درآغاز
پرچم سرودی را
در صبحگاه خاطره برمیکشم
و بر ورقی به سپیدی افقهای روشن فخر
نامت را مینویسم:
«ای فروغ!
ای رزم ستوده ناشدنی عصر
ای پرچم خونین پیشتازی
ای رایت سپید رزمآوری!
چگونه جاودان ماندی؟
چون ققنوسی
برپیشانی سپیده میهن
چگونه با تکههای خونین پیراهنهای رزم
پرچمی از افتخار برکشیدی
برفراز صخرههایی
که هر یک یکپارچه دشنامی خونالود است
بر جانیان این میهن
«چگونه» های بیپایان مرا
صبوری عظیم تو
پاسخی نمیدهد
ازینروی است که
چون تنگه مدهوش چارزبر
بادهای خاطره را در خویش به رقص میآورم!
و خاطرات تو
بارانهایی پیاپی را در من میانگیزد
و داغتر از خوشههای فشنگ ملتهب
میخوانم:
رگباروار
بر صخرهها فروبار! ای فروغ!
که هر شعلهات،
قلهای را نامی جاودان میبخشد
و هر خاطرهات
فخر قرون یک میهن را بسندهاست.
و تو ای چارزبر
بدان!
مردانی به سوی تو آمدند و زنانی
نگاهشان چون افقهای آبی ایران،
قامتهاشان
سپیداران افراشته در بادهای رزم
و شوقشان
چون آینههای انبوه و لرزان برگ
در تابش سیمگون آفتاب
و شما ای صخرهها!
با تکتک شمایان
سرودهایی جاودانه شدهاست
چرا که
مردانی در شما خفتند و زنانی
که ریشههای عزت و فرزانگی میهن بودند
یالهایت هنوز ای چارزبر!
دندانهای برّان هول در گوشت تن دجال است
و هر سپیدهات
افقی از سرنگونی را
بر قلعههای جانیان میتاباند.
پرچم سرودی را
در صبحگاه خاطره برمیکشم
و بر ورقی به سپیدی افقهای روشن فخر
نامت را مینویسم:
«ای فروغ!
ای رزم ستوده ناشدنی عصر
ای پرچم خونین پیشتازی
ای رایت سپید رزمآوری!
چگونه جاودان ماندی؟
چون ققنوسی
برپیشانی سپیده میهن
چگونه با تکههای خونین پیراهنهای رزم
پرچمی از افتخار برکشیدی
برفراز صخرههایی
که هر یک یکپارچه دشنامی خونالود است
بر جانیان این میهن
«چگونه» های بیپایان مرا
صبوری عظیم تو
پاسخی نمیدهد
ازینروی است که
چون تنگه مدهوش چارزبر
بادهای خاطره را در خویش به رقص میآورم!
و خاطرات تو
بارانهایی پیاپی را در من میانگیزد
و داغتر از خوشههای فشنگ ملتهب
میخوانم:
رگباروار
بر صخرهها فروبار! ای فروغ!
که هر شعلهات،
قلهای را نامی جاودان میبخشد
و هر خاطرهات
فخر قرون یک میهن را بسندهاست.
و تو ای چارزبر
بدان!
مردانی به سوی تو آمدند و زنانی
نگاهشان چون افقهای آبی ایران،
قامتهاشان
سپیداران افراشته در بادهای رزم
و شوقشان
چون آینههای انبوه و لرزان برگ
در تابش سیمگون آفتاب
و شما ای صخرهها!
با تکتک شمایان
سرودهایی جاودانه شدهاست
چرا که
مردانی در شما خفتند و زنانی
که ریشههای عزت و فرزانگی میهن بودند
یالهایت هنوز ای چارزبر!
دندانهای برّان هول در گوشت تن دجال است
و هر سپیدهات
افقی از سرنگونی را
بر قلعههای جانیان میتاباند.