قتل شقاوتبار دختر مظلوم کرد، مهسا امینی، بار دیگر جامعهٔ ایران را تکان داد. شوک قتل این دختر جوان ۲۲ساله که بهبهانهٔ بدحجابی توسط مأموران وحشی گشت ارشاد خامنهای دستگیر شده و وحشیانه مورد ضرب و جرح و شکنجه قرار گرفته بود، از مرزهای ایران هم فراتر رفت و در رسانههای خبری جهان بازتابی گسترده یافت.
در این واقعهٔ دردناک، نکات و علائم مهم و قابل توجهی وجود دارد که نشان میدهد همانگونه که مهرههای رژیم نیز اذعان میکنند، این رژیم بهراستی «به آخر خط رسیده است».
نخست باید به واکنش سریع و انقلابی جامعه اشاره کرد. بهمحض انتشار خبر جانباختن مظلومانهٔ مهسا، در روز جمعه ۲۵شهریور، شاهد تجمع مردم خشمگین و جوانان شورشی با شعارهایی بر ضد رأس نظام در برابر بیمارستان کسرای تهران بودیم؛ بیمارستانی که مهسا آخرین ساعات حیات خود را در آنجا سپری کرد.
این خشم و برانگیختگی روز شنبه ۲۶شهریور هنگام خاکسپاری پیکر مهسا در سقز به اوج خود رسید. البته رژیم تلاش کرد با مرعوب کردن خانوادهٔ امینی، همچون جنایتهای قبلیاش شبانه جنازه را دفن کند و اجازهٔ تجمع و خاکسپاری توسط خانواده را ندهد، اما خانوادهٔ مهسا زیر بار نرفتند و رژیم نیز از ترس بالاگرفتن خشم و خروش مردم ناچار از عقبنشینی شد؛ در نتیجه اجتماع عظیمی از مردم در گورستان شهر و هنگام خاکسپاری شکل گرفت و پاسداران جرأت نکردند آفتابی شوند.
مردم پس از مراسم خاکسپاری، بهشهر بازگشتند و بهسمت فرمانداری رژیم در سقز راهپیمایی کردند و با پاسداران جنایتکار درگیر شدند.
خیزش و خروش در سقز محدود نماند و در ساعات بعدازظهر و عصر مردم سنندج در همبستگی با مردم سقز بهپاخاستند و با شعارهایی همچون «میکشم، میکشم، هر آنکه خواهرم کشت!» با مأموران سرکوبگر خامنهای درگیر شدند و در جنگ و گریزی گسترده، مزدوران را فراری دادند.
در وقایع دیروز و امروز بهروشنی میتوان تفاوت چشمگیری را در تعادل میان مردم و رژیم دید. به همان اندازه که مردم مهاجم بودند، رژیم در هراس از تشدید بحران ناگزیر به لاک دفاعی خزیده بود و برای لاپوشانی جنایت خود، یک فیلم بهاصطلاح دوربین امنیتی مرکز ارشاد را همراه با توضیحاتی وقیحانه در هر نوبت خبری تکرار میکرد تا چنین وانمود کند که گویا مهسا خودبهخود به زمین افتاده و بهکما رفته است. سپاه پاسداران نیز در همین راستا اطلاعیهیی صادر کرد. علاوه بر اینها رئیسی جلاد که در سفر ازبکستان بهسر میبرد، سرآسیمه پاسدار وحیدی وزیر کشور دولتش را مأمور کرد که موضوع را مورد تحقیق قرار دهد. پاسدار قالیباف هم بهصحنه آمد و او هم با ژست مضحکی، کمیسیون امور داخلی مجلس ارتجاع را مأمور کرد که با فوریت این موضوع را بررسی کند.
این تغییر را در فضای بینالمللی نیز میتوان مشاهده کرد. تقریباً تمام رسانههای اصلی خبری، خبر این جنایت و اعتراض و خیزش مردم را منعکس کردند. شمار قابل توجهی از سیاستمداران، ضمن محکوم کردن رژیم آخوندی به دولت آمریکا هشدار دادند که خود را آلودهٔ مذاکره و معاهده با چنین رژیم فاشیست و جنایتکار نکند؛ حتی برخی از آنان، در همین رابطه خواستار خودداری دولت آمریکا از صدور ویزا برای آخوند رئیسی برای سفر به نیویورک و شرکت در مجمع عمومی ملل متحد شدند.
جاوید رحمان، گزارشگر ویژه حقوقبشر ملل متحد در امور ایران، خواستار شد که شورای حقوقبشر سازمان ملل مقامات رژیم ایران را بهخاطر نقض گستردهٔ حقوقبشر، بهشدت محکوم کند.
عفو بینالملل نیز طی اطلاعیهیی خواستار تحقیق کیفری دربارهٔ این جنایت و شرایط منجر به مرگ مهسا امینی شد.
نتیجه آنکه تغییر دوران، تغییری که روی کار آوردن رئیسی شاخص آن است، واقعی است. همچنان که شکست پروژهٔ رئیسی بهعنوان آخرین برگ بقای نظام نیز واقعی است. خامنهای رئیسی را آورده بود تا غلیان اجتماعی را مهار کند و جلو قیام را بگیرد. اما اکنون سیل خروشان تحولات اجتماعی بهیمن مقاومت سازمانیافته و کانونهای شورشی، در مسیر پیشروی خود، جلاد ۶۷ را به کناری افکنده و شتابان بهسمت پیروزی محتوم روان است.