وظایف یک دولت
تامین رفاه نسبی برای زندگی شهروندان از اساسیترین وظایف هر دولتی است. با نگاهی به تمام جوامع دارای دموکراسی نسبی، میبینیم که ناتوانی در انجام این کار باعث برکناری یا استعفای یک حزب یا قدرت سیاسی میشود. وظیفه یک دولت این است که از طریق راهاندازی یک سیستم و مناسبات اقتصادی همراه با نظارت لازم، در درون و بیرون جامعه ایجاد درآمد و شغل کند. سود حاصله از چنین روابطی در اولویت اول برای بهبود وضعیت مردم صرف میشود. فراهم کردن فرصتهای شغلی برای تمام مردم، تحصیل رایگان تا سطح دانشگاه، سوبسید روی کالاهای اساسی، حقوق متناسب با رشد تورم در جامعه و... صدها کار دیگر که در وظیفه یک دولت برای ارائه خدمات به شهروندان خود میباشد. تنها با وجود داشتن چنین پشتیبانی است که آحاد جامعه امکان ترسیم نقشه مسیری برای آینده خود پیدا میکنند.
اما آن چیزی که ما با نگاهی به وضعیت ساختار اقتصادی این نظام میبینیم، فساد بیحد و حصری است که مانند اختاپوسی سرتاپای آن را فراگرفته است. قالیباف در نمایش انتخاباتی ۹۶گفت تنها ۴٪ مردم از وضعیت کنونی جامعه راضی هستند.
قالیباف یک سال بعد از انتخابات با تأکید مجدد روی تقسیم بندی اقلیت ۴درصدی مرفه و اکثریت ۹۶درصدی فقیر گفت: « ۴درصدیها فرصت کسب و کار درست را در کشور از بین میبرند. اینها با دور زدن قانون، ثروت بیتلاش و هنگفت به دست میآورند. کدام تولیدکننده خودروی ۴میلیاردی سوار میشود؟ او میفهمد که ۴میلیارد تومان چه گردشی برایش ایجاد میکند. در هیچ کجای دنیا بانکها وام نمیدهند. اصل چرخه تولید و اشتغال در حوزه بازار سرمایه است، اما در ایران بانکها به جای بازار سرمایه نشستهاند. بانکها هم دست۴درصدی هاست. بعضی وقت ها تصمیمات دولتها ناشی از ۴درصدی هاست.» (سایت حکومتی تابناک ـ ۲۹اردیبهشت ۹۷)
اگر بخواهیم همین جمله قالیباف را تفسیر کنیم باید بگوییم که اکنون در جامعه ایران چیزی به نام طبقه پایین و طبقه متوسط وجود ندارد یعنی در زیر خط فقر، همه در یک جایگاه قرار میگیرند. همیشه اقشار ضعیفتر اولین کسانی هستند که قیمت وضعیت وخیم و ناعلاج اقتصادی را میدهند.
خودکشی یک گریزگاه دردآور
در ایران مناسبات تولیدی از بین رفته است و به همین دلیل اکثر جوانان به شغلهای کاذب مانند دستفروشی و دلالی روی آوردهاند و به نوبه خود، خودشان تبدیل به جزیی از کلاف سر در گم بازار و قربانی اقتصاد بیمار و فاسد کشور شدهاند. بساط محقر آنان در هر کوچه و خیابان و شهری مستمراً مورد هجوم مأموران شهرداری قرار میگیرد و چپاول میشود.
در نمونههای بسیاری از این شرایط شاهد اقدام به خودکشی همین قشر محروم و ستمدیده بودیم. بدون شک فقر و تنگنای اقتصادی عامل اصلی خودکشی در ایران است و بسیاری از کارگزاران همین نظام در مقاطع مختلف به این موضوع اعتراف کردند.
محدث مدیر کل دفتر نظارت و هماهنگی بر امور جوانان در مصاحبهای با روزنامه ایران در تاریخ ۹۷مرداد۲۹ضمن اعتراف به رشد ۵درصدی نرخ خودکشی اعلام کرد: «علت اصلی اقدام به خودکشی مسائل اقتصادی و بیکاری است....»
در جامعه ایران با رشد نرخ ۵٪ خودکشی مواجه هستیم اما پدیدهٔ متأثر کننده و دردناکی که در این میان به چشم میآید بالارفتن نرخ خودسوزی در کشور است که در تمام اشکال مختلف خودکشیها دردناکترین و فجیعترین است، اما چرا؟
خودسوزی، خودکشی اعتراضی
با نگاهی به پرونده معضلات اجتماعی در چند صد سال گذشته در تاریخ ایران به پدیدهیی به نام خودسوزی برخورد نمیکنیم. درست است که آمار پدیده خودکشی در دوران حاکمیت آخوندها فاجعهبار است ولی این پدیده در جوامع دیگر و در ایران شاه هم وجود داشت اما و این پدیده منحصر بهفرد از دوره حکومت آخوندها در ایران مستمراً در حال گسترش است.
خودسوزی شاید سختترین روش در اقدام به خودکشی باشد اما در درون آن اعتراضی نسبت به بیعدالتی وجود دارد. بیعدالتی که مسلماً از درون یک سیستم فاسد و دیکتاتور بیرون میآید. زمانی که رژیمی تمامی سرمایههای یک کشور را خرج تروریسم و صدور بحران و یا تلاش برای دستیابی به بمب اتمی میکند، اولین کسانی که قربانی سیاستهای ضدبشری او میشوند. اقشار فقیر جامعه هستند چرا که محرومان جامعه سیبلی هستند که در بحرانهای اقتصادی مورد تهاجم و نابودی قرار میگیرند.
زمانیکهدار و ندار یک جوان را که یک دکه میوه فروشی است از او میگیرند. تمامی امید او به آینده را از بین برده و در حقیقت به زندگی و ادامه حیات او خط بطلان میکشند. دستفروشی هرگز شغل انتخابی اول هیچ کسی نیست، اما در اقتصاد انگلی و بازار دلال پرور این آخوندها، در بسیاری موارد، تنها راه کسب درآمد برای کسانی است که فرصت طبیعی انتخاب شغلهای واقعی را بهدست نمیآورند. زمانیکه کورسوی امید به داشتن یک زندگی طبیعی از یک انسان بسادگی گرفته میشود زمینه بسیاری از رویکردهای پیشبینی نشده در او بهوجود میآید. عمل خودسوزی به تعبیری میتواند یک واکنش غیرطبیعی و غیرقابل باور به حساب بیاید اما در حقیقت این یک اعتراض خاموش به ظلم صورت گرفته شده است.
نمونه آن یونس عساکره شهروند ایرانی و از هموطنان عرب خوزستانی ساکن خرمشهر است که در اسفند ۱۳۹۳بهدلیل مصادره دکه میوه فروشیاش به دست شهرداری خرمشهر در مقابل ساختمان شهرداری آن شهر اقدام به خودسوزی نمود که منجر به مرگ او شد یونس صاحب خانواده و ۲فرزند بود.
همچنین در خبرها خواندیم که «یک کارمند زن شهرداری اراک در مقابل درب ورودی شهرداری در اعتراض به کاهش شدید حقوق پرسنل شهرداری اقدام به خودسوزی کرد که مأموران حراست مانع از وی شدند. شهرداری اراک در واکنش به این اعتراض، حکم اخراج وی را صادر کرده است.» (۲۸تیر ۹۸سایت هرانا)
و یا فاجعه خودکشی خانوادگی: در ۱۵اسفند ۹۷که طی آن یک خانواده کرمانشاهی با به آتش کشیدن خود اقدام به خودسوزی جمعی کردند. در جریان این واقعه فرشته کهزاریان یک زن ۳۰ساله که باردار و مادر خانواده بود کشته شده و پدر و کودک خردسالش سوختگی جدی پیدا کردند جنین این زن را که ۶ماهه بود زنده بیرون آوردند.
خودکشی بهخاطر گرسنگی
در تاریخ ۷تیر ۹۷«جمعی از کشاورزان منطقه بخش شاوور از توابع شهرستان شوش هنگامی که یکی از ایادی رژیم با حمایت مأموران سرکوبگر انتظامی، آنها را از کشت شلتوک و کشاورزی در این منطقه منع میکردند، تجمع کرده و شدیداً اعتراض کردند. یکی از کشاورزان تهدید به خودسوزی میکرد و فریاد میزد «گرسنهام.... خودم را از گرسنگی میسوزانم». وی خطاب به مأموران رژیم میگفت: «اینجا نیایید. به قرآن خودم را میکشم. نگاه کنید. آمادهام.... آقا من گشنهام آب میخوام. آب بهم بدید. آب بهم بده تا خودمو نکشم....»
کلام آخر
در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰ محمود بوعزیزی دستفروش تونسی در اعتراض به توقیف کالاهایش و تحقیر شدن توسط پلیس خود را در مقابل ساختمان شهرداری به آتش کشید این اقدام بوعزیزی در تونس آغازگر انقلابی شد که به حکومت ۲۳ ساله زین العابدین بن علی در این کشور پایان داد و زمینهساز شروع بهار اعراب گشت.
خودسوزی، اعتراض به شرایطی است که نالایقان حکومتی بر جامعه ایران تحمیل کردهاند اما باید که این اعتراضات خاموش تبدیل به صدای پرخروشی علیه بیعدالتی و سرکوب عریانی بشود که در کوچه و خیابانهای ما جاریست، سؤال اساسی این است، چرا بایستی هم در فقر و سرکوب زندگی کرد و هم سکوت را حفظ نمود. روزی مسعود رجوی در بیدادگاه نظامی زمان شاه گفت: «انبوه خوش نشینها چیزی جز قرضهایشان را ندارند که از دست بدهند» و اکنون میتوان انبوه همین خوش نشنیها را در بهصورت گسترده در جامعه یافت. بهطور طبیعی این روند سر انجامی جز انباشت تنفر بیشتر از عوامل حکومتی در پی ندارد و همین علائم است که سردمداران حکومت را بهشدت میترساند و وضعیت جامعه را به «بشکهٔ باروت» تشبیه میکنند.
دور نیست روزی که این حرکتهای اعتراضی دلخراش تبدیل به سیلی بنیانکن شود و ریش و ریشه ولیفقیه و نظام جهل و جنایتش را بسوزاند
ک. بهروزی
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است