کشور طبقاتی، استانهای طبقاتی، شهرهای طبقاتی، محلههای طبقاتی، مدارس طبقاتی، دانشآموزان طبقاتی تحت سلطهٔ حاکمیت طبقاتیساز، طبقاتیگستر و طبقاتیزیست.
در نظام متکی بر ولایت فقیه و آخوندتبار طبقاتیساز ــ که تاریخ ایران نظیرش را در ایجاد فاصلهٔ طبقاتی و گسترش عامدانهٔ فقر سراغ ندارد ــ طیفی وسیعی از دانشآموزان، در زمرهٔ قربانیان اصلی آن هستند. در این حاکمیت، کودکانٍ همبازی و دوست، وقتی با اختلاف طبقاتی روبهرو میشوند، راه دوستیشان از هم جدا میشود و دو طیف میشوند. آنها که با هم به یک مدرسه میروند، در مرحلهای و یکجایی باید از هم جدا شوند؛ عدهیی به مدارس گرانقیمت خصوصی میروند، عدهیی هم به بازار کودکان کار و گاه به زبالهگردی!
رؤیاهای زلال و شنگرف و تمناهای حریرگون کودکی، در نظام طبقاتیساز ولایت فقیهی، برای عدهیی از دانشآموزان شرحهشرحه و پرپر میشود و در کورهٔ بیرحم فقر و نداری میسوزد، برای عدهیی رنگین و متنوع و سرریز میگردد.
به حرفهای چند کودک ترکتحصیلی که در گزارش روز ۱۱ مهر ۱۴۰۳ روزنامهٔ اعتماد درج شده است توجه کنید:
«تا وقتی هوا روشن است، یعنی تا پنج، شش، زباله سوا میکنیم. چرخ داریم، بعضی وقتها لباس و کفش و کیف و این چیزها را که مردم میگذارند کنار خیابان برمیداریم، یک مغازهای هم هست که تهبار میوهاش را برایمان میگذارد، غیر از آن از سطل آشغالها پلاستیک جمع میکنیم، گونیها را میگذاریم آنجایی که قرار داریم. شب وانت میآید همه را میبرد، ما را هم میرساند خانه، چون همه مال یک محله هستیم.»
این یک نمونه در منطقهیی از تهران است. این یکی را ضربدر نمونههای مشابه در تهران و باقیِ شهرهای ایران بکنید تا آنوقت فهم شود که حاکمیت سنگدل ملایان استثمارگر، با چه روشهایی غرور مادران و پدران را جلو فرزندانشان میشکند و چه بغضی در گلوی هزاران خانواده در چرخهای مداوم، جاریست.
اشاره به گسترش عامدانهٔ فقر و تنگدستی توسط دولت به دولت در حاکمیت آخوندها شد. زمینهٔ مادی و تجربهشدهٔ این اشاره کجاست؟ زمینه در رشد صعودیِ سال به سال ترکتحصیلیها و آن روی سکهاش در رشد صعودی بودجهٔ مراکز مذهبیِ حکومتی، ارگانهای نظامی و هزینهٔ گروههای نیابتیِ منطقهایِ آن است. آخرین آمار و ارقام رسمیِ رشد صعودیِ ترکتحصیل تحمیلی طی هفت سال گذشته، در همین گزارش روزنامه اعتماد اذعان شده است:
«گزارش مرکز پژوهشهای مجلس میگوید در سال ۱۳۹۵، تعداد ۷۷۸ هزار کودک بازمانده از تحصیل در کشور وجود داشته است. این عدد در سال ۱۴۰۰ به ۹۱۱ هزار نفر رسیده است. بررسی دادههای مرکز آمار ایران نشان میدهد که سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۲ در مقاطع تحصیلی مختلف به ۹۲۹ هزار و ۷۹۸ نفر رسیده است.»
این هم آخرین رقم صعودیِ تحمیل ترکتحصیل در سال ۱۴۰۳ از همان گزارش:
«آمار رسمی وزارت آموزش و پرورش میگوید جمعیتی حدود ۹۳۰ هزار نفر بازمانده از تحصیل در کشور وجود دارد... خروج از سیستم آموزش و پرورش بدون پایان تحصیلات، مشکل جدی شده است. سال گذشته[۱۴۰۲]، ۱۵ تا ۱۷ سالهها بیشترین جمعیت بازماندگان از تحصیل را داشتهاند.»
لازم به یادآوری است که ویژگیِ گزارشدهیِ روزنامهها و رسانههای حکومتی این است که به آمار و ارقام صافیشدهٔ وزارتی و وضعیت بحرانیِ بیکاری، تورم، معیشت و مسکن و... میپردازند، ولی بهعمد هرگز سراغ علت و نشانیِ سببسازان این آمار و ارقام و وضعیت بحرانی نمیروند. مثلاً در همین گزارش مربوط به ترکتحصیل دانشآموزان، اذعان میشود که «همهٔ راهها به اقتصاد سیاسی ختم میشود»، ولی هرگز به اینکه خرابی و غارتگری در اقتصاد سیاسی از کجاست، نزدیک نمیشود؛ چرا که نزدیک شدن، یعنی رفتن سراغ سرچشمهٔ همهٔ فسادهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در نظام ولایت فقیه؛ یعنی نشانیِ بیت ولیفقیه را دادن، نشانیِ سپاه پاسداران، آستان قدس رضوی، شرکتهای خصوصی وابسته به هولدینگهای دولتی، چپاولگران جنگلهای ایران و نشانیِ میلیاردها دلار و تومان هزینهشده برای تروریسم نیابتیِ نظام.
بنابراین ترکتحصیل نزدیک به یک میلیون دانشآموز در سال ۱۴۰۳، علتی کاملاً سیاسی دارد، چرا که راه به اولویتهای حکومت میبرد. ایرانزمین سرشار از سرمایه و پول است، ولی در گرو سیاستی مذهبیشده و هزینهشده برای حفظ حاکمیت اشغالگر ولایی ــ آخوندی میباشد.
راهحل دانشآموز ایران برای نجات خود از گرداب مدام افزونشوندهٔ فقر و ترک تحصیل، پیوند این بحران با بحرانهای اجتماعی و صنفی اقشار دیگر و با بحران سیاسی میان اکثریت جامعهٔ ایران با حاکمیت ولایت فقیه است. در جامعهیی که ریز و درشت همهچیز سیاسی و مشروط به سیاست حکومت شده است، پاسخ و راهحل همهچیز، سیاسی و مشروط به برداشتن مانع اصلی، یعنی حکومت است.