در این زمانهٴ پر فتنه و فریب و دروغ
حماسه پشت حماسه فروغ پشت فروغ
تمام دفتر شب از ستارهها میسوخت
و آسمان ز لهیب شرارهها میسوخت
هجوم عقربه ها روی ساعت «س» بود
دوباره حادثهای در مسیر تکوین بود
پگاه زقله پذیرای گام آرشها
سیاوشانه کسی بیقرار آتشها
کسی میآمد از آنسوی یالهای بلند
زجنس آینه با کوله باری از لبخند
کسی که بار امانت نهاده بر دوشش
نگشته داغ وطن لحظهای فراموشش
کسی که آمدنش مژدهٴ بهاران داشت
و تنگه تنگه علم عاشقانه میافراشت
رسید و باور تقویم را بهاری کرد
و رد شد از دل این فصلهای ممتد زرد
شهاب گونه فرود آمد و زمین لرزید
ردای شعله در آن شام واپسین پوشید
چنان به خرمن شب زد به شوق رویش صبح
که با اشاره او نظم اختران پاشید
میان همهمهٴ ابرهای بیباران
تمام خون خودش را به لالهها بخشید
به یادگار کنون، از جدال خنجر و قلب
گلی شکفته به صخره به نام سرخ شهید
گلی به نام تو ای عصمت هزارهٴ ننگ
تویی که پرشدهای ذره ذره از خورشید
به بپاس همسفری با تو آسمان آنک
نگاه ابری خود را به روی جاده کشید
به احترام تو بود ای گلوی زخمی عشق
نسیم خم شد و جای گلوله را بوسید
به احترام تو عاشقترین چکاوکها
ترانه خوان شکوه تو میشوند اینجا
تویی که پنچرهها را گشودهای بر نور
مسافران به تو رو میکنند وقت عبور
فروغها همه از آتش تو شعله ورند
حماسهها زمدار تب تو میگذرند
زلال آینهها وامدار چشم تو اند
تو زندهای همه جا ای تجسم سوگند.
حماسه پشت حماسه فروغ پشت فروغ
تمام دفتر شب از ستارهها میسوخت
و آسمان ز لهیب شرارهها میسوخت
هجوم عقربه ها روی ساعت «س» بود
دوباره حادثهای در مسیر تکوین بود
پگاه زقله پذیرای گام آرشها
سیاوشانه کسی بیقرار آتشها
کسی میآمد از آنسوی یالهای بلند
زجنس آینه با کوله باری از لبخند
کسی که بار امانت نهاده بر دوشش
نگشته داغ وطن لحظهای فراموشش
کسی که آمدنش مژدهٴ بهاران داشت
و تنگه تنگه علم عاشقانه میافراشت
رسید و باور تقویم را بهاری کرد
و رد شد از دل این فصلهای ممتد زرد
شهاب گونه فرود آمد و زمین لرزید
ردای شعله در آن شام واپسین پوشید
چنان به خرمن شب زد به شوق رویش صبح
که با اشاره او نظم اختران پاشید
میان همهمهٴ ابرهای بیباران
تمام خون خودش را به لالهها بخشید
به یادگار کنون، از جدال خنجر و قلب
گلی شکفته به صخره به نام سرخ شهید
گلی به نام تو ای عصمت هزارهٴ ننگ
تویی که پرشدهای ذره ذره از خورشید
به بپاس همسفری با تو آسمان آنک
نگاه ابری خود را به روی جاده کشید
به احترام تو بود ای گلوی زخمی عشق
نسیم خم شد و جای گلوله را بوسید
به احترام تو عاشقترین چکاوکها
ترانه خوان شکوه تو میشوند اینجا
تویی که پنچرهها را گشودهای بر نور
مسافران به تو رو میکنند وقت عبور
فروغها همه از آتش تو شعله ورند
حماسهها زمدار تب تو میگذرند
زلال آینهها وامدار چشم تو اند
تو زندهای همه جا ای تجسم سوگند.