728 x 90

جنگ کثیف (6)

اعلامیه جهانی حقوق بشر
اعلامیه جهانی حقوق بشر
  شيطان سازي
در شماره‌های قبل دیدیم که خمینی از همان روزهای اول حاکمیتش تلاش کرد تمامی جریانها و نیروهای آزادیخواه را با روشهای مختلف از صحنه حذف کند. ابتدا با راه‌اندازی دسته‌های کثیف چماقداری و بعد دستگیری و شکنجه و اعدام و...

دیدیم در این میان برخی را ربودند، برخی را در خانه و خیابان با خنجر جراحی کردند و هزاران تن را روزانه و شبانه در شعبه‌های بازجویی و خانه‌های امن کشتند و نابود کردند.

این میزان از جنایت و این حجم از شکنجه و کشتار و دریدگی سیاسی، در روزهای نخست و بعد از آگاهی و اتحاد تاریخی مردم در جریان سقوط شاه، البته کار ساده‌یی نبود. بستن میلیونها زبانی که چند ماه قبل، نظامی را به‌خاطر استبداد شاهی ساقط کردند بدون یک جنگ کثیف و پیچیده و روانی امکانپذیر نبود. نمی‌شد در شروع کار علیه جریانی که در زمان شاه بیش از دیگران فدا کرد، شکنجه شد و جانانه مقاومت کرد و جنگید، فتوای جهاد داد و...

خمینی که با سوءاستفاده از پاک‌ترین عواطف انسانی و احساسات مذهبی توانست حاکمیت را غصب کند، از همان ابتدای کار، تهدید اصلی حاکمیتش را تشخیص داد. او می‌دانست تنهای نیرویی که ممکن است پایه‌های اعتقادی و سیاسی قدرت و حاکمیتش را تهدید کند نیروی مسلمان مجاهدین خلق است. جریانی که اعضایش _بر خلاف خمینی و همراهانش_ هم جوان و زندان رفته و شکنجه شده بودند و هم بالنده و مسلمان و تحصیل‌کرده؛ پس به‌سادگی نمی‌توانست با چماق وابستگی و طاغوت و کفر و الحاد و... سرکوبشان کند.

درست 4ماه بعد از سقوط شاه در تاریخ 23خرداد 58، وقتی مطمئن شد مجاهدین خلق از آرمان آزادی و حقوق مردم کوتاه نمی‌آیند و تن به ولایتش نمی‌دهند، موضوع را در یک دیدار غیرعلنی با عواملش مطرح کرد و از همان جا جنگ کثیف و نامریی با مجاهدین را آغاز کرد. خمینی در این ملاقات که نوار کاست آن _جهت تحریک اراذل و اوباش بسیجی و... _ به سرعت بین سربازان کثیف دست به دست شد گفت: اینها مصیبت‌شان بدتر از آنهاست... کار مسلمانها با این منافقین مشکل‌تر است با کارشان با محمدرضا. ... یک دسته‌یی که در ظاهر اظهار اسلام می‌کنند... با اینها باید چه بکنیم؟ کار با اینها بسیار مشکل است... (1)

سه ماه بعد در شهریور 1358، با صراحت صحبت از سرکوب مجاهدان و مخالفان کرد و ضمن اعتراف به این‌که در نظام ولایت، غیرمسلمانان را تحمل نمی‌کنیم گفت مجاهدین هم سرکوب می‌کنیم:
«ما با آنها عمل خواهیم کرد به‌طوری که با غیرمسلمین عمل می‌کنیم، با منافقین عمل می‌کنیم و آنها را سرکوب می‌کنیم» (2)

در قدم بعد برای تکمیل شیطان‌سازی و جلوگیری از جذب جوانان و اقشار مختلف مردم، موضوع مجاهدین را به‌عنوان مشکل اسلام مطرح کرد و در 24آذر 58 گفت: «حل مسأله منافقین از اعظم مشکلاتی است که برای ملت ما و برای اسلام از اول بوده است». (3)

او که در ابتدای کار هژمونی سیاسی و قدرت مذهبی را کامل در اختیار داشت، تلاش کرد با اهرم ایدئولوژیک _ بحث نفاق و منافقین_ مجاهدین را مطیع و منزوی و جوانان را منصرف و منحرف کند. البته روشن است که طرح موضوع «منافقین» هیچ ربطی به سابقه تاریخی آن در صدر اسلام و محتوای قرآنی آن ندارد. خمینی می‌خواست با یک اهرم ایدئولوژیک، ضمن فریب بیشتر مردم، حریف را از صحنه دور کند. او که مانند بقیهٴ سلاطین خونخوار مذهبی با چماق تکفیر به قلع و قمع مخالفانش ادامه می‌داد، در این مسیر آن‌قدر سریع و بی‌دنده و ترمز پیش رفت که در 4تیر 1359 در حکمی بالاتر از تکفیر گفت: منافقین بدتر از کفارند... با این حکم دست پاسداران و مزدوران و ریزه‌خواران حکومتی را برای دستگیری و شکنجه مجاهدین _در بهار آزادی! _ باز گذاشت و گفت ما در قرآن سورهٴ منافقین داریم اما سورهٴ کافرین نداریم. (4) یعنی ممکن است یک روز کفار را ببخشیم اما نمی‌تونیم با منافقین که بدتر از کفارند کنار بیاییم. در حالی که هر کس که یک بار کتاب قرآن را باز کرده باشد می‌داند سورهٴ کافرون یکی از معروف‌ترین سوره‌های قرآن است. (5)

دسته‌های چماقدار و سربازان کثیف خمینی با همین اهرم، دانش‌آموزان و هواداران مجاهدین را در خیابان شرحه شرحه کردند و در همان فضای به‌اصطلاح باز سیاسی تا توانستند زدند و گرفتند و شکنجه کردند و کشتند و مجاهدین با شکیبایی و بردباری بی‌نظیری فرو خوردند، تحمل کردند و دست به مقابله به مثل نزدند.

چند ماه بعد، در مهر 59 پس از اولین تهاجم نظامی عراق و شروع جنگ، وقتی مجاهدین برای دفاع از مرزهای میهن به مناطق مرزی شتافتند، خمینی با مارک «ستون پنجم» جماعت مجاهدین را که تا آن زمان تعدادی در خط مقدم جبهه کشته و مجروح شده بودند به پشت جبهه منتقل کرد و هم زمان _با همان فریب و سیاه سازی_ بسیاری را دستگیر و روانه زندان کرد. مجاهدانی پس از 7سال شکنجه، در منتهای مظلومیت در مرداد67 حلق‌آویز شدند. (6)

او باید برای کنار زدن حریف و مخالف سیاسی‌اش، اول با شیطان‌سازی شخصیت سیاسی و حقوق آنها را نابود می‌کرد و بعد با جوسازی و دود و دم تمام‌کش می‌نمود. با همین روش و شیطان‌سازی بسیاری از هموطنان یهودی و زردشتی و سایر اقلیتهای مذهبی را کشتند و مثله کردند و گفتند جاسوس اسراییل بودند و فساد اخلاق داشتند و برای آمریکا و... خبرچینی می‌کردند.

این پایه تئوریک شیطان‌سازی است.
خمینی که حضور فعال هواداران مجاهدین در رسیدگی به مردم مناطق محروم و روستاییان را نمی‌توانست تحمل کند گفت اینها می‌روند در روستاها و خرمنهای مردم را آتش می‌زنند و در همان روزهای اول که دانش‌آموز نشریه فروش را در خیابان می‌زدند و دستگیر و زندانی و شکنجه می‌کردند، در پاسخ به افشاگری شکنجه در زندانها گفت:
«شما گرفتار یک جمعیتی هستید که خودشان، خودشان را بیهوش می‌کنند و داغ می‌کنند برای این‌که گردن شما بگذارند... بعضی از این‌ها، آن رفیق خودشان را بیهوش می‌کنند و شکنجه می‌کنند برای این‌که بگویند شکنجه ما داریم. شما سرو کارتان با یک هم‌چو مردمی است». (7)

در این جا جلاد و جانی با هویت و رفتار غیرمتعارفی ظاهر می‌شود که با گونه معمول و شناخته شده خود به‌کلی متفاوت است.

او رویکرد تدافعی ندارد و در منتهای تهاجم است، جنایت را انکار یا مخفی نمی‌کند، دیگران را در آن سهیم نمی‌کند یا آن را به‌گردن کسی نمی‌اندازد؛ بلکه خودٍ شکنجه شده را عامل شکنجه خویش و خودٍ کشته شده را عامل قتل خویش معرفی می‌کند.

در قرن گذشته و گذشته‌های دورتر دژخیمان و مستبدانی با فرافکنی‌های کم و بیش مشابه دیده شده‌اند؛ اما خمینی آن را به‌ یک دستگاه عملی و نظری منسجم بالغ کرد که در آن نسبت میان جلاد و قربانی دگرگون شده است.

پس در این جا بحث از گستاخی یا هرزه‌گی جلاد نیست؛ بلکه ایدئولوژی هولناکی در برابر انسان قد علم کرده که وجود قربانی و ستمزده و مظلوم را نفی می‌کند. این ایدئولوژی در نابود کردن حیات سیاسی و حیات فیزیکی قربانی متوقف نمی‌شود و به‌حیات اخلاقی و آرمانی او هم تعرض می‌کند. این تفکر در بنیان خود، حق مقاومت کردن را منتفی می‌کند:‌ تو نمی‌توانی مقاومت کنی، زیرا در این صورت شکنجه‌گر و قاتل خود یا همرزمانت هستی. (8)

خمینی با همین حیله و شیطان‌سازی تا پایان بهار سال 60، هزاران نفر از هواداران مجاهدین را مجروح، نزدیک به 1500تن را دستگیر و بیش از 50تن را در خیابان و زندان کشت.

او خوب می‌دانست تنها اندیشه و نیرویی که حاکمیت و اساس حکومتش را تهدید می‌کند، همین مجاهدین و همین دختران و پسران 17_16ساله هستند که با فروش نشریهٴ مجاهد در خیابانها تا پای جان می‌ایستند و کتک می‌خورند اما دست از شعار «زنده باد آزادی» برنمی‌دارند؛ پرستوهای خونین بالی که از اسفند 57 تا 30خرداد 1360 توسط چماقداران و سربازان کثیف در خیابان شکنجه شدند و در تظاهرات مسالمت‌آمیز 30خرداد به فرمان خمینی به خاک افتادند.

خمینی در این جنگ کثیف _شیطان‌سازی_ سه منظور و هدف مشخص را با جدیت و پشتکار دنبال می‌کرد.

الف) ایجاد فاصله و شکاف بین سازمان و مردم از طریق فریب افکار عمومی.

ب) تحریک مزدورانش برای سرکوب و نابودی مجاهدین.
ج) انزوا و تسلیم مجاهدین.
او چندین بار توسط نزدیکان و فرزندش احمد پیام داده بود که اگر مارکسیستها را کافر اعلام کنید و ولایت‌فقیه را بپذیرید شما را به داخل حکومت راه می‌دهیم و یک بار هم، هاشمی رفسنجانی خطاب به مسعود رجوی که تقلبات انتخابات را برای وی که وزیر کشور بود برده بود، گفته بود اینها را کنار بگذارید، اگر با ما راه می‌آمدید چه نیازی بود که ما رئیس‌جمهور _بنی صدر_ از خارجه بیاوریم شما که هم تحصیل کرده و هم زندان رفته و هم مسلمانید...

معنا و محتوای حرف این بود که به جای شعار «مرگ بر ارتجاع _ زنده باد آزادی» _در عمل_ بگویید زنده باد ارتجاع و مرگ بر آزادی.

خمینی در اردیبهشت سال 60، پس از این‌که متوجه شد شیطان‌سازیها و سیاه بازیهایش در تغییر مواضع مجاهدین اثری نداشته و مجاهدین تحت هیچ شرایطی ذره‌یی از حقوق مردمشان کوتاه نمی‌آیند گفت: «... من اگر در هزار احتمال یک احتمال می‌دادم که شما دست بردارید از آن کارهایی که می‌خواهید انجام بدهید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم...». (9)

پس از کشتار مردم در 30خرداد و شروع مقاومت سراسری و مسلحانه و هم‌زمان با وحشیانه‌ترین و رذیلانه‌ترین فشار و شکنجه در زندانها موج جدیدی از شیطان‌سازی توسط ارگانهای سرکوب و نمایندگان خمینی در نمایش جمعه‌ها به راه افتاد:
روابط نامشروع در خانه‌های تیمی
کمک مالی از اسراییل و آمریکا
کشتن مردم بی‌گناه و بقال و روزنامه فروش و...
دادن گرا به دشمن برای زدن نقاط حساس کشور و خانه‌های مردم

...
نتیجه عملی این شیطان‌سازیها، فتوا و حکم ضرب حتی‌الموت _کشتن زیر شکنجه_ و تجاوز به خواهران زندانی و کشیدن خون زندانیان برای پاسداران مجروح در جبهه‌ها _توسط خمینی_ بود و بازجویان با فتوای خمینی دیگر هیچ حریم و حرمتی را _حتی در ظاهر_ نگه نمی‌داشتند. کار به جایی رسید که رفسنجانی و اردبیلی و خامنه‌ای _روز روشن_ علناً در نمایش جمعه در منتهای رذالت و پستی از پیدا کردن وسایل قبیحه در خانه‌های تیمی و ضرورت شکنجه و کشتار مجاهدین گفتند.

29شهریور 1360 آخوند جنایتکار محمدی گیلانی در مصاحبه‌یی به صراحت گفت:
«کیفر همان کیفری است که قرآن تعیین می‌کند. کشتن به شدیدترین وجه، حلق‌آویز کردن به فضاحت بارترین حالت ممکن. دست راست و پای چپ آنها بریده شود. اسلام اجازه می‌دهد اینها را که در خیابان تظاهرات مسلحانه می‌کنند دستگیر شوند و در کنار دیوار، همان جا آنها را گلوله بزنند. از نظر اصول فقهی لازم نیست به محاکم صالحه بیاورند. برای این‌که محارب بودند… اسلام اجازه نمی‌دهد که بدن مجروح این‌گونه افراد باغی به بیمارستان برده شود، بلکه باید تمام‌کش شود».
«… اسلام اجازه می‌دهد حتی اگر زیر تعزیر آنها جان هم بدهند کسی ضامن نیست، که عین فتوای امام است...». (10)

اگر آن شیطان‌سازیها و جوسازیها نبود هرگز خمینی نمی‌توانست حکم به تجاوز و شقه و مثله و اعدام در خیابان و زجرکش کردن در زندان دهد. او به میزان پیشرفتهای سیاسی و نظامی مجاهدین هر بار حدیث و حربهٴ جدیدی از آستینش بیرون آورد. هیچ حیا و ابا و محدودیتی هم در کارش نبود. حتی برای این‌که یک روز مردم را بیشتر در ناآگاهی نگه دارد و یک روز دیرتر جوانان به ماهیت کثیف ولایتش پی ببرند خانهٴ خدا و حرم امام رضا را هم به آتش کشید.

هنوز فراموش نکرده‌ایم که روز دوشنبه 30خرداد 1373 در روز عاشورای حسینی، رژیم خمینی در یک اقدام وحشیانه و بی‌نظیر، دست به انفجار مرقد و ضریح مطهر امام رضا (ع) زد و بلافاصله _با دستپاچگی و ناشی‌گری_ شبکه تبلیغاتی‌اش را به راه انداخت تا این اقدام را به مجاهدین نسبت دهد.

در این سناریوی از پیش طراحی شده که دم خروس آن از اولین اطلاعیه رژیم چند دقیقه بعد از انفجار بیرون زد، در کمال ناشی‌گری _حتی صبر نکردند چند ساعت بگذرد تا مثلاً مراحل تنظیم متن اطلاعیه و تحقیق طی شود_ گفتند: مجاهدین این اقدام را به‌مناسبت روز 30خرداد و در سالگرد تظاهرات عظیم سال 60 انجام داده‌اند. تبلیغات رژیم به‌صورت سراسری و محلی از کلیه رسانه‌ها از بام تا شام تکرار می‌شد و آخوند پشت آخوند این اقدام را محکوم می‌کردند. سپس ولایتی سفیران کشورهای خارجی را جمع کرد و ضمن خواندن همین روضه‌ها، از آنان خواست کشورهای متبوع خود را وادار به موضعگیری و محکوم نمودن مجاهدین نمایند و مانع از فعالیتهای مجاهدین در این کشورها گردند...

علت چه بود؟ چرا این زمان را برای این جنایت انتخاب کرد؟ چرا این قیمت سنگین را داد؟.

پاسخ روشن است. برای تخریب نیرویی که یارای مقابله با او را ندارند و برای مقابله با تهدید این نیروی مقاوم و جوشیده از متن جامعه ایران، حاضرند مردم را در حرم امام رضا به خاک و خون بکشند و... . اگر مصلحت نظام اقتضا کند با فرمان و فتوای صریح خمینی حتی رهبران مسیحیان را می‌کشند، قطعه قطعه می‌کنند، هزار سناریوی کودکانه هم تنظیم می‌کنند تا شاید بتوانند چند نفر را علیه مجاهدین تحریک کنند.

سربازان کثیف و بدنام ولایت در انفجار حرم امام رضا هم از همین قانون پیروی کردند. آن زمان مجاهدین با اعلام هفته همبستگی ملی و حمایت از رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت، رعشه مرگ در اندام خامنه‌ای انداختند و او حرم امام رضا را منفجر کرد و گفت مجاهدین کردند...

و دیدیم که چگونه در دعواهای باندی، پاسداران ریزشی نظام ولایت _عمادالدین باقی و گنجی و بهزاد نبوی_موضوع را افشا کردند. اکبر گنجی به صراحت گفت قتل کشیشهای مسیحی و انفجار حرم امام رضا کار وزارت اطلاعات بود (11) و مهدی خزعلی بعد از 20سال دوباره پرده را کنار زد و گفت هدف وزارت اطلاعات بدنام کردن سازمان مجاهدین بود... (12)

البته داستان دسیسه و سیاه بازی و جنایت ادامه دارد چون صلابت و ایستادگی و مقاومت ادامه دارد. یکی دیگر از تلاشهای پشت پردهٴ جنایتکاران برای شیطان‌سازی موضوع بمباران شیمیایی حلبچه بود که در نوع خود _از نظر رذالت و فریبکاری_ کم‌نظیر است.

بعد از بسته شدن دکان جنگ ضدمیهنی و شکستهای دنباله‌دار، در وحشت از گرایش جوانان به سازمان، دوباره ارگانها و سرویسهای شیطان‌سازی با اختصاص میلونها دلار از محل دارایی و مالیات و سرمایهٴ مردم به راه افتاد تا در یک توطئه و تبانی کثیف، مسئولیت مرگ هزاران غیرنظامی و مردم بی‌گناه در حلبچه را به گردن سازمان مجاهدین اندازد. میلیونها دلار هزینه، تا شاید بتواند از این طریق نام و مرام سازمان مجاهدین خلق ایران را _در نزد مردم_ آلوده کند. درست مانند انفجار حرم امام رضا و کشتار زائران حرم در روز عاشورا.

اما «امانوئل لودو»، حقوقدان فرانسوی و عضو هیأت وکلای صدام حسین، در برنامه‌یی که از تلویزیون آرته فرانسه پخش شد، از توطئه رژیم آخوندی علیه مجاهدین پرده برداشت و گفت:
«من در این‌جا یک گفتگوی خصوصی را می‌خواهم برایتان نقل کنم، اگر ‌چه می‌دانم ممکن است برایم گران تمام شود. من به‌وسیلهٴ سفیر ایران (صادق خرازی) به‌سفارت دعوت شدم. اولین چیزی که در آنجا از من سؤال شد این بود که حال صدام چطور است؟ ما ایرانیها در‌ مورد سلامتی او بسیار نگران هستیم. من وقتی این سؤال را شنیدم بسیار متعجب شدم و در ابتدا باورم نشد. سفیر ایران گفت بیایید با هم روی یک موضوع توافق کنیم. ما خواهیم گفت که صدام کردها را بمباران شیمیایی نکرده است، شما هم بگویید ایرانیها کردها را بمباران شیمیایی نکرده‌اند. اما یک سند داریم که می‌خواهیم در اختیار شما قرار دهیم که اثبات می‌کند که مجاهدین خلق این کار را کرده‌اند. پس به این ترتیب بر سر یک مقصر مشترک توافق کنیم که مجاهدین خلق باشند. شما بگویید که این، کار مجاهدین خلق است و ما نیز خواهیم گفت که کار مجاهدین خلق است. به این ترتیب حیثیت هر دو طرف عراقی و ایرانی حفظ خواهد شد. نظر شما چیست؟». (13)

این توطئه کثیف چند روز بعد توسط وکیل خلیل الدلیمی رئیس هیأت دفاع از صدام حسین نیز افشا شد. وی به تلویزیون ابوظبی گفت رژیم ایران پیشنهاد مبلغی بالغ بر 20‌میلیون دلار به هیأت دفاع صدام حسین در امان پایتخت اردن و همین‌طور پیشنهاد مبلغی بالغ بر 100میلیون دلار را به بخشی از اعضای تیم دفاع صدام حسین در پاریس کرده بود تا در مورد قضیه حلبچه صحبتی نشود و بمباران شیمیایی حلبچه به گردن مجاهدین خلق انداخته شود. (14)

البته قبل آن سازمان مجاهدین خلق ایران طی اطلاعیه‌یی تحت عنوان «هزینه‌های گزاف برای عملیات تروریستی و تبلیغات علیه مجاهدین...» از همین توطئه پرده برداشت و اعلام کرد:
«به قرار اطلاع رژیم آخوندی در‌صدد استخدام وکلایی است که حاضر باشند جنایتهای رژیم ایران در حلبچه و مناطق پیرامون آن در سالهای آخر جنگ 8‌ساله را به مجاهدین نسبت بدهند». (15)

نمونهٴ دیگر زدوبند با کشورها و تلاش برای شیطان‌سازی، مربوط به معامله‌یی است که به کودتای 17ژوئن و دستگیری کادرهای سازمان مجاهدین در فرانسه منجر شد. در این سناریو، رژیم در تبانی با شرکتهای تجاری فرانسوی و دهها دسیسه و سفر و سفیر و... مجاهدین را گروهی معرفی کرد که قصد اخلال و عملیاتهای تروریستی در فرانسه و اروپا دارند و میلیونها دلار سرمایه را برای این پروژه کثیف به جریان انداختند .

«ژان کلود موریس» سردبیر وقت هفته‌نامه معروف فرانسوی «ژورنال دودیمانش» که بر اثر یک اشتباه در جلسه زدوبند مقامات فرانسوی و رژیم ایران شرکت کرد، پشت پردهٴ زدوبند ننگین سربازان کثیف ولایت و دولت شیراک را برملا ساخت. وی که شخصاً شاهد گفتگوی «دومینیک دو ویلپن»، وزیرخارجه دولت شیراک و کمال خرازی وزیرخارجه حکومت آخوندی بوده است، سخنان رد و بدل شده بین طرفین در تهران را در کتابی که منتشر کرد بازگو می‌کند. عنوان این کتاب عبارت کوتاهی است که خطاب به نویسنده کتاب گفته می‌شود: «اگر تکرار کنید، تکذیب خواهم کرد!» موریس می‌نویسد:
«بعد از گرفتن عکس رسمی، از ما (خبرنگاران) خواسته می‌شود سالن را ترک کنیم. جلسه می‌خواهد شروع شود. من کیفم را روی صندلی جا گذاشته بودم. وارد می‌شوم تا آن را بردارم و بعد به همکاران خبرنگارم بپیوندم. اما دیگر دیر شده است. دربها بسته شده و دو ریشو راه مرا می‌بندند. آنها یک صندلی آزاد در پشت سر هیأت فرانسوی را، نشانم می‌دهند. شکی نیست آنها مرا با یک دیپلومات اشتباه گرفتند. قطعاً مرا یک دیپلومات درجه دوم می‌دانند، ولی تصور می‌کنند که به هر حال دیپلومات هستم. در نتیجه حرفشان را گوش می‌کنم و می‌نشینم و دفتر یادداشتم را در می‌آورم…

دو هیأت به‌ دور یک میز دراز چوبی، که بر روی آن دو پرچم ایران و فرانسه قرار دارد، در برابر یکدیگر نشسته‌اند. هجده نفر در سکوت به هم نگاه می‌کنند. فقط سه نفر حرف می‌زنند. کمال خرازی، وزیر خارجه؛ دمینیک دو ویلپن و مترجم…

ابتدا کمال خرازی دعوت از ژاک شیراک برای یک سفر رسمی از ایران را، در آینده‌ای نزدیک تکرار می‌کند. ویلپن از او تشکر می‌کند و می‌گوید، منتقل خواهد کرد… .

بعد نوبت خرازی است که تشکر کند و می‌گوید: ”مایلم به شما رضایت دولت خودمان را از تحویل دادن کالاهایی که اخیر به ما رسیده است، ابراز کنم. اما ما نیاز به تجهیزات بیشتری داریم“.

حواسم را جمع می‌کنم؛ کدام کالاهای تحویل شده؟ کدام تجهیزات؟ سلاح؟ [معلوم می‌شود که] بیشتر آنها سلاحهای قراردادی است و تجهیزات دیده‌بانی.

... سپس وزیر ایرانی به فرانسه درس می‌دهد و می‌گوید: ”فرانسه که خودش را به‌عنوان کشور حقوق‌بشر معرفی می‌کند، در خاک خودش حضور و فعالیت یک سازمان تروریستی را پذیرفته است. این غیرقابل‌قبول و غیرقابل فهم و در روابط دو کشورمان بسیار نگران‌کننده است. به‌ویژه که به نظر می‌رسد این تروریستها که در ایران به ما ضربه زده‌اند، در اورسورواز، از یک موقعیت دارای مصونیت برخوردارند. مبارزه علیه تروریسم باید بدون تبعیض باشد. ریشه‌کن کردن این پدیده ضدبشری، نمی‌تواند بدون همکاری جامعه بین‌المللی تضمین پیدا کند“.

این جمله آخر، روز بعد در سایت اینترنتی سفارت ایران در پاریس تکرار شد. اما آنچه را که سایت نگفت و قابل فهم است که سری باقی بماند، پاسخ غافلگیر کننده‌ای‌ست که ویلپن به خرازی می‌دهد. او می‌گوید: ”می‌توانم به شما اعلام کنم که نیکولا سارکوزی دارد یک عملیات را، در این رابطه تدارک می‌بیند“.

… هر چه هست به هرحال (این موضوع) واقع‌گرایانه است (چرا که): پاریس قول ضربه زدن به اپوزیسیون ایران را داده و می‌تواند قراردادهای نفتی در جریان را، به نهایت برساند…

در خروج از سالن مذاکرات، ”دومینیک دو ویلپن ”، ”برون لومر ”و ”فرانسوا نیکولو ”، سفیر فرانسه در تهران، مدیر دفتر سابق ”پیر ژوکس ”در وزارت کشور و سپس در وزارت دفاع، متوجه حضور من می‌شوند. آنها به یکدیگر، نگاه‌های پر از شگفتی را، رد و بدل می‌کنند.

ویلپن به من گفت ”چطور تو این‌جا بودی! خوب آنچه که پیش آمده، آمده است، اما هیچی ندیدی و هیچی نشنیدی!“.

۲۲ مه ۲۰۰۳٫ دو ماه پس از ملاقات بین دومینیک دو ویلپن و کمال خرازی در تهران، وزیر کشور (وقت)، سفیر جمهوری اسلامی ایران را در مقر وزارت کشور به حضور می‌پذیرد. اسم او نیز خرازی است (صادق خرازی) … سفیر از وزیر فرانسوی در مورد تاریخ عملیات علیه سازمان مجاهدین خلق ایران جویای اطلاعات می‌شود و با خاطری آسوده، آنجا را ترک می‌کند. او به تهران تلکس می‌زند: ”عملیات در طول ماه ژوئن پیش‌بینی شده است“. همه چیز از یک سال پیش آماده است، از همان زمانی که سرویس‌های ایرانی، لیست مخالفانی را که مایل‌اند آنها را در پشت میله‌های زندان ببینند، به DST تحویل داده‌اند. ولی هنوز باید به این عملیات “پوشش“ قانونی داد.

چند روز بعد یک وکیل از سوی تهران، شکایتی بر علیه مخالفان ایرانی مقیم فرانسه ارائه می‌دهد. او آنها را متهم می‌کند که سه سال قبل (فوریه ۲۰۰۰)، در حمله‌یی به دو ساختمان رسمی رژیم، شرکت کرده‌اند. بازپرس «بروگیر» هدایت کار را بر عهده دارد. دیگر هیچ چیز بر سر راه انجام این دستگیریهای جمعی، قرار ندارد.

در اوایل ژوئن ۲۰۰۳، در مقر وزارت کشور بودم. در پایان یک مصاحبه پیرامون سیاست داخلی فرانسه، با روزنامه ژورنال‌دو‌دیمانش، نیکلا سارکوزی مانند معمول، از صحبت‌هایش راضی است. او بازوی مرا می‌گیرد و می‌گوید: ”با این [مصاحبه] فروش خوبی خواهی کرد. من مشتری خوبی هستم، هان؟“.

... چهار روز بعد، در صبح ۱۷ژوئن ۲۰۰۳، عملیات پر سر و صدا علیه مقر شورای ملی مقاومت ایران و ۱۳ محل سکونت پناهندگان سیاسی ایرانی در استانهای ”والدوآز ”و ”ایولین ”آغاز می‌شود. ۱۶۴نفر در پی این حمله استثنایی با گستردگی بی‌نظیر نیرو، دستگیر شدند. حمله‌یی که ایو بونه، رئیس پیشین DST (در کتاب پرونده اتمی ایران، یک دورویی بین‌المللی) آن را “نامتناسب“ توصیف می‌کند. تهاجمی که نزدیک به هزار و سیصد پلیس و ژاندارم که “برخی در دستگیری خطرناک‌ترین جانیان تبحر داشتند ”، برای این حمله بسیج شده بودند.

به‌رغم تفتیش دقیق و خشونت‌بار (مانند تخریب آنتنهای رادیو و تلویزیون و ضبط کامپیوترها) هیچ سلاح و هیچ سند قانع کننده‌ای، که نشان دهد این یک سازمان تروریستی است، یافت نشد.

ایو بونه می‌گوید: ”دستگیر شدگان را در مینی‌بوسهای پر به دفاتر DST در پاریس هدایت کردند. بازپرس بروگیر این بخش از پلیس را مأمور تشکیل پرونده کرده بود. هیچ‌گاه این اداره ضد جاسوسی در تاریخ خود، حتی در سیاه‌ترین لحظات جنگ الجزایر، چنین سناریویی را به خود ندیده بود“.

تحقیق‌گران DST که بازجوییها را انجام می‌دهند، ۱۳۱نفر از دستگیر ‌شدگان را آزاد می‌کنند. هفده نفر دیگر تحت پیگرد قضایی قرار می‌گیرند. نام شانزده تن از آنها در لیست مخالفینی قرار دارد که تهران برای سرویس فرانسوی“سیبل ” کرده بود. یازده نفر دیگر هم، تحت بازداشت قرار می‌گیرند. این‌جاست که فاجعه آغاز می‌شود.

در بین افراد زندانی شده، مریم رجوی، رئیس‌جمهور منتخب شورای ملی مقاومت ایران، چهره نمادین اپوزیسیون رژیم ملاها قرار دارد. محبوبیت او در نزد پناهندگان، تبعیدیان و مقاومین ایرانی بسیار زیاد است. از نظر همه ایرانی‌های اروپا- بیش از ۴۰هزار نفر برای حمایت و تشویق او در ژوئن ۲۰۰۷ به ویلپنت آمدند- زندانی کردن مریم رجوی علامت این است که موضوع فقط به یک عملیات ساده پلیسی محدود نمی‌شود، بلکه حاکی از اراده‌یی‌ست، برای سر بریدن اپوزیسیون ایران، به‌درخواست فوری ملاها.

متدهای گاوچرانی بازپرس بروگیر، بر کینه‌ها می‌افزایند. توفانی از اعتراضات، از لیگ حقوق‌بشر گرفته تا ”آبه پیر” بر می‌خیزد. فعالان و تبعیدیها را ناامیدی فرا می‌گیرد. صدیقه مجاوری، یک زن جوان ایرانی، در مقابل مقر DST خود را به آتش می‌کشد. او در فردای آن روز، در ۱۹ژوئن ۲۰۰۳، دو روز پس از دستگیریهای جمعی، جان سپرد. دو زن دیگر نیز همان کار را می‌کنند ولی در آخرین لحظات نجات می‌یابند. مانند محمد و مرضیه.

بروگیر وحشت می‌کند. “فتح‌الفتوح افتخار آمیز” او در اورسورواز، مانند آب‌نبات ذوب می‌شود و دولت را که در ابتدا این خودکشی‌ها را به‌عنوان رفتار فرقه‌گرایانه قلمداد می‌کرد، به زحمت می‌اندازد. مدرک آنها برای رفتار فرقه‌گرایانه؟ دستگیری دو هوادار ایرانی مجاهدین و متهم کردن آنها به “ترغیب به خودکشی“ سه نفر از هموطنانشان است. این آتش متقابلی است که بعداً تبدیل به شکستی مضاعف خواهد شد.

ابتدا به این علت که عبارت سکت، که قبل از آن علیه مجاهدین به راه انداخته شده بود، شکست خورد. ”آلن ویوین”، یکی از بهترین آشنایان به پرونده و عضو کمیسیون دولتی ضد سکت، در شمار مدافعان مقاومین ایرانی قرار دارد». (16)

بله! یکی دیگر از وسایل شیطان‌سازی ترویج عبارت «سکت» و «فرقه» توسط وزارت اطلاعات بود که آقای ژان کلود موریس می‌گوید این حیله شکست خورد.

بسیار واضح و روشن است جریانی که بیشترین تبادل و ارتباط را با خارج از خودش دارد و از تمامی اقشار و لایه‌های مختلف جامعه به هواخواهی و پشتیبانی‌اش برخاسته‌اند و در متینگهایش دهها هزار ایرانی با افکار و اندیشه‌های گوناگون شرکت می‌کند، هیچ‌کدام از ویژگی و خصلتهای سکت و فرقه را ندارد. هر چه هست شیطان‌سازی، فریب و دسیسه برای نجات از نیروی اصلی مقاومت و جدی‌ترین جریان برانداز است. تلاشی که با قیمت جان انسانهای بی‌گناه و مخارج سنگینی که باز هم از جیب مردم فقیر و بی‌پناه پرداخت می‌شود. در ماجرای کودتای رسوای 17ژوئن سربازان کثیف ولایت، شرکتهای فرانسوی را از ورشکستگی نجات دادند و از محل مالیات و سایر درآمدهایی که باید صرف حقوقهای عقب افتادهٴ بازنشستگان و معلمان و پرستاران و رفع مشکل بیماران و بیکاران می‌شد شرکت توتال و سایر مؤسسات تجاری فرانسه احیا شدند. آقای موریس در بخش دیگری از همین کتاب می‌نویسد:
«... شورای ملی مقاومت ایران اطمینان می‌دهد که دلایل، اقتصادی هستند. شورای ملی مقاومت یک گاه‌شمار از سیر رخدادها را، که ظاهراً مطابقت هم می‌کند، ارائه می‌دهد. از سال ۲۰۰۲، مبادلات اقتصادی بین فرانسه و ایران رشد قابل توجهی داشته‌اند (افزایش ۲۸ درصدی صادرات). فرانسه پس از آلمان و امارات، سومین کشور صادرکننده به ایران است…

۲۲ژوئن ۲۰۰۳، پنج روز بعد از دستگیریهای جمعی اورسورواز، با این‌که شرکت نفتی بریتانیایی BP، در رابطه با فاز ۱۲ میدان گازی پارس، در وضعیت بهتری قرار داشت، این شرکت توتال بود که در مناقصه برنده اعلام شد». (17)

اتهام کردکشی
یکی دیگر از اهرم‌های شیطان‌سازی مجاهدین، اتهام کشتن کردها در جریان جنگ خلیج _1370_ است.

بعد از جنگ اول خلیج و بمباران عراق توسط آمریکا، رژیم تلاش کرد با سوء‌استفاده از شرایط و موقعیت متزلزل حاکمیت عراق و تخلیة قرارگاههای مجاهدین _ با حمله به پایگاه اشرف_ هم مجاهدین را نابود کند و هم میخ حاکمیت فقیه را در عراق بکوبد. برای این کار چند لشکر از نیروهای سپاه را با لباس مبدل محلی به منطقه اعزام و به مجاهدین حمله کرد. در جمعبندی این نبرد که مجاهدین درسی فراموش ناشدنی به سربازان کثیف دادند، فرماندهان سپاه گفتند می‌خواستیم از دیوار بلندتر از قدمان بالا رویم. نتیجه این‌که تعدادی از سپاهیان به هلاکت رسیدند، تعدادی اسیر شدند و بقیه هم فرار کردند. اسیران که زیر لباس کردی، اونیفرم کامل سپاه را بر تن داشتند اعتراف کردند که می‌خواستیم با این وسیله ضمن فریب مجاهدین در جنگ، نیروهای کردی را هم برای نبرد با مجاهدین تحریک کنیم و...

خبرگزاری رویتر در گزارشی از واشینگتن درباره چنین اتهاماتی علیه مجاهدین نوشت:
«رویتر به‌طور جداگانه نسخه‌ای از یک سند قانونی مورخ 1999 را که توسط یک مقام ارشد یک گروهی کردی اصلی عراقی امضا شده است دریافت نمود که در آن گفته شده هیچ‌گونه شواهدی وجود ندارد که مجاهدین در کارزار دولت عراق علیه کردها در سال 1991 شرکت کرده باشند».

رویتر به‌نقل از همین سند می‌افزاید:
«ما می‌توانیم تأیید کنیم که مجاهدین نه در دوران قیام و نه پس از آن در سرکوب مردم کرد شرکت نداشتند. ما به هیچ شواهدی برخورد نکرده‌ایم که نشان دهد مجاهدین کمترین خصومتی نسبت به مردم عراق روا داشته‌اند». (18)

همچنین سازمان بین‌المللی توسعه آموزش و پرورش که یک سازمان غیردولتی وابسته به ملل‌متحد است درباره این اتهامات دست به تحقیقات گسترده‌یی زد و نتایج این تحقیقات را در سندی رسمی منتشر کرده است. در این سند آمده است:
«ما از طریق تحقیقات مستقل خودمان و از طریق گفتگو با جریانهای درگیر دریافته‌ایم که این اتهامات غلط هستند. از این‌رو می‌خواهیم واقعیتها را آن طور که باور داریم بوده‌اند، مطرح سازیم.

در جریان جنگ خلیج (فارس) ارتش آزادیبخش پایگاههای نظامی که در منطقه کردی در مرز ایران و عراق داشت، و برخی از آنها در شمال و در جنوب بود، را تخلیه کرد. آنها این پایگاهها را به منطقه مرکزی مرز به دور از ناحیه کردی منتقل کردند. دلیل اصلی این جابه‌جایی پر هزینه این بود که درگیر مسائل داخلی عراق نشوند.

بعد از شکست نیروهای عراق در جنگ خلیج، رژیم ایران یک طرح با دو هدف از بین بردن ارتش آزادیبخش و ایجاد یک جمهوری اسلامی تحت کنترل ایران در عراق را شروع کرد. در مارس 1991، ایران هفت لشکر و تیپ سپاه را برای حمله به پایگاههای ارتش آزادیبخش در منطقه مرزی اعزام کرد. اما این نیروها از رزمندگان ارتش آزادیبخش شکست خوردند. شش نفر از سربازان ایرانی که توسط ارتش آزادیبخش به اسارت گرفته شدند لباس کردی بر تن داشتند. در همین زمان، رژیم ایران دنبال این بود که کردهای عراقی را برای جنگیدن علیه ارتش آزادیبخش استخدام کند و پایگاههای ارتش آزادیبخش که تخلیه شده بودند را از بین ببرند.

اسرای جنگی ”کردی ” (که در حقیقت ایرانی بودند) و توسط ارتش آزادیبخش به اسارت گرفته شده بودند، متعاقباً به کمیته جهانی صلیب‌سرخ تحویل داده شدند. این اسرا اعتراف کردند که رژیم ایران در تلاش برای جذب کردها برای جنگیدن با ارتش آزادیبخش است. این زندانیان به دستور مسعود رجوی، فرمانده کل ارتش آزادیبخش آزاد شدند. مقادیر متنابهی مدارک، فیلم و عکس در مورد این تحولات در اختیار عموم قرار گرفت.

اکثر این اتهامات علیه ارتش آزادیبخش ملی در رابطه با خلق کرد از جانب فردی به نام جمشید تفرشی بوده است که توسط عده‌یی به‌عنوان یکی از رهبران سابق مقاومت مورد اشاره قرار گرفته است. تحقیقات ما نشان می‌دهد که آقای تفریشی که در سال 1988 به مقاومت پیوست اما 19ماه بعد، هنگامی که در یک موضع مسئولیت پایین بود مقاومت را ترک کرد. او متعاقباً به اروپا سفر کرد، جاییکه بسیج علنی خود علیه ارتش آزادیبخش را شروع کرد. مدرک مجاب کننده‌ای وجود دارد که در حقیقت او یک عامل وزارت اطلاعات رژیم خمینی است». (19)

همان طور که در سند سازمان بین‌المللی توسعه آمده است این اتهام اول بار توسط فردی به نام جمشید تفرشی که یک زمان در صف مقاومت بود مطرح گردید. همین فرد مدتی بعد در یک شهادت رسمی به یک دادگاه آمریکا گفت:
«من مأموریت یافتم تا سازمانهای بین‌المللی و دولتهای خارجی را توجیه کنم که سازمان مجاهدین خلق ایران شورش کردی در عراق را سرکوب می‌کند. این طرح زیر نظر ناصر خواجه نوری که مأمور رژیم در ایالات متحده محسوب می‌شد دنبال می‌شد. او مصاحبه‌یی برای من و سایر مأموران با یک رادیوی ایرانی در لس‌آنجلس ترتیب داد تا داستان خود حاکی از این‌که سازمان مجاهدین در کنار نیروهای عراقی مردم کرد را سرکوب کرده بازگو کنیم. خواجه نوری بعد از آن گزارشی تحت اسم من در رابطه با این موضوع تهیه کرد و آن را برای اطلاعات آمریکا و آژانس‌های دولتی این کشور و سازمان ملل ارسال کرد». (20)

اگر چه پروژه شیطان‌سازی در همان روزهای اول بعد از سقوط شاه با نام گذاری «منافقین» توسط شخص خمینی شروع شد و با همین حربهٴ ایدئولوژیک ‌هزاران نفر را تیرباران کردند، هزاران نفر را روی تختهای شکنجه مثله کردند و هزاران نفر را هم به جرم پناه دادن به «منافقین» دستگیر و شکنجه و تیرباران کردند اما 30هزار تن از زندانیان سیاسی در سال67 به قیمت جانشان خمینی را خلع‌سلاح کردند. آنان با ایستادن بر کلمه مجاهد جانشان را فدای آرمان آزادی کردند و نشان دادند مجاهدین هرگز اهل ریا و نفاق و مصلحت طلبی نبودند و نیستند. آنان رفتند و راه شکفتن و طریق رستن و ایستادن و رسیدن را نشان دادند. آنان در حالی که 7سال از مدت محکومیتشان را گذرانده و بسیاری در آستانهٴ آزادی بودند با دفاع از کلمه مجاهد جلاد و حربهٴ شیطان‌سازی‌اش را شکستند.

بعد از آن، موضوع شیطان‌سازی به‌صورت کاملاً سیستماتیک با نظارت، برنامه‌ریزی و کنترل دقیق وزارت اطلاعات فعال شد و شبکه‌یی با مسئولیت جعل خبر، دروغ سازی و دسیسه به راه افتاد. شبکه‌یی که شاخه‌یی از همان شعبه التقاط وزارت اطلاعات بود و بعدها انجمن «نجات» و... را تولید کرد. در تمامی شعبه‌ها هدف جعل و تکثیر خبرهای ساختگی، دروغ‌سازی و شیطان‌سازی با همان هدف اولیه _شکستن هویت و شخصیت آلترناتیو و جداسازی از طریق فریب و انحراف مردم_ انجام شد.

جان سانو رئیس پیشین بخش محرمانه اطلاعات مرکزی دولت آمریکا گفت: «من در خارج آمریکا علیه وزارت اطلاعات رژیم ایران کار کرده‌ام و با شیوه کار آنها آشنایی دارم. آنها در امر دروغپراکنی علیه مخالفان خود بسیار متبحر هستند. در حقیقت، بزرگترین اداره در وزارت اطلاعات ایران همین اداره دروغپراکنی است... آنها از خبرگزاریهایی نظیر “خبرگزاری مهر ”استفاده می‌کنند تا داستانهای دروغ در مورد سازمان مجاهدین خلق در رسانه‌ها پخش کنند تا آنها را بی‌اعتبار کنند...». (21)

تولید فیلم و سریال و کتاب و...
یکی دیگر از راههای شیطان‌سازی که با هزینه‌های سرسام‌آور توسط وزارت اطلاعات سازماندهی و انجام شد تولید هزاران جلد کتاب، صدها فیلم بلند و سریال تلویزیونی و دهها هزار مقاله و انشاهای کودکانه و جعلی در مورد سازمان مجاهدین است. این کار که از دهه 60 آغاز شد، در دهه 80 به‌صورت سیستماتیک با مسئولیت وزارت اطلاعات فعال شد و از سال 1390 به اوج رسید. به اعتراف مدیران و سایر مزدوران دست‌اندرکار این پروژه، هزاران ساعت کار مستمر و جلسه، با هزینه و اعتبارات نجومی در نظر گرفتند. تنها یکی از این کتابها تحت عنوان «مجاهدین از پیدایی تا فرجام» به ادعای ناشرش که یک ارگان امنیتی آخوندی است، حاصل تحقیقاتی با «بیش از دوازده‌هزار فیش تخصصی و مطالعهٴ بالغ بر 1200 کتاب و 4هزار برگ سند و چهار پژوهش مستقل میدانی با استفاده از تکنیک پرسشنامه و مصاحبه است که به باز هم به ادعای ناشر «با روشهای علمی با 5500نفر ساعت جلسه طی هشت سال پژوهش در سه جلد منتشر شده است». (22)

این هزینه در برابر تولید سریالهای چند قسمتی تلویزیونی که بسیار خسته کننده و کلیشه‌یی تنظیم شد و صدای همه را درآورد و در برابر فیلمهای سینمایی چیزی نیست. فیلمهایی که تلاش می‌کردند با استفاده از بالاترین تکنیک‌های سینمایی و عالی‌ترین امکانات برای ایجاد جاذبه در مخاطب، حفرهٴ محتوا و دروغ‌پردازیها را پر کنند.

سال گذشته یک رسانهٴ حکومتی در تبلیغ و تشریح فیلم‌های سینمایی «سیانور» و «امکان مینا» که سراسر دروغ و جعل و شیطان‌سازی است نوشت:
«فیلمهای ”سیانور ”و ”امکان مینا ”دو اثر سینمای ایران در سال ۹۴ به شیوه‌ای جذاب و عامه پسند به موضوع منافقین [مجاهدین] پرداخته‌اند...

«سیانور»... ، آخرین فیلم بهروز شعیبی زمانی برای اهالی رسانه در برج میلاد به نمایش درآمد... شعیبی محتوای اثر را به‌مثابه قلابی قرار داده تا تماشاگر پس از دیدن بخش‌هایی از شرایط درونی منافقین [مجاهدین] در آن دهه در پوشش یک داستان جذاب و پر کشش به موضوع علاقمند شود. اطلاعات تاریخی «سیانور» در حقیقت برای درگیر کردن ذهن مخاطب نسبت به آن دوران است و قرار نبوده اثر شبیه مستندهای ادامه‌دار تلویزیونی، ریشه‌یی به روشنگری دست بزند زیرا با این کار به‌طور قطع جذابیت‌های سینمایی کار به حاشیه می‌رفت و «سیانور» را تبدیل به یک کار خسته‌کننده و بدون تماشاگر می‌کرد...». (23)

آخرین پروژه سینمایی و کار سنگین وزارت اطلاعات که تلاش کرد از پیشرفته‌ترین امکانات سینمایی و آخرین تکنیکهای هنری و نمایشی برای شیطان‌سازی و فریب و انحراف جوانان استفاده کند فیلم «ماجرای نیمروز» بود که با کلی هزینه و تبلیغات و آگهی و... در جشنوارهٴ زجر آخوندی در بهمن 95 به نمایش درآمد.

در این لجن نامه، مشتی دلقک و مزدور و بسیجی و تازه به دوران رسیده را بسیج کردند تا شاید بتوانند با جعل و توهین به بالاترین ارزشهای ملی و میهنی، فداکاری و جانبازی سرداران و صدق و صمیمیت پاکبازترین جوانان میهن را تحریف و تخطئه نماید.

آش وزارت آن‌قدر شور بود که صدای خودشان هم درآمد که تمام بودجه و سرمایه و امکانات سینمایی کشور را خرج حوزه و وزارت و تزویر کردیم...

تا آنجا که صادق زیباکلام، از یاران روحانی و یکی از تئوریسینهای ریزشی نظام، جیغش به آسمان رفت که هولناک بود، وحشتناک بود، یک فیلم حکومتی بود که حتی 5درصد حرف حساب نداشت... :
وی در مصاحبه با یک تلویزیون اینترنتی گفت:
«... اون بخشش که راجع به مجاهدین هستش و تضاد و برخوردی که بین مجاهدین و نظام جمهوری اسلامی به‌وجود میاد که اصلاً هولناک بود وحشتناک بود برای این‌که مطلقاً به شما نمیگه که چرا این اتفاقات داره میافته فقط میگه اینا رفتن ترور کردن یعنی نگاه شما این هستش که اینا مجاهدین یه مشت آدمای روانی هستن که همین طور به‌صورت کور دارن ترور می‌کنن بقالو میزنن، عطار رو میزنن، روحانی رو میزنن بسیجی رو میزنن فیلم به شما اصلاً کمک نمی‌کنه که شما یک مقداری 5درصد، 10درصد یک دیدگاهی نسبت به اون دوران به دست بیاری که آقا ریشهٴ این تضاد در کجاست؟.

شما اگه نظر منو می‌خوای این فیلم یک فیلم حکومتی بود که یکی از نهادهای وابسته به حکومت این رو ساخته بود که بگه که مجاهدین آدمهایی بودن که مثل آب خوردن آدم می‌کشتن ولی خوب کسانی که داشتن با اینها مبارزه می‌کردن عواطف انسانی داشتن اون رحیم فرمانده سپاه و...

ما هم مثل شمر اعدام کردیم توی زندان اوین بعد هم که اون اعدامهای سال 67 به‌وجود اومد...

جنگی بوده که دو طرف چیز بودن نمی‌شه شما بگی که اونور سفید بود فرشته بود خوب بود این طرف سیاه بود اهریمن بود... (24)

می‌بینیم که همهٴ شیطان‌سازیها، از روزی که خمینی با طناب «منافق» هزار هزار کشت و روزی که با نیرنگ جنگ و ستون پنجم و وابستگی و انفجار و تروریسم و... کشتار کرد و روزی که با خنجر عاطفه و خانواده و... قلبها را شکافت و زمانی که با موشکهای فرهنگی جان و روان جامعه را نشانه رفت، یک نقشه و یک مسیر مشخص داشت. هدف شکستن هویت و صلابت رزم‌آوران آزادی و کشتن شخصیت حقوقی و سیاسی خصم اصلی و دیرپای ولایت؛ مجاهدین خلق ایران است و بس.

خمینی می‌خواست با نام‌گذاری «منافق» اول هویت و شخصیت انقلابی مجاهدین را له کند و بعد تفاله و مچاله‌اش را دور بریزد. درست همان کاری که حزب نازی در آلمان _قبل از جنگ جهانی دوم_ با یهودی‌ها کرد. هانا آرنت این تجربه را به‌خوبی شرح داده است:
«نخستین گام اساسی در راه چیرگی تام، کشتن شخصیت حقوقی در انسان است. این کار از یک سو با قرار دادن رده‌هایی از مردم در خارج از حمایت قوانین کشور و با زدن برچسب عدم مشروعیت... از سوی دیگر با قرار دادن اردوگاههای جمعی در خارج از شمول نظام جزایی عادی صورت گرفته بود...» (25)

آرنت به خوبی موقعیت یهودی‌ها در سالهای حاکمیت هیتلر را دقیقاً با همان نقشه و مسیر _کشتن شخصیت حقوقی، برچسب عدم مشروعیت و سرانجام قتل‌عام_ تشریح می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه با جداسازی آنها ابتدا حقوق سیاسی و مدنی‌شان را نفی کردند و بعد به تخطئه شخصیت اخلاقی‌شان پرداختند و قتل‌ عام‌شان کردند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ صحیفه نور جلد 7 صفحه 107
2- سخنرانی در 2 شهریور 58، صحیفه نور جلد 8 صفحه 266

3- صحیفه نور جلد 10 صفحه 286
4- خمینی، سخنرانی در 4 تیر 1359، صحیفه نور جلد 12 صفحه 201

5- قل یا ایهاالکافرون، لااعبدماتعبدون... کافرون، سوره 109 قرآن.

6-به استنادحداقل 9تن از مجاهدین به نامهای: جاسم عقیلی، احمدحسین بختیاری، حمید افتخاری، حسن فرمایون، اردشیر آذری، سعید اسداللهی، فریدون صالح‌پور، اسحاق عیدی گماری، توران بختیاری تا آبان 59 در جریان جنگ به‌شهادت رسیدند. (نشریه مجاهد دهم آبان 1359، ) و همه 25نفری که در جریان تو‌طئه پاسداران برای دور کردن مجاهدین از جبهه‌ها _حین جنگ_ دستگیر شدند تا آخر مرداد 67 حلق‌آویز گشتند.

7- نوزدهم فروردین 136 در ملاقات با محمدی گیلانی رئیس «دادگاه انقلاب تهران»

8- مفهوم منافقین _ احسان امین‌الرعایا
9-خمینی_21 اردیبهشت 1360
10- کیهان29شهریور60
11- اکبر گنجی_ روزنامه رسالت، 14آذر
12- مهدی خزعلی _ 5شهریور 1395. پشت پرده‎های جنایات و...

13-پنجم مهر ماه 1384 _ تلویزیون آرته
14- تلویزیون ابوظبی 29بهمن84
15- اطلاعیهٴ مورخ 28مهر1383
16-کتاب «اگر تکرار کنید، تکذیب خواهم کرد!» اثر: «ژان کلود موریس»

17-کتاب «اگر تکرار کنید، تکذیب خواهم کرد!» اثر: «ژان کلود موریس»

18- گزارش رویتر از وزارت‌خارجه آمریکا به قلم جاناتان رایت، 22 مه 2002

19-بیانیه سازمان توسعه بین‌المللی آموزش، 22 اوت 1995- ضمیمه 1

20- جمشید تفریشی، شهادت نامه رسمی در دادگاه آمریکا، مورخ... .2001

21- جان سانو در کنفرانس بین‌المللی _ بهمن 1391
22- خبرگزاری حکومتی ایسنا ۲۶/۴/۸۵
23- خبرگزاری 26بهمن 94
24-گفتگو با صادق زیبا کلام در حاشیه اکران فیلم «ماجرای نیمروز» _ 17بهمن 1395

25- هانا آرنت، توتالیتاریسم، ترجمه محسن ثلاثی.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/4efdc7db-5921-4e8e-85dc-e923181739e1"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات