ساعت ۱۵روز ۷بهمن ۱۴۰۰ تصویری و خروشی بر روی ۲۵ شبکه تلویزیونی و دهها شبکه رادیویی حکومتی، ظاهر شد، ارکان رژیم را به لرزه درآورد و مردم ایران و بسیاری از جهانیان آن را دیدند و شنیدند: «ولی ما امروز همچنان افتخار میکنیم که وقتی گفتیم: مرگ بر ارتجاع، پایش ایستادیم و تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون هم خواهیم ایستاد. همچنان که گفتیم: سرنگونی، سرنگونی».
کوتاه، جامع و آتشین، گزارشی از ۴۲سال کارزار خونین آزادی با ناخدای استبداد و ابلیس پلید ارتجاع...
بله گفتیم مرگ بر ارتجاع و پایش ایستادیم؛ اما چگونه؟! وبا چه قیمتی؟! و آیا مردم قهرمان ما در ظلمات خمینی توانستهاند از این قیمت دادنها آگاه شوند و بر آن چشم بگشایند؟!
ما اکنون در آستانه ۱۹بهمن، در برابر سردارانی سرمیسائیم و تجدید عهد میکنیم که تابلوی شکوهمند ایستادن برای آزادی را در بالاترین مدار فدا و وفا ترسیم کردند و در قامت «عاشورا» به ثبت رساندند.
آری آنجا که قافله سالار، خود به راه قافله میرود، این شکوه کربلا و هیبت عاشوراست که بر دلها شراره میافکند. حماسه ۱۹بهمن۶۰ و در خون غلطیدن سرداران آزادی، به گفتهٔ رهبر مقاومت، مسعود: «عاشوراگونهیی بود در تاریخ مجاهدین که درس پایمردی و وفا و ایمان و قلهِ شرف و غیرت و عزمِ جزم ِیک خلق رزمنده و قهرمان را به اوج رساند».
و رئیسجمهور برگزیده مقاومت مریم رجوی گفت: «خون اشرف و موسی در واقع خون دهها هزار خواهر و برادر مجاهد ما را در بالاترین نقطه فدا به یکدیگر گره زد. این خونها و بهویژه خون اشرف، مردم ایران را عمیقاً لرزاند... اعتماد مردم را نسبت به مجاهدین و بالاخص نسبت به پاکباختگی رهبر مجاهدین برانگیخت... اشرف تنها کسی بود که میدانست باید تا آخرین لحظه در تهران و آن هم در مرکزیترین پایگاههای مجاهدین باقی بماند و بهشهادت برسد. اشرف رجوی خونش مدام میجوشید، نبضش مدام میزد وبا تکتک حماسهها و تک تک شهیدان پیوند میخورد و میگفت و مینوشت که: «با تمام بچههامون، با تمام عزیزانم، باتمام نورچشمانم، همانها که قهرمانانه شهید میشوند همیشه با آنهام، با آنها شکنجه میشوم، با آنها فریاد میزنم وبا آنها میمیرم وزنده میشوم... جهان خبردار نشد که بر ملت ما در این چند ماه چه گذشت…».
سردار آزادی موسی در سخن ۳۰خرداد گفته بود: «آیا ما حق داشتیم و میتوانستیم با موقعیتی که داشتیم در برابر ارتجاع تسلیم شویم؟ آیا ما میتوانستیم مانند حزب توده و یا اکثریت بشویم و سر و صورت به آستان ارتجاع بساییم؟». موسی افزوده بود: «غروب ۳۰خرداد راهپیمایی ۵۰۰هزار نفری مردم تهران به خون کشیده شد. . و در شب ۳۱خرداد پروسه ضدخلقی شدن رژیم دیگر تکمیلشده بود؛ و از روز ۳۱خرداد، ما دیگر با رژیم ارتجاعی ضدخلقی و ضدانقلابی خمینی جلاد، پیر کفتار خونآشام ارتجاع سروکار داشتیم؛ و مگر پاسخ ضدخلق و ضد انقلاب چیزی جز قهر و گلوله هست؟».
و حالا سؤال این است که آیا ۱۹بهمن یک پایان بود یا یک آغاز؟
پاسخ خمینی و آل خمینی در شب شهادت اشرف و موسی این بود که مجاهدین تمام شدند. رجالهگان به همین مناسبت جشن گرفتند و شادمانی کردند و به اعتراف رفسنجانی سران رژیم و دستاندرکاران جنایت ۱۹بهمن، نزد خمینی جمع شده عکس یادگاری گرفتند.
ولی بهرغم خواب و خیال دشمن، نام و یاد اشرف و موسی، انگیزش پایداری نسلی از زنان و مردان مجاهد خلق شد که با خلق شورانگیزترین مقاومت حماسی، دشمن و داغ و درفش و شکنجهاش را به پشیزی تحویل نگرفتند.
آن روزها ارتجاع هار، در نشئه بد مستی هرگز نمیتوانست عبور سازمان از مرحلهٔ تودهای شدن و ماندگاری آن را درک کند. مسعود رجوی روز ۱۶اردیبهشت ۵۹ در جمع استادان دانشگاهها و مدارس عالی ضمن توضیح توطئههای استعماری- ارتجاعی علیه مجاهدین گفت: «حساسیتی که رویمان است نه فقط بهدلیل رشد روشنفکری دقیقاً بهدلیل آغاز تودهای شدن و پتانسیل تودهایست و همه میدانیم همین که یک سازمان انقلابی در هر کجای جهان از مرحله تودهیی شدن رد شده دیگر نمیشود نابودش کرد، ... میشود هزار و یک بلا سرش آورد، ولی نابود نخواهد شد و ما الآن رشدمان درحدی است که... . در نظر آنها در مرز خط قرمز هستیم، ... ، این است دلیل کثرت فشارها. حساسیتها، تبلیغات، »... .
۱۹بهمن آتشفشان بود. ستیغ قلهیی که بر یالهای آن هزاران حماسه مجاهد خلق معنا و مفهوم تازهیی پیدا کرد و لحظههای رزم و قهر انقلابی اوج بیسابقهیی گرفت. در زندانها، بهرغم تلاش رذیلانه دژخیم برای خرد کردن روحیه زندانیان، موج مقاومت آنچنان بالا گرفت که رژیم به وحشت افتاد. تنها در زندان اوین، به روایت گزارشها، صدها مجاهد قهرمان در کنار اجساد سرداران ۱۹بهمن تیرباران شدند؛ آنها که در برابر پیکرهای پر صلابت اشرف و موسی ادای احترام کرده صلای مقاومت سر داده بودند. در بیرون زندان هم، روح ۱۹بهمن، در دهها حماسه و درگیری مشابه جاری شد و در نبرد مجاهدان با پاسداران مهاجم در تهرانپارس و نارمک و افسریه و در شمال و جنوب تهران و شهرستانها، شعلهور گردید.
اگر در روزهای غرور انگیز رزم و جانفشانی سالهای ۶۰، میلیشیای مجاهد خلق بیباک و شیراوژن با شعار مرگ بر خمینی، پاسداران جهل و تباهی را در همه جا مورد تهاجم قرار میداد، این خشم انقلابی و صلابت رزمندگی از جایی شعله میکشید که همان پایگاه اشرف و سردار خیابانی و مقر فرماندهی نبرد در داخل کشور بود؛ نبردی که در همان ماههای نخستین، تعادل رژیم را درهم ریخت و تا ماهها آن را در موقعیت تدافعی قرار داد.
مجاهدین آنگاه روزبهروز و سال به سال گستردهتر شدند و در قامت ارتش آزادیبخش در نبردهای بزرگی چون چلچراغ و فروغ جنگیدند و در اشرف و لیبرتی پایداری پرشکوه ۱۴ساله را در برابر توطئههای چند جانبه ارتجاعی - استعماری و تهاجم و کشتار خلق کردند. راهبندهای ارتجاعی استعماری را در هم شکسته و بر قلهٔ پیروزیهای بزرگ ایستادند. پس آیا نوزده بهمن یک پایان بود یا یک آغار؟!
آن روزها خمینی در نشئهٔ قدرت بر آن بود تا با اعدامهای وحشیانهٔ جوانان مجاهد و مبارز که شعار آزادی سر داده بودند، پایههای سلطنت مطلقهاش را محکم کند. اما نسل مجاهد خلق که بهخوبی از رهبرخود آموخته بود که مانع و تضاد اصلی بر سر راه آزادی و حاکمیت مردم، همانا ارتجاع و استبداد دینی حاکم است، با پذیرش همه ریسکها و خطرات در برابر خمینی قد برافراشت. نسلی که هیچگاه“ تعادل قوا ”را نه در رژیم شاه و نه در حاکمیت شیخ بهرسمیت نمیشناخت و اینچنین با مهیبترین نیروی ارتجاعی و ضدتاریخی دوران چنگ در چنگ شد.
اکنون سؤال این است که آیا آل خمینی که آن روز قهقهه پیروزی سرداده بودند، تصویری از آینده رژیم خود هم داشتند؟! آیا هرگز میتوانستند صحنهٔ امروز ایران و رژیم مفلوک خامنهای را در آئینهٔ آن حماسه بزرگ ببینند و شاهد باشند که چگونه خلق قهرمان، هیمنه رژیم ولایت را به سخره گرفته، بر تمامی مظاهر پلید آن شوریده و بر آن است که آن را از بیخ و بن براندازد؟! و راستی اگر امروز از دل غرقاب ۴۲سال کشتار و جنایت، افترا و شیطانسازی علیه مجاهدین، اکنون نسلی چنین رادیکال و شورآفرین، نسلی جان برکف و بیباک برخاسته و با شعار مرگ بر خامنهای اصل نظام را نشانه گرفته، اگر دختران شجاع ایرانی گرد و بیباک، دیوار رعب و وحشت رژیم را درهم میشکنند، اگر کانونهای قهرمان شورشی هر روز افزونتر در سراسر کشور متولد میشوند و دشمن را در تمامی مظاهرش مورد تهاجم قرار میدهند، آیا این همان شرارههای آتشفشان ۱۹بهمن و سنت فدای حداکثر نیست که اینچنین اعماق جامعه را درنوردیده و همچون ارزشی والا در خاطره تاریخی مردم ایران نهادینه شده و توسط نسلهای مجاهد خلق، نیروی رویان سرنگونی را برای امروز آفریده است؟.
آری شورشی این چنین، که آن روز در قلهٔ ۱۹بهمن به اوج رسید، امروز در خروش کانونهای شورشی و جوانان بیباک وبیم، سرنگونی تمامیت رژیم را نشانه گرفته است.