شنیدن کلمهٔ «بسیج» در فرهنگ عفن و نفرتبرانگیز آخوندی، یادآور کاراکتری است که صفاتی مانند مزدوری، جنایتپذیری، لمپنیسیم، شلختگی و رسن بر پیشانی بستن را تداعی میکند و به کسانی گفته میشود که گشتاپوی دینی آنها را برای اهداف سرکوبگرانهٔ خود استخدام میکند. در جنگ ۸ساله با عراق، آنها جوجه پاسدارانی محسوب میشدند که فرماندهان سپاه برای مصارف ارزان قیمت مورد استفاده قرار میدادند. بعد از زهرخوران خمینی در جنگ ۸ساله با عراق، بسیجیها برای مقابله با قیامهای مردمی بهکار گرفته شدند.
آخوند احمد علمالهدی در سال۹۹ خواستگاه طبقاتی بسیج و نیز محل مصرف آن را لو داد و گفت: «بسیاری از جوانانی که بهخاطر فقر و محرومیت اوباش محله شده بودند با کار فرهنگی درست و آشنا شدن با حضرت امام حسین، بسیجی محل شدند که جلو بسیاری از اغتشاشات را گرفتند» (همشهری آنلاین. ۱۷مهر۹۹).
پیشتر از او پاسدار حسین همدانی، از فرماندهان کشته شدهٔ سپاه در سوریه، این موضوع را با وضوح بیشتری لو داده بود:
«با کار اطلاعاتی اقدامی انجام دادیم که در تهران صدا کرد. ۵هزار نفر از کسانی که در آشوبها حضور داشتند ولی در احزاب و جریانهای سیاسی حضور نداشتند، بلکه از اشرار و اراذل بودند را شناسایی کردیم و در منزلشان کنترلشان میکردیم. روزی که فراخوان میزدند اینها کنترل میشدند و اجازه نداشتند از خانه بیرون بیایند. بعد اینها را عضو گردان کردم. بعداً این سه گردان نشان دادند که اگر بخواهیم مجاهد تربیت کنیم باید چنین افرادی که با تیغ و قمه سروکار دارند را پای کار بیاوریم. یکی از اینها فردی بود به نام ستاری. این ستاری وقتی به جمعیت زد، جانباز ۷۰درصد شد و سال گذشته هم بهشهادت رسید» (تابناک. ۱۷مهر۹۴).
اگر بخواهیم چنین نیرویی را با مدلهای بیرون از حاکمیت آخوندی مقایسه کنیم میتوانیم از جوخههای حفاظتی هیتلر یا اساسها به فرماندهی هاینریش هیملر نام ببریم که مهمترین ابزار نازیها برای ایجاد رعب و وحشت بود.
این روزها که نظام ولایت فقیه در زیر ضرب شرایط انفجاری جامعه و فعالیت گسترشیابندهٔ کانونهای شورشی به پت پت افتاده، شاهد واکنشهای مختلفی از سوی سران حاکمیت هستیم. خامنهای در ۵ مهر۱۴۰۰ به بهانهٔ اربعین به صحنه آمد و خواستار «جهاد تبیین»! نیروهای سرکوبگر نظام در فضای مجازی شد. او در تاریخ ۲۱اسفند۹۹ از همین وحوش بسیجشده در اینترنت خواسته بود که «امیدآفرینی» کنند و همدیگر را به «ایستادگی»، «تنبلی نکردن»، «خسته نشدن» توصیه کنند.
اکنون هیملر کاریکاتوری نظام، پاسدار غلامرضا سلیمانی با تقلید از خامنهای صحبتهایی کرده است که از قوارهٔ او و چاک دهانش بزرگتر است.
«استقرار دولت اسلامی، اجرای تمدن نوین اسلامی و جامعه پردازی از مراحل تکامل انقلاب در بیانیه گام دوم رهبری محسوب میشود و بایستی به سمت این شاخصهها حرکت کنیم تا دولت اسلامی مستقر شود». ! (انتخاب. ۷ مهر۱۴۰۰)
او برای قالب کردن این شامورتی جدید نظام خواستار تربیت ۸میلیون بسیجی شده است!
«تربیت هشت میلیون جوان بسیجی با همراهی حلقههای میانی و سازمانهای مردم نهاد و تشکیل حکومت اسلامی در جهت تحقق همه جنبههای مردمسالاری دینی از اهداف بسیج است و همه پایگاهها باید به این موضوع مهم هم توجه کنند». ! (همان)
این ادعاهای دهانپرکن را بخواهیم ترجمه کنیم در خلال آنها جز نیاز مبرم خامنهای به اوباش بسیجی برای مقابله با شرایط انفجاری و قیام را نخواهیم دید. البته باید تصریح کنیم که شرایط اجتماعی ـ سیاسی ایران نسبت به قیام۸۸ از اساس تغییر کرده است. دیگر نمیتوان با قمهبهدستان و غیهکشان قیامهای مردمی را فرونشاند.
ادعای ساختن «تمدن»! و «حکومت اسلامی»! با اراذل و اوباش، قبل از هر چیز یک پروپاگاند در راستای معکوسنمایی ضعف و استیصال نظام در قبال شرایط متحولشوندهٔ قیام؛ و در حکم آواز خواندن در تاریکی است.
اعلیحضرت همایونی نیز در سالهای پایانی سلطنت خواب «تمدن بزرگ»! میدید و برای آن سوداهای رنگین در سر میپخت؛ اما مانند برف در آفتاب تموز قیام مردم ایران ذوب شد.
«تمدن اسلامی» مانند «تمدن بزرگ»، بیانی معکوس از فرا رسیدن روزگار افول و سقوط شیخ است. باید به خامنهای و هیملر کاریکاتوری او گفت در برابر قیامهای در تقدیر عمامه خود را بچسبید، «تمدن اسلامی» و سودای «هشت میلیون بسیجی» پیشکش!