حضور بیموقع عباس پالیزدار و دفاع بیقافیهاش از مجتبی خامنهای برای جانشینی «ولایت»، خودیهای نظام را دچار ابهام و سردرگمی کرده است.
خامنهای روز ۱۷ آبان در دیدار با دایناسورهای خبرگان بر آمادگی آنها برای تعیین جانشین خودش تأکید کرد و گفت: «مجلس خبرگان یکی از انقلابیترین نهادهای جمهوری اسلامی است. نقش این مجلس در گزینش رهبری است و بحمدالله مجلس خبرگان آماده است برای این نقش و باید آماده باشد»!
در ابتدای ماه قبل هم در یک اقدام بیسابقه و بیقافیه، ناگهان مجتبی خامنهای در پشت دوربینها ظاهر شده و با اعلام تعطیلی کلاسهای درس خارج خودش گفته بود: «پدر بزرگوار بنده هم از این مطلب خبر ندارند!... ممکن است که این مطلب همیشگی باشه و ممکن است که موقت باشه فعلاً بر بنده این مطلب مجهول هست»! روز بعد هم آخوند میرزایی برای شازده بازارگرمی کرده و این اقدام او را پای «ورع و احتیاط شدید»ش گذاشته بود.
فقط معلوم نبود که اگر قصد شازده، مبارزه با نفس و «ورع و احتیاط شدید» بوده پس این جار و جنجال و کلیپ پر کردن و فیلم بازیکردن و تواضعفروشیهای بیمزه دیگر چه صیغهای بود؟!
قحطالرجال ولایت!
کاملاً مشخص است که خامنهای برخلاف خمینی قصد دارد تا دیر نشده و تا زمانی که از عمر ننگینش باقی مانده است، جانشین خودش را آماده کند.
خمینی در سال ۶۸ در حالی به جهنم رفت که یک سال پیشتر جامزهر آتشبس را سر کشیده بود؛ سه ماه قبلش هم «ثمرهٔ عمر» خودش یعنی منتظری را عزل کرده بود و در نتیجه سیر حوادث ظرف چند ماه آنقدر بهسرعت پیش رفت که او دیگر فرصتی برای انتخاب خلیفه بعدی نداشت.
با این حال، مجموعهٔ شرایط اجتماعی، سیاسی و سپس بینالمللی (مثل حمله عراق به کویت) این ظرفیت را به نظام خمینی داد که حتی با خوردن جامزهر و پایان جنگ ضدمیهنی، موضوع خلیفهٔ بعدی را حل و فصل کند. اما اکنون خامنهای در چه شرایطی به سر میبرد و موقعیت کنونی نظامش چگونه است؟!
خود خامنهای در همان جلسهٔ خبرگان اینگونه پاسخ میدهد: «یک عدهیی در خود لبنان و جاهای دیگر به گمان اینکه حزبالله ضعیف شده زبان به قدح (طعنه و عیبجویی) کارهای حزبالله باز کردند، اشتباه میکنند اینها دچار توهمند حزبالله قوی است دارد مبارزه میکند»!
پس او بهصراحت و البته به بیان معکوس آخوندی اعتراف میکند که اوضاع نظامش حتی نسبت به سال قبل و شروع جنگافروزی در غزه، - چه برسد به دورهٔ اول ترامپ (۱۳۹۵) و چه برسد به زمان خمینی (۱۳۶۸) - تفاوت بسیار کرده است؛
سال قبل خامنهای با عمامهاش گردو میشکست و برای همه خط و نشان میکشید اما الآن «در خود لبنان و جاهای دیگر» یعنی حتی در داخل خود نظام و امثال «مجمع مدرسین و محققان حوزه» هم به هزینهها و پیامدهای جنگافروزی زبان به اعتراض گشوده و شکست استراتژیک او را به رخش میکشند.
در ۱۳۹۵، از قیامهای سراسری خبری نبود. کانون شورشی هنوز در مراحل اولیهٔ بود و سلسله عملیات اختناقشکن در شهرها دیده نمیشد. دربارهٔ شرایط جهانی هم خودشان میگویند «شرایط بینالمللی امروز با زمانهایی که برجام منعقد شد و ترامپ آن را پاره کرد بسیار متفاوت است»
در ۱۳۶۸، دانهدرشتها و مارخوردههایی همچون رفسنجانی و خامنهای بودند که سابقهٔ مشارکت آنها در حکومترانی و تصمیمگیریهای سیاسی، همتراز خود خمینی بود. اما الآن چه کسی میتواند گزینهٔ ولایت فقیه بعد از خامنهای باشد؟ کدام مهره؟!
رفسنجانی در استخر فرح غرق شده!
رئیسی جلاد، «ثمرهٔ عمر» و سرسپارترین مهره نظام خامنهای و شریک و همدست در جنایت و شیرینی کام او در انقباض به درهٔ نیستی سقوط کرده!
آخوند متوسطی در حد صادق لاریجانی چنان لجنمال شده که از استان خودش هم برای خبرگان انتخاب نشد!
قاسم سلیمانی که خامنهای با دست باز دادن در آدمکشی منطقهای، به نفر دو نظام تبدیل کرده و او شاید میتوانست با هژمونی بر سپاه، کوتاه مدتی اوضاع را جمعوجور کند، به درک واصل شده!
اژهای اگر چه با دیپلم صادره از اوین، حائز مدرک علمی مقام ولایت است، اما اسم وی تنها موجب خندهٔ حضار میشود!
بقیه آخوندهای حکومتی امثال امامجمعهها، احمد خاتمی، علمالهدی و... هم عددی نیستند که کسی برایشان تره خرد کند و مورد توافق باندهای نظام باشند!
دو رئیس دیگر قوای سهگانه یعنی قالیباف و پزشکیان هم که اصلاً آخوند نیستند.
پس بهراستی برای این نظام منحوس هیچ آیندهای متصور نیست و روزگار قحطالرجال ولایت شده است.
پس خامنهای حق دارد که در محاصرهٔ بحرانها، یکی از دلنگرانیهایش، نفر بعدی باشد. او حق دارد یک خط در میان با ذکر وظیفهٔ خبرگان برای مرگ خود «پیشآگهی» بدهد.
او حق دارد و مجبور است که روی «ژن خوب» خودش سرمایهگذاری کند. کسی که پیشاپیش مردم ایران پاسخش را دادهاند: «مجتبی بمیری، رهبری را نبینی»!