دوم آذر هر سال، سالروز تولد «میلیشیا»ی مجاهد خلق است. این مناسبت تجلیل از تولد یک ضرورت تاریخی است که سنگبنای مبارزهیی مدام و سازمانیافته علیه ارتجاع حاکم بر ایران شد.
در تحلیل پدیدهٔ میلیشیا، ابتدا باید به تعریف آن در بستر فرهنگ سیاسی انقلاب ضدسلطنتی توجه کرد. در ادبیات عمومی، میلیشیا به سازمانی نظامی متشکل از شهروندان با آموزش محدود گفته میشود که برای دفاع محلی و در شرایط اضطراری در دسترس است. اما در فرهنگ سیاسی ایران، این واژه نخستین بار با اطلاعیههای سازمان مجاهدین خلق به فرهنگ سیاسی ایران راه یافت. منظور از آن، ایجاد یک نیروی نیمهوقت بود که بتواند در کنار فعالیتهای معمول اجتماعی، در خدمت جنبش و اهداف انقلاب دموکراتیک قرار گیرد.
این نیروی انقلابی، دقیقاً در بزنگاه انحراف انقلاب ۵۷ از مسیر آزادی و دموکراسی، و در مواجهه با توطئههای خمینی برای قبضهٔ انحصاری قدرت، اعلام موجودیت کرد. خمینی که ولایت فقیه را بهعنوان اصلی برای تحکیم پایههای دیکتاتوری بلندمدت خود وارد قانون اساسی کرده بود، مجاهدین را سد اصلی خودکامگیش میدید؛ از اینرو با سیرک گروگانگیری در سفارت آمریکا در ۱۳آبان ۱۳۵۸، کوشید نیروهای انقلابی، بهویژه مجاهدین و لیبرالها را از دور خارج سازد و قانون اساسی مبتنی بر ولایت فقیه را تصویب کند. میلیشیا در یک پاتک اساسی و کمتر از ۳هفته پس از این سیرک، در ۲آذر ۱۳۵۸ تأسیس شد.
رژهٔ بزرگ میلیشیا
میلیشیا، نسلی از جوانان آگاه بود که با الهام از آموزههای مسعود رجوی به هواداری از مجاهدین بپاخاسته بود. هدف این تشکیلات، دفاع از آزادی و آگاهیبخشی به مردم در برابر دجالگریهای رژیم خمینی و افشای آن نزد تودههای مردم بود. فعالیتهای این نیروی پرشور شامل عملیات سیاسی، تبلیغی، عمرانی، سازندگی و نظامی بود. هستههای ابتدایی آن در بین دانشآموزان شکل گرفت و سپس به دیگر اقشار جامعه گسترش یافت. رژهٔ بزرگ میلیشیا در ۲۰فروردین ۱۳۵۹ که بنا به اعتراف مقامات رژیم، تعداد شرکتکنندگان در آن به ۵۰۰هزار نفر میرسید، توان سازماندهانه و عزم انقلابی جبههٔ آزادی را در برابر جبههٔ ارتجاع به نمایش گذاشت.
حضور پررنگ زنان و دختران در میلیشیا
یکی از درخشانترین وجوه میلیشیا، حضور پررنگ و شجاعانهٔ زنان و دختران جوان در صفوف آن بود. این زنان، که در جامعهیی سنتی موانع و رنجهای بیشتری برای حضور سیاسی داشتند، در کنار برادران خود به خیابانها میآمدند، نشریه توزیع میکردند و در برابر چماقداران خمینی ایستادگی میکردند. این سماجت در دفاع از آزادی، دیوار باورهای کهنه و زنستیزانه را میشکست و هویت نوینی میآفرید؛ هویتی که منادی شکست تاریخی ارتجاع و نابرابری شد. در سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰، بیش از ۵۰نفر از اعضای میلیشیا در مسیر مبارزه مسالمتآمیز، توسط نیروهای رژیم بهشهادت رسیدند.
بالغشدن میلیشیا به ارتش آزادیبخش ملی ایران
هنگامی که خمینی در ۳۰خرداد ۱۳۶۰ با به گلوله بستن تظاهرات نیممیلیونی مردم تهران، مسیر مبارزه مسالمتآمیز را مسدود ساخت و مسیری خونین بر نسل آزادی تحمیل کرد، میلیشیا وارد مرحلهٔ نبرد قهرآمیز شد. این نیروی سازمانیافته، در این نبرد نابرابر با تمامیت ارتجاع، آزمون تابآوری نسل خود را با سربلندی پشت سر گذاشت. اوج این مقاومت حماسی را میتوان در زندانها و قتلعام سال ۱۳۶۷ مشاهده کرد، جایی که بیش از ۳۰هزار زندانی سیاسی که همان نسل میلیشیا بودند، تن به ننگ ارتجاع نداده و بهای وفاداری به آرمانهای آزادی را با جان خود پرداختند.
نقطهعطف میلیشیا، بالغ شدن آن به «ارتش آزادیبخش ملی ایران» بود. همانگونه که در اطلاعیهٔ تأسیس ارتش آزادیبخش ملی آمده است، اگر مبارزات مسلحانهٔ انقلابی بر ضد دیکتاتوری پیشین فرصت مییافت که به بلوغ یک ارتش رهاییبخش برسد، خمینی هرگز نمیتوانست بر امواج انقلاب سوار شود. این ارتش، پیکره و ساختار اصلی خود را از هزاران میلیشیایی گرفت که از پیچوخمهای سخت مبارزه با ارتجاع عبور کرده بودند.
کانونهای شورشی، امتداد تاریخی میلیشیا
امروز، گسترش کمی و کیفی کانونهای شورشی و کارآمد بودن استراتژی ۱۰۰۰اشرف را میتوان امتداد تاریخی میلیشیا دانست. میلیشیایی که پیشتر در ارتش آزادیبخش ملی تکوین یافته بود، اکنون وارد مرحلهٔ دیگری از حیات مبارزاتی خود شده است: پیافکنی قیام و سرنگونی از طریق الهامبخشی به جوانان قیامآفرین در سراسر ایران. کانونهای شورشی با پراتیکهای انقلابی خود، از جمله به آتش کشیدن نمادهای اختناق و حمله به مراکز سرکوب، عزم نسلهای جدید میلیشیا را برای پایان دادن به شب تاریک ایران خاطرنشان میکنند. این کانونها در پیوند سیاسی، تاریخی و آرمانی با نسل میلیشیا و قیامهای ۲دههٔ اخیر ایران، نمایندگان تاریخی و آرمانی نسل مجاهدین در تأثیرگذاری هدفمند بر تحولات سیاسی ایران هستند.
اگر میلیشیا نبود...
اگر میلیشیا نبود، مقاومت تاریخی نسل مجاهد خلق در قبال دیکتاتوری دینی ممکن نبود. تأسیس میلیشیا یک تصمیم فرخنده، ضروری و دوراندیشانه بود که بنیان سنگربندی در برابر فاشیسم دینی را گذاشت. این نسل با شناخت عمیق ماهیت ضدآزادی، ضداختیار و انسانستیز نظام ولایت فقیه، توانست پیوسته انطباق یافته و راه را باز کند و جبههٔ آزادیخواهی و دموکراسیخواهی را نگهبانی کرده و امید را بپراکند. اکنون با حضور یک ارتش آزادیبخش، یک آلترناتیو دموکراتیک (مبتنی بر جدایی دین از دولت، احترام به آزادیهای فردی و تساوی زن و مرد) و کانونهای شورشی، تاریخ تراژیک میهن ما هرگز تکرار نخواهد شد.