یادآوری عاشورا، دادخواهی خون حسین و سرداران عاشوراست. مقاومت ملت ما و مردم ما هم امسال، پرچم دادخواهی خون شهیدان قتلعام ۶۷ را بلند کردهاند. شهیدانی، که بیشترشان، در راه مبارزه با ستمگر و یزید سر به راه حسین علیهالسلام گذاشتند و در راه او سربهدار شدند. شهیدانی که از همه چیز خود گذشتند، و در دوراهی تسلیم یا مرگ، مرگ سرخ را انتخاب کردند. دقت در ربط این دو دادخواهی، چند پرسش پیش ما میگذارد:
ـ بهراستی دادخواهی خون حسین و یارانش که در گذشته دور به خاک افتادند، چگونه ممکن است؟ آن یزید که خون امام حسین و یارانش را ریخت، امروز که نیست! ما از چه کسی داد خون حسین را میخواهیم؟ اگر این دادخواهی پاسخ واقعی خود را نداشته باشد، پس حماسه عاشورا تنها یادی میشود در تاریخ، که با یادآوری آن، اشکی برای شهیدان میریزیم؛ و البته در همین راستا، آخوندهای مرتجع و دجال هم، از همین یاد و بزرگداشت، بیشترین بهره را در تهییج و تحمیق مزدوران خود میبرند تا هر چه بیشتر، دستگاه ستم و غارت خود را نگاه دارند.
پس یکبار دیگر بپرسیم: آیا حسین علیهالسلام یک یاد در تاریخ بود؟ آیا حسین با یک یزید روبهرو بود؟
پاسخ را اگر موافق باشید از خود امام حسین بپرسیم: و او به ما میگوید: نه! «کل حی سالک سبیلی».
هر زندهیی راه من را میرود.
و ما میدانیم که «زنده» بودن در فرهنگ حسین علیهالسلام، بهمعنای نفسکشیدن و زندگی حیاتی نیست. او زندگی را عقیده و نبرد در راه آن میداند. و همین حسین، باز هم پیام دیگری دادهاست که: آیا یاریکنندهیی هست مرا یاری کند؟
این پرسش را امام حسین در صحرایی خشک مطرح کرده که در مقابلش بجز قاتلان و مزدوران یزید نبودند. پس مخاطب امام حسین تاریخ بوده. بنابراین شاید میخواسته بگوید: آیا در راه عقیده و نبرد برای آزاد زیستن در طول تاریخ کسی هست که به راه من بشتابد؟
کمکم با راهنمایی خود آن شهید بزرگ تاریخ، بهمعنای اصلی خونخواهی او و یارانش نزدیک میشویم، و میبینیم که طرف مقابل امام حسین، فقط یزید آن زمان نبود. او برای کل تاریخ پرچمی را در برابر تمامی یزیدهای دورانهای تاریخ بلند کرده. بنابراین، این دادخواهی، همان نبرد علیه ستمگران هر زمانیست.
حالا پرسش دوم مطرح میشود: اگر «کل حی»، هر زندهیی، سالک راه حسین عاشوراست، پس در ایران ما باید زندهگانی باشند، که سر به راه او گذاشته باشند.
بقیة پاسخها، روشن است. برای شناخت یزید زمان، اصلاً نیاز به فکر کردن نیست. همة مردم ایران چهار دهه است که با تمام وجودشان، درد و فقر و گرسنگی و مصیبتهای ناشی از یزیدیان زمان را حس میکنند. ایران ویران، و ایرانی غارت شده را میبینیم. میلیونها مردم زیرخط فقر را، دارها را، و از آنطرف غارت نجومی، حقوقهای نجومی میلیاردی، کاخها و زندگیهای فراشاهانة آخوندهای خونریز را.
توضیح بیشتر اصلاً لازم نیست. بنابراین باید پرسش بعدی را پاسخ داد؟
کی در مقابل این یزیدها ایستاده؟ کی همان سالک راه حسین بوده؟
کی به حرف امام حسین پاسخ داده و به راه افتاده است تا «دست ظلم را قطع کند» ؟
کی در عاشورای زمانه بر سر بازار جانبازان، و در دل اوینها و گوهردشت ها، و وکیلآبادها و عادلآبادها، هزارهزار بدار بوسه زده است؟
کی شعار «هیهات منا الذله» را در شکنجهگاهها و در اتاقهای هیأت مرگ سرداده، و همچون «دختران سیزده سالهی مجاهد» حتی نام خود را به دژخیم نگفته است؟
کی عبادت را در جهاد دیده و از چرخة زندگی خود خارج شده، در بیابانها به شوق آزادی مردم ایران با پیکر پاره پاره، به خاکها و خارهای مغیلان سلام گفته است؟
کی قافلهاش را برداشته و از اینجا و آنجا در زیر موشکها خوابیده است و هر دری را برای سرنگون کردن یزید ایران کنونی کوبیده، اما دستش را از پرچم مقاومت، یعنی علم سرخ حسینی مبارزه، جدا نکرده است؟
صحبت از قتلعام شدگان 67 بود که سی هزارتن بودند و در سکوت بستهی زندانهای خمینی، به تسلیم در برابر خمینی آب دهان ریختند و طناب دار را به گردن خود انداختند . اما بعد از آن سی هزار دیدیم که آنان در قلب کهکشانی هستند که پیشینه و پسینه دارد. از اولین شهیدانش که احمد و مهدی و رضا رضایی و همة شهیدان پیشتاز مبارزهی مسلحانه علیه استبداد بود تا 52تن شهیدان ده شهریور92 در اشرف که با دست بسته، تیر گلولهها در سرشان شلیک شد، و تا 24، شهید موشکباران هفتم آبان 94 لیبرتی.
حالا، میرسیم به جوهر دادخواهی حسین، و میبینیم که خون ریخته از پیکر این قافله، همان خون است که در تاریخ جریان یافته، و این خون که از سنگهای خاوران میجوشد، درست مثل همان خون سنگهای کربلاست که هرچه آب بستند و کشت کردند و سوختند و ویران کردند، و تهمت زدند و بر سر منبرها بر ضد آن، دروغ ساختند، باز هر قطرهاش جوشید و خاکستر آن را هم باد سحرگهان هرجا که برد، مردی، و در این عصر، زن قهرمانی، آسیهیی، صبایی، زهرهیی و گیتییی از خاک جوشید. و حالا بعد از بیست وهفت سال آن گواهی منصفانه که بر زبان جانشین خمینی رفت و در آن زمان سرکوب و سالها محصور شد، چگونه سر باز کرده و مثل چشمهیی هی غل میزند و هر روز ماجرایی از کارهای این یزیدان خونخوار را آشکار میکند.
به نظر میرسد پاسخ را یافتهایم. دادخواهی امام حسینعلیهالسلام، بر اساس گفتهها و پیامهای خود او، دادخواهی شهیدان قتلعام 67 و دادخواهی همة مجاهدان و مبارزان و اهل تسنن و اهل آزادی، و اهل شرف و اهل هر احساس انسانی در هر کسی است که در مقابل خمینی و خامنهای و این دار و دستهی نفرتانگیز خونریز دزد و غارتگر و مکار و خیانتکار برخاست، و برای نجات همه، همه، ... ی ریحانهها و همة مظلومان این ملت، بپاخاست، و مرگ سرخ را پذیرفت، اما به چهرهی دژخیم تف کرد.
داستان این ایستادگان طولانی ست، اما از بس که آشناست کوتاهترین و خلاصهترین هم است. فقط باید حالا به دادخواهی برخاست.
ـ بهراستی دادخواهی خون حسین و یارانش که در گذشته دور به خاک افتادند، چگونه ممکن است؟ آن یزید که خون امام حسین و یارانش را ریخت، امروز که نیست! ما از چه کسی داد خون حسین را میخواهیم؟ اگر این دادخواهی پاسخ واقعی خود را نداشته باشد، پس حماسه عاشورا تنها یادی میشود در تاریخ، که با یادآوری آن، اشکی برای شهیدان میریزیم؛ و البته در همین راستا، آخوندهای مرتجع و دجال هم، از همین یاد و بزرگداشت، بیشترین بهره را در تهییج و تحمیق مزدوران خود میبرند تا هر چه بیشتر، دستگاه ستم و غارت خود را نگاه دارند.
پس یکبار دیگر بپرسیم: آیا حسین علیهالسلام یک یاد در تاریخ بود؟ آیا حسین با یک یزید روبهرو بود؟
پاسخ را اگر موافق باشید از خود امام حسین بپرسیم: و او به ما میگوید: نه! «کل حی سالک سبیلی».
هر زندهیی راه من را میرود.
و ما میدانیم که «زنده» بودن در فرهنگ حسین علیهالسلام، بهمعنای نفسکشیدن و زندگی حیاتی نیست. او زندگی را عقیده و نبرد در راه آن میداند. و همین حسین، باز هم پیام دیگری دادهاست که: آیا یاریکنندهیی هست مرا یاری کند؟
این پرسش را امام حسین در صحرایی خشک مطرح کرده که در مقابلش بجز قاتلان و مزدوران یزید نبودند. پس مخاطب امام حسین تاریخ بوده. بنابراین شاید میخواسته بگوید: آیا در راه عقیده و نبرد برای آزاد زیستن در طول تاریخ کسی هست که به راه من بشتابد؟
کمکم با راهنمایی خود آن شهید بزرگ تاریخ، بهمعنای اصلی خونخواهی او و یارانش نزدیک میشویم، و میبینیم که طرف مقابل امام حسین، فقط یزید آن زمان نبود. او برای کل تاریخ پرچمی را در برابر تمامی یزیدهای دورانهای تاریخ بلند کرده. بنابراین، این دادخواهی، همان نبرد علیه ستمگران هر زمانیست.
حالا پرسش دوم مطرح میشود: اگر «کل حی»، هر زندهیی، سالک راه حسین عاشوراست، پس در ایران ما باید زندهگانی باشند، که سر به راه او گذاشته باشند.
بقیة پاسخها، روشن است. برای شناخت یزید زمان، اصلاً نیاز به فکر کردن نیست. همة مردم ایران چهار دهه است که با تمام وجودشان، درد و فقر و گرسنگی و مصیبتهای ناشی از یزیدیان زمان را حس میکنند. ایران ویران، و ایرانی غارت شده را میبینیم. میلیونها مردم زیرخط فقر را، دارها را، و از آنطرف غارت نجومی، حقوقهای نجومی میلیاردی، کاخها و زندگیهای فراشاهانة آخوندهای خونریز را.
توضیح بیشتر اصلاً لازم نیست. بنابراین باید پرسش بعدی را پاسخ داد؟
کی در مقابل این یزیدها ایستاده؟ کی همان سالک راه حسین بوده؟
کی به حرف امام حسین پاسخ داده و به راه افتاده است تا «دست ظلم را قطع کند» ؟
کی در عاشورای زمانه بر سر بازار جانبازان، و در دل اوینها و گوهردشت ها، و وکیلآبادها و عادلآبادها، هزارهزار بدار بوسه زده است؟
کی شعار «هیهات منا الذله» را در شکنجهگاهها و در اتاقهای هیأت مرگ سرداده، و همچون «دختران سیزده سالهی مجاهد» حتی نام خود را به دژخیم نگفته است؟
کی عبادت را در جهاد دیده و از چرخة زندگی خود خارج شده، در بیابانها به شوق آزادی مردم ایران با پیکر پاره پاره، به خاکها و خارهای مغیلان سلام گفته است؟
کی قافلهاش را برداشته و از اینجا و آنجا در زیر موشکها خوابیده است و هر دری را برای سرنگون کردن یزید ایران کنونی کوبیده، اما دستش را از پرچم مقاومت، یعنی علم سرخ حسینی مبارزه، جدا نکرده است؟
صحبت از قتلعام شدگان 67 بود که سی هزارتن بودند و در سکوت بستهی زندانهای خمینی، به تسلیم در برابر خمینی آب دهان ریختند و طناب دار را به گردن خود انداختند . اما بعد از آن سی هزار دیدیم که آنان در قلب کهکشانی هستند که پیشینه و پسینه دارد. از اولین شهیدانش که احمد و مهدی و رضا رضایی و همة شهیدان پیشتاز مبارزهی مسلحانه علیه استبداد بود تا 52تن شهیدان ده شهریور92 در اشرف که با دست بسته، تیر گلولهها در سرشان شلیک شد، و تا 24، شهید موشکباران هفتم آبان 94 لیبرتی.
حالا، میرسیم به جوهر دادخواهی حسین، و میبینیم که خون ریخته از پیکر این قافله، همان خون است که در تاریخ جریان یافته، و این خون که از سنگهای خاوران میجوشد، درست مثل همان خون سنگهای کربلاست که هرچه آب بستند و کشت کردند و سوختند و ویران کردند، و تهمت زدند و بر سر منبرها بر ضد آن، دروغ ساختند، باز هر قطرهاش جوشید و خاکستر آن را هم باد سحرگهان هرجا که برد، مردی، و در این عصر، زن قهرمانی، آسیهیی، صبایی، زهرهیی و گیتییی از خاک جوشید. و حالا بعد از بیست وهفت سال آن گواهی منصفانه که بر زبان جانشین خمینی رفت و در آن زمان سرکوب و سالها محصور شد، چگونه سر باز کرده و مثل چشمهیی هی غل میزند و هر روز ماجرایی از کارهای این یزیدان خونخوار را آشکار میکند.
به نظر میرسد پاسخ را یافتهایم. دادخواهی امام حسینعلیهالسلام، بر اساس گفتهها و پیامهای خود او، دادخواهی شهیدان قتلعام 67 و دادخواهی همة مجاهدان و مبارزان و اهل تسنن و اهل آزادی، و اهل شرف و اهل هر احساس انسانی در هر کسی است که در مقابل خمینی و خامنهای و این دار و دستهی نفرتانگیز خونریز دزد و غارتگر و مکار و خیانتکار برخاست، و برای نجات همه، همه، ... ی ریحانهها و همة مظلومان این ملت، بپاخاست، و مرگ سرخ را پذیرفت، اما به چهرهی دژخیم تف کرد.
داستان این ایستادگان طولانی ست، اما از بس که آشناست کوتاهترین و خلاصهترین هم است. فقط باید حالا به دادخواهی برخاست.