقلیم کنند کنار زده و اضافه میکند: مازندران هشتمین استان خشکسالی زده کشور است؛ تغییرات اقلیمی در همه دورهها اتفاق افتاده اما در این سالها عملکرد ما بهگونهیی بوده است که هر تغییر اقلیمی برای کشور ما به مخاطره تبدیل شده است».
خبرگزاری حکومتی مهر 19آذر 96 تحت عنوان «کابوس صنایع نفتی بر ذخیره گاه میانکاله» بعد از اعتراف به اینکه احداث واحد بزرگ پتروشیمی در سواحل دریای خزر، خطر مرگ قریبالوقوع بکرترین منطقه شمالی و جزیره میانکاله را رقم خواهد زد پرده دیگری از سیاستهای غارتگرانه حکومتی را این چنین کنار میزند: « مکان اینگونه صنایع آلاینده در سواحل خلیجفارس و عمان است و در سال ۸۳ و در سند آمایش سرزمین در امکانسنجی صنعت پتروشیمی و صنایع نفت؛ جایگاه آن در منطقه شمال و دریای خزر ممنوع اعلام شد. صنایع پتروشیمی آببر است و باید در سواحل دریای خزر استقرار پیدا کند؛ بنابراین لجنهای نفتی و پسابهای صنعتی قطعاً آب و دریا را آلوده خواهند کرد؛ به همین دلیل در آمایش سرزمین جایگاه آن را در جنوب کشور و در آبهای خلیجفارس و دریای عمان مشخص کردند. در همه جای جهان پیش از اجرای پروژه ابتدا مکانیابی، مکانسنجی و ارزیابی اثرات زیستمحیطی انجام میشود و در صورت مثبت بودن اثرات زیستمحیطی و عدم تخریب منابع زیستی و اجتماعی طرح تهیه و موافقت انجام میشود.
-خبرگزاری حکومتی مهر 20آبانماه 96 پس از اعتراف به کاهش آب ورودی تالاب علت اصلی خشک شدن بخشی از تالاب بینالمللی میانکاله را اینگونه بیان کرده است: «آنچه در طبیعت از گذشتههای دور تا کنون نشان داده شد؛ ترکیب آبشور و شیرین تالاب میانکاله مهمترین راهحل حفظ زیستمندان این تالاب بینالمللی است که تخمریزی آبزیان و حیات پرندگان را در تالاب میانکاله تحقق میبخشد که اگر این ترکیب به هم بخورد، تالاب از بین میرود و به بخشی از دریا تبدیل میشود. اکنون با سد شدن و یا متوقف شدن ورود و انتقال بخشی از آب شیرین به تالاب، این اتفاق در حال رخ دادن است که اگر احیای سریع این تالاب در دستور کار قرار نگیرد، سرنوشتی همچون دریاچه ارومیه برای میانکاله رقم خواهد خورد. هم اکنون حدود ۱۰ هزار هکتار از ۴۵ هزار هکتار پهنه وسیع تالاب بینالمللی میانکاله یعنی چیزی در حدود ۲۰ درصد از این وسعت خشکشده است. طی چند سال اخیر پسروی آب دریای خزر، بسته شدن راه رودخانه به دریا، کمآبی، آلودگیهای زیستمحیطی، کاهش حجم آب شیرین ورودی به داخل تالاب میانکاله، خشکسالی و تغییر اقلیم؛ همه و همه موجب شده است که شاهد خشکی تالاب میانکاله باشیم».
-سایت حکومتی سلامت نیوز 15مرداد 96 تحت عنوان« وسعت نابودی میانکاله بر اثر آتشسوزی از ۲۰۰ هکتار گذشت» ضمن اعتراف به اینکه الزامات لازم برای اطفاء حریق در محل وجود نداشت بهنقل از مدیر کل حفاظت زیست مازندران مینویسد: «این آتشسوزی که در تاریخ میانکاله بیسابقه بوده بخش عظیمی از اکوسیستم این پناهگاه بینظیر را از میان برد.... علاوه بر کمبود امکانات، اکثریت نیروهای انسانی سازمان، صرف پایش، بررسی مناطق و برخورد با متخلفان میشود و سازمان نیروهای جداگانه برای اطفاء حریق در اختیار ندارد. بهعلاوه نیروهایی که در اختیار سازمان هستند نیز تجهیزات کافی ندارند.آنها حداقل امکانات را هم در اختیار ندارند. ما حتی جیره خشک و آب معدنی هم در اختیار نداشتیم تا به مردمی که برای کمک شتافته بودند، بدهیم».
این نوشتار که تماماً بر گرفته از اعترافات متولیان حکومتی و کارگزاران رژیم تنظیم شده است بهخوبی گواه میزان فساد نهادینه شده در حاکمیت فاسد ولایت فقیه
است. حاکمیت فاسدی که علاوه بر بیکفایتی و بیلیاقتی کارگزارانش با به یغما بردن تمامی سرمایههای تاریخی میهن، با صدور تروریسم به کشورهای منطقه تنها بفکر بقا حاکمیت ننگین خود میباشد. پس وظیفه مبرم هر ایرانی آزادیخواه در این مقطع حساس از تاریخ ایران، باید کوشش و تلاش هر چه بیشتر در راستای سرنگونی هر چه سریعتر این رژیم ضدبشری باشد. امری که در تحقق آن هیچ تردیدی نیست.