گردهمایی ایرانیان در بروکسل در روز شنبه ۱۵ شهریور، صرفاً یک تجمع سیاسی یا همایش معمولی نبود؛ بلکه پاسخی روشن به شرایط ویژهی امروز ایران و منطقه بود. پیام محوری این گردهمایی، تصریح و شفافسازی دربارهی دو جبههی اصلی نبرد در ایران بود؛ نبردی که در یکسو حاکمیت ارتجاعی و تمامیتخواه ولایی قرار دارد و در سوی دیگر، اپوزیسیون اصیل و سازمانیافتهیی که با تمام توان در پی آزادی و رهایی ایران است.
در شرایطی که کشور در موقعیت «پساجنگ» قرار گرفته، رژیم آخوندی با مجموعهیی از بحرانهای ساختاری مواجه است. شکستهای پیاپیِ منطقهیی، هزینههای گزاف جنگافروزیهای چند دهه و بازگشت تبعات آن به درون نظام، همراه با تشدید تضادهای جدی آمریکا و اروپا با رژیم، معادلهی جدیدی را رقم زدهاند. بهویژه شکست استراتژیک رژیم در میدانهای منطقهای ــ از عراق و سوریه تا یمن و لبنان ــ نشان داده که آثار پروژهی چند دهه صدور بحران و تروریسم و جنگ، گریبان نظام را میفشارد.
در چنین شرایطی، رژیم ولایت فقیه تمام توان رسانهیی، امنیتی و دیپلماتیک خود را برای مقابله با نیرویی بسیج کرده که خطر واقعی برای بقای آن محسوب میشود: مجاهدین و مقاومت سازمانیافتهی ایران. هماهنگی آشکار عوامل رژیم در داخل و خارج از کشور علیه این نیروی محوری، خود نشان میدهد که مرزبندی اصلی نبرد در کجا ترسیم میشود. بنابراین صراحت در بیان و تشریح این مرزبندیها، بیش از هر زمان دیگر به یک ضرورت اجتنابناپذیر بدل شده است. یکی از پیامهای گردهمایی و تظاهرات بروکسل، تصریح همین ضرورت بود.
گردهمایی بروکسل دقیقاً در پاسخ به این ضرورت شکل گرفت. این گردهمایی هم بازتابی از موقعیت استثنایی کنونی بود و هم پاسخی به تمرکز رژیم بر مجاهدین. پیام روشن آن، بیان صریح خطوط اصلی مبارزه و اعلام جایگزین سیاسی برای حاکمیت است. این صراحت، بهویژه در موقعیت پساجنگ، ضرورتی مضاعف دارد؛ زیرا حاکمیت تلاش میکند با برساختن جبهههای فرعی و القای ابهام، صحنهی اصلی را مخدوش سازد.
واکنشهای هیستریک دستگاه تبلیغاتی و اتاق فکر رژیم در برابر این گردهمایی، بهخوبی بیانگر اهمیت آن است. هشدارهای مکرر مقامات حکومتی دربارهی پیوستن نسل جوان به مجاهدین، در حقیقت اعترافی معکوس به قدرت جذب و اصالت این جریان است. با وجود سانسور مطلق رسانهیی دربارهی مقاومت ایران و کانونهای شورشی، این گردهمایی توانست در ابعاد داخلی و بینالمللی توجههات را به جایگزین واقعی جلب کند.
باید تأکید کرد که اصالت این مبارزه در سازمانیافتگی و پایداری آن نهفته است. برخلاف بسیاری از حرکتهای پراکنده و مقطعی، مجاهدین توانستهاند با ایجاد یک شبکهی مقاوم و پویا، صورت مسألهی اصلی ایران را فراتر از تمام سانسورها به سطح جامعه و افکار عمومی جهانی منتقل کنند. همین ویژگی است که رژیم را وادار کرده تا تمام ابزار خود را در مقابله با پیشرویهای این نیروی سیاسی متمرکز سازد.
شرایط کنونی، یک موقعیت استثنایی در فضای ویژهی پساجنگ است. از یکسو، حاکمیت در بنبستهای داخلی و منطقهیی گرفتار آمده، از سوی دیگر، اپوزیسیون واقعی توانسته با حضور در صحنهی بینالمللی و گسترش کانونهای شورشی در داخل کشور، نقش محوری خود را تثبیت کند. گردهمایی بروکسل، نقطهی عطفی در این مسیر بود؛ نقطهیی که مرزبندی اصلی را بار دیگر با صراحت تمام آشکار کرد: در یکسو، رژیم ولایت فقیه با تمام ابزار سرکوب و جنگافروزی و در سوی دیگر، نیروی سازمانیافته که همهی هستیاش، نبرد مداوم برای آزادی و دموکراسی است.
بدینترتیب، پیام اصلی گردهمایی بروکسل را میتوان چنین خلاصه کرد: آیندهی ایران نه در خاکستریهای مبهم، بلکه در شفافیت کامل مرزبندیها میان دو جبههی دیکتاتوری و نافی هرگونه دیکتاتوری رقم خورده است. این واقعیت بنا بر تصریح همهی سخنرانان و فریادهای جمعیت دهها هزار نفره، بیش از هر زمان دیگر در برابر جامعهی جهانی قرار گرفته است.