هفته گذشته ۲نفر از هنرمندان وابسته به رژیم فوت کردند.
این امر بهانهیی شد برای پایش جایگاه و نقش هنرمند در دوام و بقای یک رژیم.
نقش هنرمندان و فعالان فرهنگی برای حفظ یک رژیم اگر بیشتر از نقش سرداران و ارتشیان و نظامیان نباشد، کمتر نیست. به همین دلیل است که برخی رژیمهای دیکتاتور و خودکامه، حتی در شرایطی که مملکتشان با مشکلات عدیده و وحشتناک اقتصادی دست و پنجه نرم میکند و مردم تحت حکومتشان در حال مرگ از بینانی هستند، با تصویب بودجههای کلان و پرداخت هزینههای هنگفت، از «هنرمند»ان حمایت کرده و در راستای ماندگاری و بقای حکومتشان، آنها را استثمار کنند تا همه چیز را در کشورشان عادی جلوه دهند.
بنابراین ارزش و نقش یک «هنرمند» خودفروخته در ماندگاری و بقای یک حکومت غیرقابل انکار است.
پرواضح است که اگر اینها نباشند تا چرخ فرهنگ را بچرخانند و با ایجاد سرگرمی خلق، با پیامهای انشاشده و دستوری، به دوام حکومت متبوع خود کمک کنند، رژیم دوام کمتری خواهد داشت. آنچه مهم است، درک این موضوع و فهمیدن نقش فعالان فرهنگی، هنرمندان و سلبریتیهاست که متأسفانه عدم تسلط و ناآشنابودن برخی از افراد اپوزیسیون با این میزان از اثرگذاری مذکورین، موجب میشود تا ناخواسته در زمین رژیم بازی کرده و برای استبداد سینه بزنند.
به مقدمه فوق باید دیدگاه هر کدام از سلبریتیها و هنرمندان را نیز افزود که ادعا میکنند: "وظیفه هنرمند، دفاع از حقوق مردم و استیفای آن چیزی است که در جامعه به قهقهرا میرود".
سؤال اینجاست، «هنرمند»ی که چنین ادعایی دارد! چگونه میتواند خلاف آن عمل کند؟!
یکی از مهمترین وظایف هنرمندان حکومتی، ایجاد سوپاپ اطمینان برای رژیم است. مثلاً بهمحض اینکه شرایط سخت میشود، همین «هنرمند»ان بهصورت سازماندهیشده اقدام به انتقاد از حکومت میکنند! و طوری جلوه میدهند که گویا از این رژیم، سفاکتر وجود ندارد! اما از ۳ماه به هر انتخاباتی(حتی انتخابات شو راها) باز هم بهصورت سازمانیافته و با تقسیم کار مهندسی شده، به پرشورتر شدن انتخابات کمک کرده و تنور آن را شعلهورتر میکنند!
بازیگر خانمی که در حال حاضر یکی از بزرگترین منتقدان نظام تهران است، در اوایل سال ۹۶ بیشترین تحریک را برای ۶میلیون فالورش برای رأی به جمهوری اسلامی داشت.
یکی دیگر از دمتکانی این به ظاهر هنرمندان، خلق آثاری توأم با داستانسرایی است که پروژه دشمنتراشی را تقویت میکند.
با بررسی آثاری همچون: نفوذی، ماجرای نیمروز، سیانور، ارمغان تاریکی، پروانه، نفس و... روشن میشود که آنچه این به ظاهر هنرمندان انجام میدهند، شستشوی مغزی جامعه است. هر چند غافل از آنند که جوانان غیور ایرانی دیگر خام این شعرگفتنها نمیشوند و در فردای آزادی، روسیاهی بر ذغال خواهد ماند.
این هنرمندان خودفروخته و بیهویت، صرفاً از احساسات مردم سوءاستفاده نمیکنند، بلکه با لابیگری و رانت، بر بیتالمال خلق چمبره زده و در حال چپاولند.
بیشک شما هم خبر وامهای میلیاردی بلاعوض برخی مجریهای مشهور و بهنام تلویزیون را از مؤسسه ثامنالحجج شنیدهاید. یا اینکه فلان مجری، بازیگر، تهیهکننده و خواننده مشهور اخیراً برای اجرای کنسرتش با مؤسسه "اوج" قراردادی را منعقد کرده است. یا اینکه هزینه ساخت فلان سریال و فیلم را همین مؤسسات اقماری سپاه برعهده میگیرند.
آیا اینکه یک هنرمند با سپاه قرارداد اسپانسرینگ کنسرتش را امضا کند و بعد در شرایط اسفناک اقتصادی فعلی، از شرکتکنندگان ارقام چندصد هزار تومانی برای حضور در کنسرتش بگیرد، با کجای جامعه و مشکلات مردم همخوانی دارد؟!
آنچه از مطالب مذکور بهدست میآید این است که «هنرمند»ان حکومتی وفادارترین قشر به رژیم منحوس ضدبشری ایرانند.
هنرمند واقعی کسی است که با رژیم همکاری نمیکند و نه تنها برای بقای آن تلاشی نکرده بلکه برای مبارزه با آن هر سختی و زحمتی را بهجان خرید.
هر کدام از این چهرهها که امروز با بیعتشان بر دوام رژیمی ضدمردمی کمک و یاری کردهاند در پیشگاه وجدان خود و در فردای آزادی، در پیشگاه خلق همیشه قهرمان و مبارز ایران پاسخگو خواهند بود.
کلام آخر؛
کسی که خود را شاه آینده ایران میداند یا آن که هنوز خود را ملکه میپندارد و یا آن آخوندزادهای که ادعای براندازی نظام ایران را دارد، آیا حاضرند برای مرگ قاسم سلیمانی هم تسلیت بگویند؟! چرا که از طرفی اگر سلیمانی سردار نظامی است و برای رژیم ایران کشورگشایی میکند، آن دیگری هم سردار فرهنگی است و بر دوام و بقای رژیم همت گماشته است و از دیگر سوی، نقش سردار فرهنگی در بقای یک حکومت، از نقش سردار سیاسی–نظامی کمتر نیست.
سؤال اصلی این است که این دوگانگی در رفتار، برای چیست؟!
سعید از تهران
مسئولیت محتوای این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آن را تأیید نمیکند