مکافات دو زیست بودن
در جریانهای سیاسی دستاندرکار مسائل ایران، گاهگاهی ورود جماعتی تحت عنوان اصلاحطلب به این عرصه، قابل توجه است. توجهی توأم با حیرت و پرسش که این جماعت یا از روی بلاهت موضعگیری میکنند و یا آنچنان دست رد مردم بر سینهشان ـ بهخصوص پس از قیام دی ۹۶ـ سنگینی میکند که تعادلاشان را از دست دادهاند. این جماعت که در درون حاکمیت مدت مصرفشان به پایان رسیده، در بیرون نظام هم گارانتیشان تمام شده است!
اینان که به درستی مصادیق «از اینجا رانده و از آنجا مانده» هستند، ضمن کشیدن مکافات دو زیست بودن، دو ویژهگی را توأمان دارند:
ــ از آبشخور و سرچشمهٔ تفکرات قرونوسطایی و ماهیت ضدتاریخی ارتجاع آخوندی تغذیه کرده و برخاسته و در آن نشو و نما یافتهاند و در پس هر فراز و نشیبی به همان کانون ارتجاعی بازمیگردند.
ــ بدشان نمیآید که بهخاطر دافعهٔ مردم و نسلهای نوخواه ایران نسبت به کلیت نظام آخوندی و جنایتهای صورت گرفته، قبایی رنگآمیزیتر داشته، مشاطهگران تازهای برای نظام باشند و این مثلاً نونواری را با مطالعهٔ چند مبحث جامعهشناسی نوین مخلوط کنند و منباب تئوری یا نظریه در کاهدان نظام جمهوری اسلامی آخوندی باد بدهند.
مکافات بلاهت سیاسی
کافیست این دو ویژهگی از اینان را در هم آمیخت و آنگاه به تماشای بلاهتشان در تحلیل سیاسی نسبت به بحرانهای نظام و نقد شرایط مبتلابه حاکمیت ولایتفقیه نشست. اینان که هرگز اصلاحطلب واقعی نبودهاند و از ایدئولوژی و سیاست و فتواهای جنایتآمیز خمینی تابعالنعل بالنعل حمایت کرده و وفادار بودهاند، هرگز توان درک و شناخت واقعیتهای سیاسی و اجتماعی ایران و علتالعلل بروز و تداوم این واقعیتها را نداشتهاند. بهراستی کودکان سیاسیاند که دنبال رنگی بودن شکلات نظام بهجای ارائهٔ سیاه و سفید آن میباشند!
در این نوشته در پی تشریح جزئیات نمود و ماهیت این جریان نیستیم، بلکه اشارهای شد تا به چند نمونه از آخرین یادداشتهای سیاسی در یک روزنامه حکومتی پرداخته شود.
واقعیت امروز ایران و مکافات مشاطهگری ولایت
واقعیت این است که اکثریت قاطع مردم ایران بنا بر اعتراف محمدباقر قالیباف در مناظرههای انتخاباتی خرداد ۹۶، این نظام را نمیخواهند. وی در تلویزیون حکومتی با صراحت گفت ۴ درصد مانع تولید ثروت، صادرات و رشد کشور هستند و قدرت نفوذ زیادی دارند. از طرفی در دیماه همان سال مردم ایران قیامی سراسری را رقم زدند که قطعنامهٔ آن با عنوان «اصلاحطلب، اصولگرا ـ دیگه تمومه ماجرا» نوشته و ثبت شد و تا حالا هم سند ملی ایرانیان در بیان موضعشان نسبت به کلیت دستگاه ولایتفقیه بوده است.
وقتی جامعهای با تمام اقشار آن اینگونه متحول میشود، آیا دخیل بستن به این حاکمیت، نشانهٔ هوشیاری است یا بلاهت؟ آیا نشانهٔ همجنس بودن، همخانواده بودن، همسرنوشت بودن و همجبهه بودن است یا تحولخواه بودن، متضاد بودن، نامتجانس بودن و اصلاحگر واقعی بودن؟
پاسخ این پرسش و احتمال را هم البته مردم ایران ـ بهخصوص نسل جوان دانشآموز و دانشجو و زنان ایرانزمین ـ با همان شعار استراتژیکشان دادهاند: «دیگه تمومه ماجرا»! پاسخ واقعیت امروز ایران این است که اینان در گرداب مکافات مشاطهگری ولایت خمینی و خامنهای گرفتار آمدهاند.
موقعیت و مختصات غرق در بحران نظام آخوندی را تمام اقشار مردم و نسل جوان ایران اشراف دارند. از طرفی همگان با شناخت تجربی دریافتهاند که ریشه و اساس بحران کنونی جامعه ما ـ اعم از داخلی و منطقهیی و بینالمللی ـ در ولایتفقیه و سیاستهای ناشی شده از این استبداد فردی و قرونوسطایی است و بس. این سیاست از خمینی تا خامنهای تماماً خلاف و علیه منافع ملی ایران بوده و ادامه دارد و حاصل آن سلطهٔ ماشین مرگ بر ایران، غرق کردن یک جامعه در تباهی بهمعنای کامل و ترویج جنایت در منطقه و جهان است.
اصلاحپذیری با فقه حکومتی!
با چنین مختصاتی که زبانزد عام و خاص مردم ایران میباشد و با جامعهای که از کلیت نظام عبور کرده، دنبال «فضای اعتماد نسبت به اصلاحپذیری» از بیت خامنهای و مردهریگ خمینی بودن، راهحل نجات ایران است یا سرریز کردن تنها پتانسیل عقیدتی و سیاسیِ مشترک با فقه حکومتی؟: «اکثریت مردم ما، فشار ناشی از معیشت دارند و خواهان تعالی و رفاه و پاسخگویی مسؤلان به مطالبات قانونی و مشروعشان هستند که با عدم تحقق آن مطالبات، شکاف، فاصله و فضای بیاعتمادی نسبت به اصلاحپذیری فراهم میشود». (روزنامه آرمان، ۱۶تیر ۹۶)
با اعتراف به این یقین که بین ملت و حاکمیت هیچ آشتیای وجود ندارد، با اعتراف به اینکه تمام پلها بین مردم و حاکمیت خراب شده است، راهحل خروج از بنبست لاعلاج نظام را میدهد: «همه صاحب منصبان و جریانهای سیاسی کشور باید شرایط خطیر کنونی را دریابند و از در آشتی با ملت درآیند». (همان منبع)
مکافات ارتزاق از اصل ۵قانون اساسی!
تمام ارزیابیهای ارائه شده از موقعیت کنونی، تکرار راهحلهای به بنبست رسیده در درون نظام است. یکی از اینها اجرایی کردن رفراندوم بر اساس مادهٔ ۵۹قانون اساسی دستپخت خمینی است که خامنهای بارها غیرممکن بودن آن را تعیینتکلیف کرده است. علت هم این است که در این نظام از اساس موضوعی بهنام رفراندوم منتفی است؛ چرا که در تضاد آشکار با اصل ولایتفقیه و اختیارات فراقانونی آن است. اما اصلاحگرایان قلابی از توان درک این موضوع مسلم هم عاجزند؛ چرا که آبشخور حیاتشان همان اصل قرون وسطاییِ ولایتفقیه است: «تأکید دلسوزان ملک و ملت در تن دهی به خواست ملی بر اجرای کامل مفاد قانون اساسی بهویژه اصل ۵۹قانون مربوط به همهپرسی و مراجعه مستقیم به آرای مردم در خصوص موضوعات اساسی کشور ارزیابی میشود». (همان منبع)
بازگشت به مدینهٔ فاضله ولایت فقیه!
در پایان هم به اصل و ذات و مدینهٔ فاضلهخود در بستر ارتجاع ضدبشر ولایت فقیهی تحت عنوان «نظام موحد و مسلمان مردمسالار دینی» برمیگردد و با لحن واحسرتا تضرع میکند که: «شرایط کشور ایجاب میکند و برای همیشه نظامی مقتدر و کارآمد و یکپارچه و در عینحال موحد و مسلمان با مشی مردمسالاری دینی و با ویژگی اخلاق و خلوص در سرزمین بزرگ ایران متبلور بماند و منادی عدالت و توحید باشد». (همان منبع)
پیوست ــ یک ستایش و یاد قیام ۱۸تیر ۷۸
بهراستی که شناختن هویت ایدئولوژیکی و ماهیت تاریخی نظام آخوندی، غنیمتی بیهمتاست. این توشهٔ گرانبها را البته نسل ۳۰خرداد ۶۰از همان فضای نیمهباز سالهای ۵۸و ۵۹زاد سفر تاریخیاش به جانب سپیدهدم آزادی نمود. یادآوری میشود که این نسل در برابر تمام اعوجاجات چند دهه گذشته که گاهی در بازی قدرت جناحهای نظام آخوندی صورت میگرفت، از آسیب آن مصون ماند. در حالی که برخی در داخل و خارج ایران در سیرک و نمایش و رمالی خاتمی و دوم خردادیها غش و ریسه میرفتند و امامزاده کشف کرده بودند، نسل ۳۰خرداد ۶۰با رایت «افعی هرگز کبوتر نمیزاید»، همچنان تا به امروز سرفراز مانده است.
کمتر از یک دهه بعد تمام مواضع این نسل در رخدادهای سیاسی ایران بهاثبات رسید. جوهر مواضع نسل ۳۰خرداد ۶۰چه بود که از همان آغاز آن را مصون نگه داشت و تضمین سلامت سیاسی و اخلاقی و انسانیاش گشت؟ آیا غیر از شناخت هویت ایدئولوژیکی و ماهیت تاریخی خمینی و وارثانش بوده است؟ شناختی که مردم ایران و نسلهای پیاپیِ این چهار دهه و نیز مردم منطقه و جهانیان به حقانیت، علمی بودن و بالندگیِ آن رسیدند. قیامهای ۱۸تیر ۷۸، سال ۸۸، دی ۹۶و قیامهای پیاپی دو سال اخیر، موقعیت کنونی جامعه ایران در ارتباط با حاکمیت ولایت فقیه، جوشش نسل قتلعام شدگان دهه ۶۰و نیز پایداری و ماندگاری تاریخی نسل ۳۰خرداد ۶۰بهترین گواه این افتخار ملی و انسانی و تاریخی است.