نگاهی است کوتاه و گذرا به انقلاب22بهمن 57، سونامی خمینی و راهی که تاکنون پیمودیم. این یادداشت را در چند شماره مرورمیکنیم:
ایران در آستانهٴ انقلاب
پنجم– خمینی کاندیدای مطلوب غرب برای جایگزینی با شاه
در شماره قبل دیدیم که در سالهای آستانه انقلاب ضدسلطنتی یعنی سالهای 56 و 57، همین که مردم جرأت کردند لب به اعتراض باز کنند، الگویشان همان مبارزه انقلابی مسلحانه و سمبلهایشان نیز پیشتازان مبارزه انقلابی بودند؛ همانها که آیتالله طالقانی محبوب ترین چهرهٴ انقلاب ضدسلطنتی، آنان را منادیان توحید خوانده بود که راه جهاد را گشودند و از خونشان سیلابها برخاست. بدین جهت، خیزش اوجگیرنده مردم، همواره به رادیکالترین نوع اعتراض، گرایش نشان میداد. تظاهرات اعتراضی در آن روزها در حقیقت پژواک صدای انقلاب مسلحانه و رزم «مجاهدان» و انقلابیان پیشتاز بود که حالا از زبان تودهها بهگوش میرسید. همان تودهیی که وقتی کار بالا گرفت، شعارش این بود که: «تنها ره رهایی راه مجاهدین است» و در قبال آخوندها که میگفتند آقا حکم جهاد نداده، میخروشیدند: «رهبران، ما را مسلح کنید». این شعارها که راه را به سوی انقلاب واقعی میگشود، اما از سوی دو جریان با نگرانی تمام نظاره میشد: یکی خمینی و جریان ارتجاعی پشتیبانش و دیگری «کمیسیون سه جانبه» دیوید راکفلر و نهادهای «هم نام» و همسوی آن که با شرکت نمایندگان سرمایهداری اروپای غربی، ژاپن و آمریکا و با هدف کنترل و هدایت سیاست جهانی تشکیل شده بود. و اکنون تئوریسین و رئیس کنونیاش آقای برژینسکی در سمت مشاور امنیت ملی آمریکا، مرد شماره 2 در دولت کارتر بود. لازم به یادآوری است که کمیسیون سهجانبه راهحلهایی برای مقابله با بحران ناشی از شکست آمریکا در ویتنام و تحریم نفتی اعراب، ارائه کرده بود. در این میان مسأله ایران اولویت سیاست خارجی کارتر را تشکیل میداد. برژینسکی همچنان که در شمارههای قبل اشاره کردیم به این نتیجه رسیده بود که در قبال اوضاع انفجاری از جمله در ایران، «کاری که ایالات متحده میتواند بکند، کوشش برای انداختن تحول از مسیر آشوب و هرجومرج، به مسیر انتقال منظم است».
در دیماه سال1355 جیمیکارتر با شعار «حقوقبشر» در آمریکا به ریاستجمهوری رسید. این سیاست از مهمترین رهنمودهای کمیسیون سه جانبهیی بود که از سال52 با شرکت مهمترین نمایندگان سرمایهداری اروپای غربی، ژاپن و آمریکا تشکیل شد. کمیسیون سهجانبهراهحلهایی برای مقابله با بحرانی که پس از شکست آمریکا در ویتنام و تحریم نفتی اعراب دامنگیر سرمایهداری جهانی شده بود، ارائه کرد.
بر اساس جمعبندی کمیسیون سهجانبه، برژینسکی رئیس و تئوریسین کمیسیون مزبور بهاین نتیجه رسیده بود که تلاش مردم برای کسب حقوق خود، «اوضاعی انفجاری» پدید آورده و بنابراین «کاری که ایالات متحده میتواند بکند، کوشش برای انداختن تحول از مسیر آشوب و هرجومرج (یعنی انقلاب)، بهمسیر انتقال منظم است». بله این همان نقشه مسیری است که نهایتاً خمینی چهرهٴ مطلوب آمریکا برای اجرای آن شناخته میشود. اما راستی چرا؟ مطلوبیت این چهره برای غرب در چیست؟ حتماً دلایل مختلفی دارد که تا انتهای بحث بیشتر روشن میشود. اما قبل از ارائه هر سند و مدرکی، کیست که خصومت هیستریک خمینی علیه نیروهای آزادیخواه و انقلابی و بهطور مشخص مجاهدین را ندیده و نشنیده باشد؟! از فردای حاکمیت، او غیظ و کینه خود را به وحشیانهترین شکل با کشتار 120هزار از مجاهدین و قتلعام 30هزار مجاهد دربند و صدها جنایت دیگر بارز کرد. اما شاید گفته شود اینها که مربوط به بعد از حاکمیت است اما سؤال فوق را باید در شرایط قبل از انقلاب و چگونگی به قدرت رسیدن خمینی نشان داد. بسیار خوب بگذارید فقط به یک نمونه اکتفا کنیم آن هم نه از زبان مجاهدین، بلکه از زبان خود خمینی به واضحترین بیان تا با یک علت یک پایهیی این همخوانی آشنا شویم. سایت «ندای آزادی» مورخ 9اسفند 1392گفتگوی ماهنامه «مهرنامه (شماره ۳۳) » با دکتر ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران را نقل کرده است که من در زیر فقط یک سؤال و جواب آن را که مربوط به این بحث است را عینا آورده ام:
«سوال: شما که آن زمان با امام در نجف ارتباط داشتید؛ وقتی درخواستها درباره مجاهدین خلق میآمد، هیچگاه نپرسیدید که چرا تأیید نمیکنید؟
جواب ابراهیم یزدی: من با ایشان راجع به مجاهدین بحث نکردم؛ اما راجع به جنگ مسلحانه صحبت داشتم. در تیرماه ۵۶ بعد از مراسم خاکسپاری شریعتی، من به نجف رفتم و با ایشان صحبت فراوانی کردم. در آنجا، ایشان با جنگ مسلحانه مخالف بود. علت را هم این میدانست که در یک درگیری مسلحانه، سازمانهای سیاسی-نظامی جلو میافتند؛ چرا که آنها تشکیلات دارند. اگر ما بخواهیم مبارزه را به این نقطه برسانیم، آنها برنده میشوند و ما مجبور به تبعیت خواهیم شد…».
حالا به اختصار نقاط اصلی سرفصلهای منتهی به قدرت رسیدن خمینی را تا آنجا که در اسناد منتشر شده آمده مرور میکنیم. گرچه لازم به یادآوری است که همین استنادات نیز توسط انتشارات مستقیم رژیم و دار و دسته خمینی حتیالامکان بازگو نشده است:
بهار و تابستان 1356: در روند گسترش جنبش دموکراتیک علیه دیکتاتوری سلطنتی، خمینی که تا آن موقع در نجف در سکوت بود، با نقشه مسیر بسیار حساب شدهیی وارد صحنه شد. تا پاییز سال 56 و بعد از پیوستن برخی از محافظه کارترین جریانها به جنبش دموکراتیک، هنوز از خمینی و آخوندهای دار و دستهاش خبری نبود چرا که آنها تا زمانی که حداکثر منافع خودشان را پیشبینی نکرده و خطرات احتمالی را در مینیمم نمیدیدند وارد نمیشدند. اگر چه شاه از زمستان 55 در پاسخ به خواست کارتر، دستور توقف شکنجه و اعدام را صادر کرده بود و در مرداد 56 بهعنوان یک تغییر سیاست عمده، هویدا را پس از 13سال نخستوزیری برکنار و جمشید آموزگار را با شعار «فضای باز سیاسی» نخستوزیر کرده بود، اما هنوز خمینی وارد صحنه نشده بود. در آبان ماه 56، شاه برای دیدار با کارتر و کسب حمایت او به آمریکا رفت. پس از بازگشت از آمریکا، شاه طی نطقی اعلام کرد که تصمیم گرفته به مردم ایران آزادی بدهد. پاییز1356: پس از بازگشت شاه از آمریکا و اعلام پایبندیش به سیاست حقوقبشر و روند آزادیها، خمینی موقعیت را برای ورود به جنبش مناسب تشخیص داد. او که به علاوه، یک قدم دورتر را نیز در رابطه با موقعیت خودش میتوانست ببیند و طرح و برنامه حساب شدهیی را دنبال میکرد، دیگر هیچ درنگی را جایز ندید و برای تصاحب قدرت خیز برداشت. وی در اوایل آذر 1356 برای آخوندها فراخوان داد که فرجه به دست آمده را غنیمت بشمرید و حال که همه زبان به اعتراض گشودهاند شما هم نترسید و وارد شوید و بگوئید و بنویسید و خمینی به گواه موضعگیریها و اقدامات بعدیش روشن بود که از همانجا وارد محاسبات قدرت شده بود والا خودش تا پنجاه و چند سالگی اصلاً در میدان سیاست حضوری نداشت. وی بنا به مندرجات یکی از کتابهایش در سالهای بعد از شهریور 1320 نهتنها هیچ مخالفتی با اساس سلطنت نداشته بلکه مؤید آن نیز بوده است. سپس در آستانه 28مرداد 1332، در سلک حامیان کودتای استعماری و افراد آخوند ’کاشانی’ به ضدیت با پیشوای نهضت ملی ایران، دکتر مصدق فقید برخاست و تا روز آخر عمرش هم از «سیلی خوردن» مصدق توسط دربار شاه و استعمارگران حامی آن شاد و ممنون بود. خمینی تا سال42 باز هم ساکت بود. ولی به هنگام یکپایه شدن رژیم شاه و دربار، یعنی به هنگام چرخش شاه به جانب آمریکا و اولویت دادن به آن در قبال انگلیس و پایگاههای فئودالی داخلی آن، خمینی یکباره سر برداشته و از موضع قرونوسطایی و مادون سرمایهداری، از جمله از موضع مخالفت با آزادی زنان و تقسیم اراضی، بنای مخالفت با دیکتاتوری شاه را گذاشت. کما اینکه خامنهای به توصیه ساواک شاه از زندان آزاد شده بود و رفسنجانی هم برای ضدیت با مجاهدین هر هفته در زندان اوین با رسولی سربازجوی ساواک جلسه مشاوره و هماهنگی داشت. اینها تازه کسانی بودند که آن روزها افتخار میکردند بهعنوان هواداری از مجاهدین دستگیر شدهاند.
از این زمان خمینی برای استفاده از «فرصت» و «فرجه پیدا شده» شمار پیامها و سخنرانیهای خود را افزایش داد. ولی پشتسر مردم حرکت میکرد و بهغایت مراقب بود در هیچ موقعیتی بیگدار به آب نزند. او در همان ایام که مردم روزانه با نیروهای امنیتی و نظامی شاه درگیر و کشته و دستگیر میشدند، ارتش شاه را «ارتش وطنخواه ایران» توصیف میکرد.
اسلام بیملا نمیشود!
خمینی در یک اقدام حساب شده دیگر، سنگ بنای اسلام مساوی با آخوند را میگذاشت و سعی میکرد با بیانهای مختلف میخ ولایت آخوندها را بکوبد. در سخنرانی مورخ 10آبان 1356 در نجف گفت: «... .. مگر میشود اسلام بیملا؟ مگر شما میتوانید بدون ملا کار را انجام بدهید. «نگویید ما اسلام میخواهیم ، آخوند نمیخواهیم. شما بگویید اسلام را میخواهیم ، آخوند هم میخواهیم. ... جمع بشوید دور آن آخوندی که مسائل سیاسی را نمیداند، یادش بدهید آن مسائل را تا او عمل کند...» در پیامی دیگر در24بهمن 1356 گفت: «جوانان روشنفکر دانشگاهها به روحانیت و روحانیان احترام بگذارند... روحانیت قدرت بزرگی است که با از دست دادن آن خدای نخواسته پایههای اسلام فرو میریزد »
اطمینان دادن به غرب و آمریکا
خمینی که میدانست که سوار شدن روی موج جنبش عصیانزدهیی که برای برافکندن رژیم شاه بهپاخاسته، غرب و بهخصوص آمریکا را بهخاطر بهخطر افتادن منافعش در ایران و در کل منطقه بیمناک میکند، در هر مناسبتی، به زبانهای مختلف، تلاش میکرد اسباب آرامش خاطر آنها را فراهم کند.
مطالعه اظهارات مقامهای آمریکا یا نوشتههای مطبوعات آن کشور در سالهای56 و 57، نشان میدهد که نگرانی جدی آمریکا از اوضاع بیثبات آن زمان بهمیزان زیادی معطوف به سرنوشت ارتش شاه بود. مهمترین مأموریت ژنرال هایزر در تهران نیز فراهم کردن تمهیداتی برای سالم ماندن ارتش در خلال انتقال قدرت بود و خمینی با اشراف بهاین موضوع تا میتوانست سخنان چرب و نرم نسبت به ارتش بر زبان میآورد. مثلاً در پیام مورخ 6شهریور57 گفت: «من در این موقع حساس که کشور و وطنمان در لب پرتگاه و بر سر دوراهی سقوط یا استقلال واقع شده، دست خود را بهسوی نیروهای زمینی، هوایی و دریایی وفادار به اسلام و وطن دراز میکنم». او در پیامها و سخنرانیهای دیگر بارها وانمود میکرد که با صاحبمنصبان ارتشی ارتباط دارد و بعضاً به صاحبمنصبانی که مخفیانه به دیدار او رفتهاند، اشاره میکند.
اما در سالهای56 و 57 که برای چیدن میوه رسیده رهبری انقلاب ضدسلطنتی دست دراز کرده بود، دریافت که اظهار دیدگاههای واقعیش برای تودههایی که با شعار آزادی بهپاخاستهاند، دافعهبرانگیز است. از اینرو بهسادگی عقاید خود را پنهان و حتی انکار میکرد یا معکوس آن را بر زبان میآورد.
در مصاحبهیی که در اردیبهشت سال57 در نجف با روزنامه فرانسوی لوموند بهعمل آورد، گفت: «در خصوص زنان، اسلام هیچگاه مخالف آزادی آنها نبوده است… زن مساوی مرد است، زن مانند مرد آزاد است که سرنوشت و فعالیتهای خود را انتخاب کند…» روزنامه لوموند از او پرسیده بود: «آیا خود شما در نظر دارید که در رأس حکومت قرار گیرید؟» خمینی پاسخ داد که «شخصاً نه، نه من، نه سن من و نه موقع و مقام من و نه میل و رغبت من متوجه چنین امری است».
خمینی همچنین در پیامی که در اردیبهشت 1357 منتشر کرده بود، وعده داد که «دست از مبارزه برنمیداریم تا حکومت دموکراسی بهمعنی واقعی جایگزین دیکتاتوریها و خونریزیها شود».
اما وقتی پای پاسخ به یک سؤال واقعی رسید با لودگی آخوندی ویراج داد و آشکارا از پاسخ طفره رفت.
خبرنگار کیهان از او پرسید: حضرتآیتالله، ممکن است خطوط اصلی حکومت اسلامی را در زمینههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بیان بفرمایید؟
جواب خمینی: اینها اموری نیست که بتوانم آن را برای شما تشریح کنم. اسلام هم آزادی خواهد داد و هم به اقتصاد توجه خواهد کرد. سؤالات بعدی خبرنگار را هم تماماً طفره رفت و یا به نوعی دست بهسر کرد که از ذکر آن خودداری میکنیم.
خروج خمینی از عراق
در نیمه دوم سال 57 نشانههای قاطع فراوانی اثبات میکرد که رژیم شاه در سراشیب سرنگونی افتاده است. خمینی که از 14سال پیش در عراق بهسر میبرد، در آن اوضاع دیگر ماندن در عراق را به سود خود نمیدید، گرچه رویدادهای بعدی در پاریس نشان از این دارد که چه بسا خمینی برای عزیمت ناگهانی به پاریس، چراغ سبزهایی دریافت کرده بود که به هرحال روز 13مهر 1357 عراق را ترک کرد و از طریق کویت به پاریس رفت تا در کانون توجهات داخلی و بینالمللی قرار گیرد.
آنتونی پارسونز سفیر سابق انگلیس در ایران مینویسد: «روز هفتم اکتبر ناگهان خبر رسید که خمینی بهپاریس رفته و در آن جا به سه تن از پیروان قدیمی خود ابوالحسن بنیصدر، صادق قطبزاده و ابراهیم یزدی پیوسته است…». او درجای دیگر نوشت: «خمینی با انتخاب یک پایتخت غربی که از تمام امکانات ارتباطی مدرن جهان برخوردار بود و خبرنگاران رسانههای خبری از چهارگوشه دنیا در آن حضور داشتند، پرشنوندهترین منبر خطابه جهان را در اختیار گرفت... .»
سفارش شاه در مورد خمینی
سفیر فرانسه که نگران ناراحتی و کدورت شاه بهخاطر دادن اقامت به خمینی در پاریس شده بود، دردیدار با ارتشبد قرهباغی که در آن موقع وزیرکشور بود، حسن نیت دولت خود و اینکه این مسأله موجب تاثیر منفی در روابط با فرانسه نشود را یادآور شده بود. قرهباغی در خاطرات خود مینویسد: «من از حسن ظن سفیر فرانسه تشکر نمودم و بهمحض خداحافظی ایشان، تلفنی کسب اجازه کرده بهحضور اعلیحضرت رسیده و جریان مذاکرات با سفیر فرانسه را به عرض رسانیدم. فرمودند: «بلی صحیح است. دولت فرانســه نظر ما را خواســـت. موافقت کردیم که به وی اجازه اقامت در فرانسه داده شود».
ژیسکاردستن، رئیسجمهور وقت فرانسه نیز هنگامیکه در شهریور سال 1377 به تهران سفر کرده بود، در مصاحبه با روزنامه توس تصریح کرد: «خمینی بهمحض ورود به فرانسه در فرودگاه تقاضای پناهندگی سیاسی کرد» و «شاه از من خواست به او روادید بدهم و مراتب امنیتی و حفاظتی در مورد آیتالله خمینی را از سوی دولت فرانسه تأمین کنیم. … شاه برای من پیغام داد که کوچکترین مشکلی برای آیتالله خمینی بهوجود نیاوریم و حتی به سفیر من گفت اگر دولت فرانسه مقدمات پذیرایی و آسایش او را فراهم نکند، او دولت فرانسه را هرگز نخواهد بخشید».
آری شاه در آن روزگار با خطوطی که از جانب سفیر آمریکا در تهران تنظیم و هدایت میشد، قدم برمیداشت زیرا آمریکا هنگامیکه چشمانداز سقوط رژیم شاه پدیدار شده بود، توجه خود را معطوف به خمینی کرده بود.
روزنامه لوموند بهعنوان اولین روزنامه غربی با خمینی مصاحبه کرد و در این مصاحبه که در تاریخ چهارم اردیبهشت57 بهعمل آمد، خمینی ضمن دادن اطمینانهای لازم در این زمینه که هیچگاه با افراطیون ضدشاه همکاری نخواهد کرد، برای کنار آمدن با قانون اساسی رژیم شاه، اعلام آمادگی نمود.
در پاریس پیغام و پسغامها و تبادلات بین خمینی با آمریکا و سه قدرت دیگر (فرانسه، انگلیس و آلمان) توسط قطبزاده به رئیسجمهور فرانسه و از طریق او بهسران آن کشورها میرسید. ابراهیم یزدی که در آن روزها از نزدیکترین همراهان خمینی بود، در کتابی در این باره مینویسد: «یک هفته قبل از کنفرانس (گوادلوپ) وزارتخارجه فرانسه با صادق قطبزاده تماس میگیرد. فرانسویها از قطبزاده خواستند برای آنها روشن کند که در صورت پیروزی خمینی، چهنوع سیاستهایی از جانب ایشان اتخاذ خواهد شد؟ … قطبزاده در زمان بسیار کوتاه و با سرعت بیسابقهیی تحلیلی تهیه و برای وزارت امور خارجه فرانسه فرستاد. کمی بعد از سفر رئیسجمهور فرانسه به گوادلوپ… خمینی از قطبزاده میخواهد تحقیق کند آیا رئیسجمهور فرانسه مسأله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و آیا تحلیل قطبزاده به رئیسجمهور داده شده است؟ در ظرف چند ساعت، قطبزاده تماس گرفت و به او پاسخ داده شد که: «بله، رئیسجمهور مسأله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و تحلیل قطبزاده به قدری رئیسجمهور را تحت تأثیر قرار داده است که ژیسکاردستن به کارتر توصیه خواهد کرد که با دولت احتمالی جدید تهران، که ریاست معنوی آن… با خمینی خواهد بود، وارد مذاکره شود».
کنفرانس گوادلوپ
روز 14دیماه زمامداران چهار کشور عمده غرب، یعنی آمریکا، فرانسه، انگلیس و آلمان در جزیرهیی بهنام گوادلوپ در دریای کارائیب اجلاسی بهمنظور تعیین سیاست خود در قبال وضعیت بحرانی ایران تشکیل دادند. نتیجه اساسی این کنفرانس، دستیابی چهار کشور یادشده بهتوافق بر سر باز کردن راه خمینی بود.
مـلاقـات بـا فـرسـتادگـان کـارتـر
در فردای کنفرانس گوادلوپ، یعنی 18 دی ماه 57، دو نفر که نمایندگان رسمی رئیسجمهور فرانسه بودند، در نوفللوشاتو با خمینی ملاقات کردند و گفتند که حامل پیامی از جانب کارتر هستند...
در این ملاقات… بعد از تعارفات معمولی، یکی از آنها، شروع به صحبت کرد و گفت: هدف از دیدار پیغامی است که برای آیتالله دارند. این پیغام از طرف پرزیدنت کارتر برای امام میباشد. … بهنظر پرزیدنت کارتر، احتراز از هر گونه انفجاری در ایران بهنفع همه خواهد بود. خروج شاه قطعی است و در آینده نزدیکی رخ خواهد داد. بهنظر کارتر مناسب خواهد بود که وضعیت را تماماً زیر کنترل خود بگیرید تا آرامش باشد... پرزیدنت کارتر آرزو دارد که این پیغام کاملاً مخفی و محرمانه بماند. یک وسیله ارتباطی مستقیم با آیتالله باید فراهم گردد تا مرتب در جریان حوادث گذاشته شوید. این بهنفع کشور شما و خصوصاً آیتالله میباشد».
نماینده ژیسکاردستن که حامل پیام کارتر بود، بهخمینی میگوید: «وزیرخارجه (فـرانسه) پیغام داد که محرمانه ماندن پیغام کارتر به امام مفید است، چرا که امکان ادامه این ارتباط را خواهد داد. به من هم دستور داده شده است که بگویم پیغام و محتوای آن خیلی منطقی است و انتقال قدرت در ایران باید کنترل بشود و با احساس مسئولیتهای شدید سیاسی همراه باشد».
این جملات که قطعاً متن کامل مذاکرات محرمانه خمینی و فرستادگان کارتر نیست، عیناً در کتاب «کوثر» نیز نقل شده و از آنجا که این کتاب توسط یک مؤسسه رسمی رژیم منتشر شده مهر تأیید بازماندگان خمینی را بر روی خود دارد.
بهنوشته ابراهیم یزدی، خمینی در این دیدار با اشاره به ژیسکاردستن رئیسجمهور فرانسه از جمله گفت: «از رئیسجمهور که در این کنفرانس از تأیید کارتر از شاه مناقشه کرده است، تشکر میکنم و میل دارم که کارتر را نصیحت کنند که دست از پشتیبانی این شاه و این دولت که همه برخلاف قوانین است بردارند و به این کودتای نظامی تأیید نکنند و جلوگیری کنند تا ایران آرامش خود را بهدست بیاورد و چرخهای اقتصاد بهگردش درآید و در آن وقت است که میشود نفت را بهغرب و… صادر کند».
درباره مذاکرات مخفی خمینی و فرستادگان کارتر تاکنون گزارش کامل و واضحی منتشر نشده اما با توجه به نوشته ابراهیم یزدی و سخنرانیهای آن ایام خمینی و با در نظر گرفتن تصمیمهایی که پس از آن اتخاذ کرد، چنین برمیآید که مسلماً بر سر مسائل کلیدی زیر گفتگو و توافق شده است:
1 ـ برقراری رابطه و گفتگوی محرمانه میان خمینی و زمامداران آمریکا
2 ـ تلاش خمینی برای کنترل اوضاع و جلوگیری از انفجار اوضاع ایران و وقوع قیام و انقلاب
3 ـ توافق بر سر ترکیب «شورای انقلاب» بهنحوی که در آن عناصر انقلابی راه پیدا نکنند
4 ـ توافق بر سر سپردن وزارت خارجه، وزارت دفاع، وزارت نفت و نخستوزیری به افراد شناختهشده و مورد وثوق آمریکا
5 ـ تعهد خمینی مبنی بر دست نخورده باقی گذاشتن ساختار ارتش
6 ـ ادامه یافتن جریان انتقال نفت به غرب و آمریکا
7 ـ موافقت آمریکا با بیرون بردن شاه و خودداری از کودتا
8 ـ دادن اجازه و تسهیلات لازم بهخمینی برای پرواز به تهران.
پیآمد ملاقاتهای پشت پرده و هشدار خمینی در مورد قیام و انقلاب
شش روز بعد از ملاقات با فرستادگان کارتر، خمینی در نوفلشاتو سخنرانی مفصلی داشت و ضمن بررسی چشمانداز تحولات، گفت احتمال کودتا توسط ارتش با پشتیبانی آمریکا را «بعید» میداند، اما احتمالی را که هم برای خودش و هم طرفهای مذاکرهاش بسیار هولآور بود عنوان کرد تا آن را خنثی کند. این احتمال چه بود؟! خوب دقت کنید حاصل توافقهای پشت پرده را که کاندیدای مطلوب غرب چگونه با فرهنگ دجالگرانه آخوندی آن را ارائه میکند: خمینی گفت: «یک نقشه ثالثی، که شیطنتش بیشتر است، و احتمالش هم بیشتر است، این است که میگویند این طوری خیال کرده آمریکا، باز طرح را داده که اگر شاه برود یک دستهیی از این اشراری که دارند اینها، اینها را بیاورند بهاسم ملت و هجوم کنند بهارتش و به ارتشیها بگویند ملت میخواهند شما را بکشند. ارتشیها را در مقابل اینها وادارند… مردم بازی بخورند از اینها و دنبال کنند اینها را. آنها غیبشان بزند و مردم را به مسلسل ببندند و کشتار زیاد بکنند… بهاسم اینکه اگر شاه برود، ملت ارتش را خواهد از بین برد و همه صاحبمنصبها راخواهد قتلعام کرد… بیاورند که اینها هجوم کنند طرف شهربانیها و طرف پایگاهها و ستادها و طرف اینها هجوم کنند».
این چشمانداز که خمینی عمداً آن را نقشه آمریکا و شرکت کنندگان در آن را «مردم بازی خورده» توصیف کرده، روایت خمینی از قیام مردم بهجان آمده و تهاجم تودههای انقلابی به پادگانها و مراکز نظامی و سرکوبگر رژیم شاه است که در 22بهمن همان سال برخلاف خواست خمینی و مذاکره کنندگانش در صورت واقعی خود، محقق شد و بسیاری نقشههای آنان را برهم زد.
البته تا آنجا که به خمینی برمیگردد، تا روز آخر یعنی 22بهمن بهقول خود در مورد جلوگیری از انفجاری شدن اوضاع وفادار بود و هرگز فتوای جهاد صادر نکرد. هر چند که تظاهر کنندگان که در برابر قوای جنایتکار شاه سینه سپر کرده بودند، فریاد میزدند «رهبران ما را مسلح کنید».
خمینی اکیداً مراقب بود که هیچ میدان و زمینهیی برای نیروی انقلابی جامعه و انقلاب در پایین، باز نکند و جریان انتقال قدرت را بهنحوی که ساختار اقتصادی اجتماعی پیشین بههم نخورد، پیش ببرد.
در تهران، ژنرال هایزر مأمور عالیرتبه آمریکا ــ معاون سرفرماندهی پیمان ناتو ــ که در تلاش برای انتقال آرام قدرت و مهار بحران بود، همین نگرانی را داشت و به دورکردن خطر قیامکنندگان یا بهقول او نیروی سوم فکر میکرد. وی در کتاب خود که خاطرات آن ایام را شرح داده مینویسد: «آقای بختیار سید جلال تهرانی رئیس شورای سلطنت را برای گفتگو با خمینی بهپاریس فرستاده بود… پیام اصلی تهرانی این بود که خطر گروه سوم را بهخمینی هشدار دهد».
در سخنانی که خمینی شش روز پس از ملاقات با فرستادگان رئیسجمهور آمریکا ایراد کرد و آن را باید پاسخ مثبت بهقول و قرارهای همان ملاقات محسوب کرد، خمینی با امرای ارتش و بهقول خودش «صاحبمنصبها» ی ارتش اعلام برادری میکند و میگوید: «اینها همه برادرهای ما هستند. ما مخالف اینها نیستیم».
این اعلام برادری هم برای خاطر جمع کردن آمریکا بود که نسبت به حفظ ساختار ارتش حساسیت و تأکید زیادی داشت و هم برای دور کردن تودههای مردم از هر گونه حملهیی بهپادگانها و در همشکستن نظام ارتش که در آن ایام بسیار لرزان بود.
خمینی برقراری تماس با سران ارتش شاه از طریق عوامل خود در تهران و مشخصاً بهشتی را نیز دنبال میکرد. ابراهیم یزدی در مورد این تماسها توضیح میدهد: «تاکتیک رهبری در آن مرحله عبارت بود از برقراری تماس با هر دو طرف یعنی هم با بختیار و هم با سران ارتش».
در تاریخ بیست و هفتم دی 57 یعنی یک روز پس از خروج شاه از تهران، بهشتی از تهران با خمینی تماس گرفت و ادامه ملاقات و گفتگوهای پنهانی با فرماندهان ارتش شاه را امر مفیدی توصیف کرد.
سولیوان بهخمینی نظر داشت!
در تهران بالاترین نمایندگان خمینی که عضو شورای انقلاب او بودند و روزانه در تماسهای تلفنی از او کسب تکلیف میکردند، با سولیوان تماس و گفتگو داشتند. سفیر آمریکا از بررسی اوضاع بهاین نتیجه رسیده بود که روی کار آمدن خمینی در مقایسه با شقوق دیگر بیشتر بهسود آمریکاست. سولیوان این نظر را در کتابش بهاین صورت تئوریزه کرده است: «در 9نوامبر 1978 من طی گزارشی نظرات خود را به واشینگتن اطلاع دادم و توصیههایی راجع به سیاستهای آینده آمریکا در ایران بهعمل آوردم. در این گزارش که عنوان آن را« فکر کردن بهآنچه فکر نکردنی است» نام نهادم، یک تصویر واقعی از اوضاع ایران برای مقامهای مسئول واشینگتن ترسیم کردم. بهطور مثال در این گزارش نوشتم که ثبات ایران تاکنون بر دوپایه سلطنت و مذهب استوار بوده است. در 15سال گذشته استحکام پایه سلطنت، ایران را بر سرپا نگاهداشته و اکنون که پایه سلطنت سست شده، ناچار باید این ثبات با تحکیم پایه مذهب تأمین گردد».
ژنرال هایزر که هنگام فرار شاه و آمدن خمینی، در تهران بهسر میبرد، درباره نظرات سولیوان در جانبداری از خمینی مینویسد: «سولیوان بهخمینی نظر داشت… سولیوان فکر کرده بود که خمینی رهبری است که قدرت گرفتن او همراه با تغییر در حکومت بهنفع آمریکا تمام میشود. با این فکر ترجیح میداد سران ارتش که به احتمال زیاد جلو برنامههای خمینی را سد میکردند، کنار بروند».
خود سولیوان در گزارشی که پیش از این اشاره شد، چنین توضیح میدهد: «خطوط اصلی پیشنهاد من این بود که برای پایان بخشیدن به بحران فعلی و استقرار یک نظم جدید در ایران بین نیروهای انقلابی و نیروهای مسلح سازش بهوجود آید... . حصول توافقی بین نیروهای انقلابی و فرماندهان جوان و تازه نیروهای مسلح بهاین صورت امکانپذیر بود که آیتالله خمینی شخصیتهای معتدلی مانند بازرگان یا میناچی را به نخستوزیری انتخاب کند و بهاین وسیله از روی کار آمدن حکومتی از نوع «ناصر ـقذافی» جلوگیری بهعمل آید. ...»
براساس این نظریه، سولیوان و دستیارانش به تماسها و ملاقاتهای جریانواری با بالاترین نمایندگان خمینی در تهران رو آوردند که تا روز سرنگونی رژیم و در هفتههای پس از آن ادامه داشت. آنقدر که شاه در ملاقاتهای خود با سولیوان گاه بهطعنه از او میپرسید: «از دوستان ملایتان چه خبر دارید؟».
ژنرال هایزر نیز در روزهایی که در تهران بهسر میبرد، اصرار میکرد که امرای ارتش شاه با آخوندها و نمایندگان خمینی در تهران تماس بگیرند. ارتشبد قرهباغی درباره این درخواست هایزر مینویسد: «ژنرال هایزر گفت: «فکر میکنم که خوب است تیمسار با مهندس بازرگان و دکتر بهشتی نمایندگان جبهه مخالفان و خمینی ملاقات بکنید!».
خمینی و اطرافیانش در این ایام از تماسهای پنهانی با سفارت انگلیس در تهران نیز غافل نبودند. آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس درباره یکی از این ملاقاتها چنین مینویسد: «روز پنجم نوامبر (14آبان 57) نظر آنها این بود که تنها راه جلوگیری از بروز یک فاجعه این است که شاه از کشور خارج شود و اداره امور کشور را بهیک شورای دولتی تحت ریاست یک افسر بازنشسته و معروف بسپارد. این شورا یک دولت آشتی ملی تشکیل خواهد داد و انتخابات پارلمانی (مجلس مؤسسان) تحت نظارت این دولت انجام خواهد شد».
در سالهای نخست حکومت خمینی، وقتی که برخی اخبار تماسها و بندوبستهای پشت پرده درز کرد و بهشتی از این بابت در کانون سؤالها و اعتراضهای افکار عمومی قرار گرفته بود، تصریح کرد که ملاقاتها و تماسهای مخفیانهاش با «کسبنظر» از خمینی صورت گرفته است.
مـأمـوریت ژنـرال هویزر
هویزر ژنرال چهار ستاره، معاون سرفرماندهی پیمان آتلانتیک شمالی در تاریخ 14 دی 57، دفتر کار خود در اشتوتگارت آلمان را مخفیانه بهسوی تهران ترک کرد. آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس در تهران مینویسد: «مأموریت او، تاآنجا که من اطلاع یافتم، این بود که ژنرالها را از فکر یک اقدام نظامی یا کودتا بازدارد..»
روزنامه نیویورکتایمز مورخ 17ژانویه 1980 مینویسد: «همانگونه که دانشجویان تاریخ ایران میدانند، یک نسل پیش، آن آمریکایی که کمک کرد تا شاه تخت خود را بازیابد، کرمیت روزولت بود که با همکاری سیا بهاین کار مبادرت ورزید. اما در سال 1979 که دانشجویان نمیدانند آن آمریکایی که دستورات رئیسجمهور مبنی بر بازداشتن ارتش ایران از کودتایی که هدفش سد کردن قدرت خمینی بود، بهاجرا درآورد، ژنرال هوایی روبرت ای داچ هویزر بود“.
در گزارشی در کتاب «گروگان خمینی» چنین میخوانیم: «ژنرال هویزر به فرماندهان ارتش گفت: نباید علیه خمینی وارد عمل شوند. صرفنظر از اینکه چه اتفاقی بیفتد. اگر اتفاقی بیفتد، ارتش آمریکا با آنها قطع رابطه خواهد کرد. لوازم به آنها نخواهد داد و قلم پای آنها را خواهد شکست. ..» در کتاب «گروگان خمینی» در اینباره تصریح شده است: «این مطلب کاملاً روشن است که بدون حضور ژنرال هویزر، خمینی هیچگاه قادر نبود به این راحتی قدرت را در دست گیرد» (46). بیرون انداختن شاه یکی از مراحل ضروری پیشبرد این سیاست بود. هویزر در کتاب خاطرات خود مینویسد: «رفتن شاه، پایان مرحله اول کارهایی بود که رئیسجمهور بهمن دستور داده بود. حالا نوبت مرحله دوم میرسید» (47).
مأموریت هویزر در تهران تا روزهای پس از آمدن خمینی نیز ادامه داشت. او بر جریان تسهیلاتی که ارتش شاه و بهویژه نیروی هوایی برای پرواز خمینی فراهم کرد، نظارت داشت.
مطابق مدارک متعدد، ستاد واقعی که آوردن خمینی از پاریس بهتهران را هدایت میکرد، در پشت صحنه در ستاد مشترک ارتش شاه گرم کار بود. در رأس این ستاد، ژنرال هویزر، معاون سرفرماندهی پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) قرار داشت. ورود خمینی به تهران با یک پرواز اختصاصی، طرحی بود که یک سر آن بهدولت فرانسه مربوط میشد و سر دیگر آن به آمریکا. بنابراین بر سر این موضوع نیز توافق بینالمللی پشتپردهیی وجود داشت. ارتشبد قرهباغی در کتاب خاطراتش میگوید:
«ورود آقای خمینی بهایران آنهم با تشریفات مخصوص و مراسم فوقالعاده از طرف دولت… در حقیقت در اجرای دستور خارجیها و بر طبق برنامه حسابشده برای تغییر رژیم و به قدرت رسیدن مخالفان تنظیم گردیده بود…».
هویزر، هدایت کننده اصلی عملیات ورود خمینی
ژنرال هویزر در کتاب خاطرات خود که در ایران نیز بهچاپ رسیده، بهتفصیل شرح میدهد که چگونه از ستاد مشترک ارتش شاه، بر عملیات ارتش برای تأمین حفاظت از خمینی و جابهجایی او در سطح تهران لحظه به لحظه نظارت داشته آن را مستقمیاً هدایت کرده است.
آری خمینی بدینگونه بر سفره حاضر و آماده انقلاب ضدسلطتنی نازل شد!..
ایران در آستانهٴ انقلاب
پنجم– خمینی کاندیدای مطلوب غرب برای جایگزینی با شاه
در شماره قبل دیدیم که در سالهای آستانه انقلاب ضدسلطنتی یعنی سالهای 56 و 57، همین که مردم جرأت کردند لب به اعتراض باز کنند، الگویشان همان مبارزه انقلابی مسلحانه و سمبلهایشان نیز پیشتازان مبارزه انقلابی بودند؛ همانها که آیتالله طالقانی محبوب ترین چهرهٴ انقلاب ضدسلطنتی، آنان را منادیان توحید خوانده بود که راه جهاد را گشودند و از خونشان سیلابها برخاست. بدین جهت، خیزش اوجگیرنده مردم، همواره به رادیکالترین نوع اعتراض، گرایش نشان میداد. تظاهرات اعتراضی در آن روزها در حقیقت پژواک صدای انقلاب مسلحانه و رزم «مجاهدان» و انقلابیان پیشتاز بود که حالا از زبان تودهها بهگوش میرسید. همان تودهیی که وقتی کار بالا گرفت، شعارش این بود که: «تنها ره رهایی راه مجاهدین است» و در قبال آخوندها که میگفتند آقا حکم جهاد نداده، میخروشیدند: «رهبران، ما را مسلح کنید». این شعارها که راه را به سوی انقلاب واقعی میگشود، اما از سوی دو جریان با نگرانی تمام نظاره میشد: یکی خمینی و جریان ارتجاعی پشتیبانش و دیگری «کمیسیون سه جانبه» دیوید راکفلر و نهادهای «هم نام» و همسوی آن که با شرکت نمایندگان سرمایهداری اروپای غربی، ژاپن و آمریکا و با هدف کنترل و هدایت سیاست جهانی تشکیل شده بود. و اکنون تئوریسین و رئیس کنونیاش آقای برژینسکی در سمت مشاور امنیت ملی آمریکا، مرد شماره 2 در دولت کارتر بود. لازم به یادآوری است که کمیسیون سهجانبه راهحلهایی برای مقابله با بحران ناشی از شکست آمریکا در ویتنام و تحریم نفتی اعراب، ارائه کرده بود. در این میان مسأله ایران اولویت سیاست خارجی کارتر را تشکیل میداد. برژینسکی همچنان که در شمارههای قبل اشاره کردیم به این نتیجه رسیده بود که در قبال اوضاع انفجاری از جمله در ایران، «کاری که ایالات متحده میتواند بکند، کوشش برای انداختن تحول از مسیر آشوب و هرجومرج، به مسیر انتقال منظم است».
در دیماه سال1355 جیمیکارتر با شعار «حقوقبشر» در آمریکا به ریاستجمهوری رسید. این سیاست از مهمترین رهنمودهای کمیسیون سه جانبهیی بود که از سال52 با شرکت مهمترین نمایندگان سرمایهداری اروپای غربی، ژاپن و آمریکا تشکیل شد. کمیسیون سهجانبهراهحلهایی برای مقابله با بحرانی که پس از شکست آمریکا در ویتنام و تحریم نفتی اعراب دامنگیر سرمایهداری جهانی شده بود، ارائه کرد.
بر اساس جمعبندی کمیسیون سهجانبه، برژینسکی رئیس و تئوریسین کمیسیون مزبور بهاین نتیجه رسیده بود که تلاش مردم برای کسب حقوق خود، «اوضاعی انفجاری» پدید آورده و بنابراین «کاری که ایالات متحده میتواند بکند، کوشش برای انداختن تحول از مسیر آشوب و هرجومرج (یعنی انقلاب)، بهمسیر انتقال منظم است». بله این همان نقشه مسیری است که نهایتاً خمینی چهرهٴ مطلوب آمریکا برای اجرای آن شناخته میشود. اما راستی چرا؟ مطلوبیت این چهره برای غرب در چیست؟ حتماً دلایل مختلفی دارد که تا انتهای بحث بیشتر روشن میشود. اما قبل از ارائه هر سند و مدرکی، کیست که خصومت هیستریک خمینی علیه نیروهای آزادیخواه و انقلابی و بهطور مشخص مجاهدین را ندیده و نشنیده باشد؟! از فردای حاکمیت، او غیظ و کینه خود را به وحشیانهترین شکل با کشتار 120هزار از مجاهدین و قتلعام 30هزار مجاهد دربند و صدها جنایت دیگر بارز کرد. اما شاید گفته شود اینها که مربوط به بعد از حاکمیت است اما سؤال فوق را باید در شرایط قبل از انقلاب و چگونگی به قدرت رسیدن خمینی نشان داد. بسیار خوب بگذارید فقط به یک نمونه اکتفا کنیم آن هم نه از زبان مجاهدین، بلکه از زبان خود خمینی به واضحترین بیان تا با یک علت یک پایهیی این همخوانی آشنا شویم. سایت «ندای آزادی» مورخ 9اسفند 1392گفتگوی ماهنامه «مهرنامه (شماره ۳۳) » با دکتر ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران را نقل کرده است که من در زیر فقط یک سؤال و جواب آن را که مربوط به این بحث است را عینا آورده ام:
«سوال: شما که آن زمان با امام در نجف ارتباط داشتید؛ وقتی درخواستها درباره مجاهدین خلق میآمد، هیچگاه نپرسیدید که چرا تأیید نمیکنید؟
جواب ابراهیم یزدی: من با ایشان راجع به مجاهدین بحث نکردم؛ اما راجع به جنگ مسلحانه صحبت داشتم. در تیرماه ۵۶ بعد از مراسم خاکسپاری شریعتی، من به نجف رفتم و با ایشان صحبت فراوانی کردم. در آنجا، ایشان با جنگ مسلحانه مخالف بود. علت را هم این میدانست که در یک درگیری مسلحانه، سازمانهای سیاسی-نظامی جلو میافتند؛ چرا که آنها تشکیلات دارند. اگر ما بخواهیم مبارزه را به این نقطه برسانیم، آنها برنده میشوند و ما مجبور به تبعیت خواهیم شد…».
حالا به اختصار نقاط اصلی سرفصلهای منتهی به قدرت رسیدن خمینی را تا آنجا که در اسناد منتشر شده آمده مرور میکنیم. گرچه لازم به یادآوری است که همین استنادات نیز توسط انتشارات مستقیم رژیم و دار و دسته خمینی حتیالامکان بازگو نشده است:
بهار و تابستان 1356: در روند گسترش جنبش دموکراتیک علیه دیکتاتوری سلطنتی، خمینی که تا آن موقع در نجف در سکوت بود، با نقشه مسیر بسیار حساب شدهیی وارد صحنه شد. تا پاییز سال 56 و بعد از پیوستن برخی از محافظه کارترین جریانها به جنبش دموکراتیک، هنوز از خمینی و آخوندهای دار و دستهاش خبری نبود چرا که آنها تا زمانی که حداکثر منافع خودشان را پیشبینی نکرده و خطرات احتمالی را در مینیمم نمیدیدند وارد نمیشدند. اگر چه شاه از زمستان 55 در پاسخ به خواست کارتر، دستور توقف شکنجه و اعدام را صادر کرده بود و در مرداد 56 بهعنوان یک تغییر سیاست عمده، هویدا را پس از 13سال نخستوزیری برکنار و جمشید آموزگار را با شعار «فضای باز سیاسی» نخستوزیر کرده بود، اما هنوز خمینی وارد صحنه نشده بود. در آبان ماه 56، شاه برای دیدار با کارتر و کسب حمایت او به آمریکا رفت. پس از بازگشت از آمریکا، شاه طی نطقی اعلام کرد که تصمیم گرفته به مردم ایران آزادی بدهد. پاییز1356: پس از بازگشت شاه از آمریکا و اعلام پایبندیش به سیاست حقوقبشر و روند آزادیها، خمینی موقعیت را برای ورود به جنبش مناسب تشخیص داد. او که به علاوه، یک قدم دورتر را نیز در رابطه با موقعیت خودش میتوانست ببیند و طرح و برنامه حساب شدهیی را دنبال میکرد، دیگر هیچ درنگی را جایز ندید و برای تصاحب قدرت خیز برداشت. وی در اوایل آذر 1356 برای آخوندها فراخوان داد که فرجه به دست آمده را غنیمت بشمرید و حال که همه زبان به اعتراض گشودهاند شما هم نترسید و وارد شوید و بگوئید و بنویسید و خمینی به گواه موضعگیریها و اقدامات بعدیش روشن بود که از همانجا وارد محاسبات قدرت شده بود والا خودش تا پنجاه و چند سالگی اصلاً در میدان سیاست حضوری نداشت. وی بنا به مندرجات یکی از کتابهایش در سالهای بعد از شهریور 1320 نهتنها هیچ مخالفتی با اساس سلطنت نداشته بلکه مؤید آن نیز بوده است. سپس در آستانه 28مرداد 1332، در سلک حامیان کودتای استعماری و افراد آخوند ’کاشانی’ به ضدیت با پیشوای نهضت ملی ایران، دکتر مصدق فقید برخاست و تا روز آخر عمرش هم از «سیلی خوردن» مصدق توسط دربار شاه و استعمارگران حامی آن شاد و ممنون بود. خمینی تا سال42 باز هم ساکت بود. ولی به هنگام یکپایه شدن رژیم شاه و دربار، یعنی به هنگام چرخش شاه به جانب آمریکا و اولویت دادن به آن در قبال انگلیس و پایگاههای فئودالی داخلی آن، خمینی یکباره سر برداشته و از موضع قرونوسطایی و مادون سرمایهداری، از جمله از موضع مخالفت با آزادی زنان و تقسیم اراضی، بنای مخالفت با دیکتاتوری شاه را گذاشت. کما اینکه خامنهای به توصیه ساواک شاه از زندان آزاد شده بود و رفسنجانی هم برای ضدیت با مجاهدین هر هفته در زندان اوین با رسولی سربازجوی ساواک جلسه مشاوره و هماهنگی داشت. اینها تازه کسانی بودند که آن روزها افتخار میکردند بهعنوان هواداری از مجاهدین دستگیر شدهاند.
از این زمان خمینی برای استفاده از «فرصت» و «فرجه پیدا شده» شمار پیامها و سخنرانیهای خود را افزایش داد. ولی پشتسر مردم حرکت میکرد و بهغایت مراقب بود در هیچ موقعیتی بیگدار به آب نزند. او در همان ایام که مردم روزانه با نیروهای امنیتی و نظامی شاه درگیر و کشته و دستگیر میشدند، ارتش شاه را «ارتش وطنخواه ایران» توصیف میکرد.
اسلام بیملا نمیشود!
خمینی در یک اقدام حساب شده دیگر، سنگ بنای اسلام مساوی با آخوند را میگذاشت و سعی میکرد با بیانهای مختلف میخ ولایت آخوندها را بکوبد. در سخنرانی مورخ 10آبان 1356 در نجف گفت: «... .. مگر میشود اسلام بیملا؟ مگر شما میتوانید بدون ملا کار را انجام بدهید. «نگویید ما اسلام میخواهیم ، آخوند نمیخواهیم. شما بگویید اسلام را میخواهیم ، آخوند هم میخواهیم. ... جمع بشوید دور آن آخوندی که مسائل سیاسی را نمیداند، یادش بدهید آن مسائل را تا او عمل کند...» در پیامی دیگر در24بهمن 1356 گفت: «جوانان روشنفکر دانشگاهها به روحانیت و روحانیان احترام بگذارند... روحانیت قدرت بزرگی است که با از دست دادن آن خدای نخواسته پایههای اسلام فرو میریزد »
اطمینان دادن به غرب و آمریکا
خمینی که میدانست که سوار شدن روی موج جنبش عصیانزدهیی که برای برافکندن رژیم شاه بهپاخاسته، غرب و بهخصوص آمریکا را بهخاطر بهخطر افتادن منافعش در ایران و در کل منطقه بیمناک میکند، در هر مناسبتی، به زبانهای مختلف، تلاش میکرد اسباب آرامش خاطر آنها را فراهم کند.
مطالعه اظهارات مقامهای آمریکا یا نوشتههای مطبوعات آن کشور در سالهای56 و 57، نشان میدهد که نگرانی جدی آمریکا از اوضاع بیثبات آن زمان بهمیزان زیادی معطوف به سرنوشت ارتش شاه بود. مهمترین مأموریت ژنرال هایزر در تهران نیز فراهم کردن تمهیداتی برای سالم ماندن ارتش در خلال انتقال قدرت بود و خمینی با اشراف بهاین موضوع تا میتوانست سخنان چرب و نرم نسبت به ارتش بر زبان میآورد. مثلاً در پیام مورخ 6شهریور57 گفت: «من در این موقع حساس که کشور و وطنمان در لب پرتگاه و بر سر دوراهی سقوط یا استقلال واقع شده، دست خود را بهسوی نیروهای زمینی، هوایی و دریایی وفادار به اسلام و وطن دراز میکنم». او در پیامها و سخنرانیهای دیگر بارها وانمود میکرد که با صاحبمنصبان ارتشی ارتباط دارد و بعضاً به صاحبمنصبانی که مخفیانه به دیدار او رفتهاند، اشاره میکند.
اما در سالهای56 و 57 که برای چیدن میوه رسیده رهبری انقلاب ضدسلطنتی دست دراز کرده بود، دریافت که اظهار دیدگاههای واقعیش برای تودههایی که با شعار آزادی بهپاخاستهاند، دافعهبرانگیز است. از اینرو بهسادگی عقاید خود را پنهان و حتی انکار میکرد یا معکوس آن را بر زبان میآورد.
در مصاحبهیی که در اردیبهشت سال57 در نجف با روزنامه فرانسوی لوموند بهعمل آورد، گفت: «در خصوص زنان، اسلام هیچگاه مخالف آزادی آنها نبوده است… زن مساوی مرد است، زن مانند مرد آزاد است که سرنوشت و فعالیتهای خود را انتخاب کند…» روزنامه لوموند از او پرسیده بود: «آیا خود شما در نظر دارید که در رأس حکومت قرار گیرید؟» خمینی پاسخ داد که «شخصاً نه، نه من، نه سن من و نه موقع و مقام من و نه میل و رغبت من متوجه چنین امری است».
خمینی همچنین در پیامی که در اردیبهشت 1357 منتشر کرده بود، وعده داد که «دست از مبارزه برنمیداریم تا حکومت دموکراسی بهمعنی واقعی جایگزین دیکتاتوریها و خونریزیها شود».
اما وقتی پای پاسخ به یک سؤال واقعی رسید با لودگی آخوندی ویراج داد و آشکارا از پاسخ طفره رفت.
خبرنگار کیهان از او پرسید: حضرتآیتالله، ممکن است خطوط اصلی حکومت اسلامی را در زمینههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بیان بفرمایید؟
جواب خمینی: اینها اموری نیست که بتوانم آن را برای شما تشریح کنم. اسلام هم آزادی خواهد داد و هم به اقتصاد توجه خواهد کرد. سؤالات بعدی خبرنگار را هم تماماً طفره رفت و یا به نوعی دست بهسر کرد که از ذکر آن خودداری میکنیم.
خروج خمینی از عراق
در نیمه دوم سال 57 نشانههای قاطع فراوانی اثبات میکرد که رژیم شاه در سراشیب سرنگونی افتاده است. خمینی که از 14سال پیش در عراق بهسر میبرد، در آن اوضاع دیگر ماندن در عراق را به سود خود نمیدید، گرچه رویدادهای بعدی در پاریس نشان از این دارد که چه بسا خمینی برای عزیمت ناگهانی به پاریس، چراغ سبزهایی دریافت کرده بود که به هرحال روز 13مهر 1357 عراق را ترک کرد و از طریق کویت به پاریس رفت تا در کانون توجهات داخلی و بینالمللی قرار گیرد.
آنتونی پارسونز سفیر سابق انگلیس در ایران مینویسد: «روز هفتم اکتبر ناگهان خبر رسید که خمینی بهپاریس رفته و در آن جا به سه تن از پیروان قدیمی خود ابوالحسن بنیصدر، صادق قطبزاده و ابراهیم یزدی پیوسته است…». او درجای دیگر نوشت: «خمینی با انتخاب یک پایتخت غربی که از تمام امکانات ارتباطی مدرن جهان برخوردار بود و خبرنگاران رسانههای خبری از چهارگوشه دنیا در آن حضور داشتند، پرشنوندهترین منبر خطابه جهان را در اختیار گرفت... .»
سفارش شاه در مورد خمینی
سفیر فرانسه که نگران ناراحتی و کدورت شاه بهخاطر دادن اقامت به خمینی در پاریس شده بود، دردیدار با ارتشبد قرهباغی که در آن موقع وزیرکشور بود، حسن نیت دولت خود و اینکه این مسأله موجب تاثیر منفی در روابط با فرانسه نشود را یادآور شده بود. قرهباغی در خاطرات خود مینویسد: «من از حسن ظن سفیر فرانسه تشکر نمودم و بهمحض خداحافظی ایشان، تلفنی کسب اجازه کرده بهحضور اعلیحضرت رسیده و جریان مذاکرات با سفیر فرانسه را به عرض رسانیدم. فرمودند: «بلی صحیح است. دولت فرانســه نظر ما را خواســـت. موافقت کردیم که به وی اجازه اقامت در فرانسه داده شود».
ژیسکاردستن، رئیسجمهور وقت فرانسه نیز هنگامیکه در شهریور سال 1377 به تهران سفر کرده بود، در مصاحبه با روزنامه توس تصریح کرد: «خمینی بهمحض ورود به فرانسه در فرودگاه تقاضای پناهندگی سیاسی کرد» و «شاه از من خواست به او روادید بدهم و مراتب امنیتی و حفاظتی در مورد آیتالله خمینی را از سوی دولت فرانسه تأمین کنیم. … شاه برای من پیغام داد که کوچکترین مشکلی برای آیتالله خمینی بهوجود نیاوریم و حتی به سفیر من گفت اگر دولت فرانسه مقدمات پذیرایی و آسایش او را فراهم نکند، او دولت فرانسه را هرگز نخواهد بخشید».
آری شاه در آن روزگار با خطوطی که از جانب سفیر آمریکا در تهران تنظیم و هدایت میشد، قدم برمیداشت زیرا آمریکا هنگامیکه چشمانداز سقوط رژیم شاه پدیدار شده بود، توجه خود را معطوف به خمینی کرده بود.
روزنامه لوموند بهعنوان اولین روزنامه غربی با خمینی مصاحبه کرد و در این مصاحبه که در تاریخ چهارم اردیبهشت57 بهعمل آمد، خمینی ضمن دادن اطمینانهای لازم در این زمینه که هیچگاه با افراطیون ضدشاه همکاری نخواهد کرد، برای کنار آمدن با قانون اساسی رژیم شاه، اعلام آمادگی نمود.
در پاریس پیغام و پسغامها و تبادلات بین خمینی با آمریکا و سه قدرت دیگر (فرانسه، انگلیس و آلمان) توسط قطبزاده به رئیسجمهور فرانسه و از طریق او بهسران آن کشورها میرسید. ابراهیم یزدی که در آن روزها از نزدیکترین همراهان خمینی بود، در کتابی در این باره مینویسد: «یک هفته قبل از کنفرانس (گوادلوپ) وزارتخارجه فرانسه با صادق قطبزاده تماس میگیرد. فرانسویها از قطبزاده خواستند برای آنها روشن کند که در صورت پیروزی خمینی، چهنوع سیاستهایی از جانب ایشان اتخاذ خواهد شد؟ … قطبزاده در زمان بسیار کوتاه و با سرعت بیسابقهیی تحلیلی تهیه و برای وزارت امور خارجه فرانسه فرستاد. کمی بعد از سفر رئیسجمهور فرانسه به گوادلوپ… خمینی از قطبزاده میخواهد تحقیق کند آیا رئیسجمهور فرانسه مسأله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و آیا تحلیل قطبزاده به رئیسجمهور داده شده است؟ در ظرف چند ساعت، قطبزاده تماس گرفت و به او پاسخ داده شد که: «بله، رئیسجمهور مسأله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و تحلیل قطبزاده به قدری رئیسجمهور را تحت تأثیر قرار داده است که ژیسکاردستن به کارتر توصیه خواهد کرد که با دولت احتمالی جدید تهران، که ریاست معنوی آن… با خمینی خواهد بود، وارد مذاکره شود».
کنفرانس گوادلوپ
روز 14دیماه زمامداران چهار کشور عمده غرب، یعنی آمریکا، فرانسه، انگلیس و آلمان در جزیرهیی بهنام گوادلوپ در دریای کارائیب اجلاسی بهمنظور تعیین سیاست خود در قبال وضعیت بحرانی ایران تشکیل دادند. نتیجه اساسی این کنفرانس، دستیابی چهار کشور یادشده بهتوافق بر سر باز کردن راه خمینی بود.
مـلاقـات بـا فـرسـتادگـان کـارتـر
در فردای کنفرانس گوادلوپ، یعنی 18 دی ماه 57، دو نفر که نمایندگان رسمی رئیسجمهور فرانسه بودند، در نوفللوشاتو با خمینی ملاقات کردند و گفتند که حامل پیامی از جانب کارتر هستند...
در این ملاقات… بعد از تعارفات معمولی، یکی از آنها، شروع به صحبت کرد و گفت: هدف از دیدار پیغامی است که برای آیتالله دارند. این پیغام از طرف پرزیدنت کارتر برای امام میباشد. … بهنظر پرزیدنت کارتر، احتراز از هر گونه انفجاری در ایران بهنفع همه خواهد بود. خروج شاه قطعی است و در آینده نزدیکی رخ خواهد داد. بهنظر کارتر مناسب خواهد بود که وضعیت را تماماً زیر کنترل خود بگیرید تا آرامش باشد... پرزیدنت کارتر آرزو دارد که این پیغام کاملاً مخفی و محرمانه بماند. یک وسیله ارتباطی مستقیم با آیتالله باید فراهم گردد تا مرتب در جریان حوادث گذاشته شوید. این بهنفع کشور شما و خصوصاً آیتالله میباشد».
نماینده ژیسکاردستن که حامل پیام کارتر بود، بهخمینی میگوید: «وزیرخارجه (فـرانسه) پیغام داد که محرمانه ماندن پیغام کارتر به امام مفید است، چرا که امکان ادامه این ارتباط را خواهد داد. به من هم دستور داده شده است که بگویم پیغام و محتوای آن خیلی منطقی است و انتقال قدرت در ایران باید کنترل بشود و با احساس مسئولیتهای شدید سیاسی همراه باشد».
این جملات که قطعاً متن کامل مذاکرات محرمانه خمینی و فرستادگان کارتر نیست، عیناً در کتاب «کوثر» نیز نقل شده و از آنجا که این کتاب توسط یک مؤسسه رسمی رژیم منتشر شده مهر تأیید بازماندگان خمینی را بر روی خود دارد.
بهنوشته ابراهیم یزدی، خمینی در این دیدار با اشاره به ژیسکاردستن رئیسجمهور فرانسه از جمله گفت: «از رئیسجمهور که در این کنفرانس از تأیید کارتر از شاه مناقشه کرده است، تشکر میکنم و میل دارم که کارتر را نصیحت کنند که دست از پشتیبانی این شاه و این دولت که همه برخلاف قوانین است بردارند و به این کودتای نظامی تأیید نکنند و جلوگیری کنند تا ایران آرامش خود را بهدست بیاورد و چرخهای اقتصاد بهگردش درآید و در آن وقت است که میشود نفت را بهغرب و… صادر کند».
درباره مذاکرات مخفی خمینی و فرستادگان کارتر تاکنون گزارش کامل و واضحی منتشر نشده اما با توجه به نوشته ابراهیم یزدی و سخنرانیهای آن ایام خمینی و با در نظر گرفتن تصمیمهایی که پس از آن اتخاذ کرد، چنین برمیآید که مسلماً بر سر مسائل کلیدی زیر گفتگو و توافق شده است:
1 ـ برقراری رابطه و گفتگوی محرمانه میان خمینی و زمامداران آمریکا
2 ـ تلاش خمینی برای کنترل اوضاع و جلوگیری از انفجار اوضاع ایران و وقوع قیام و انقلاب
3 ـ توافق بر سر ترکیب «شورای انقلاب» بهنحوی که در آن عناصر انقلابی راه پیدا نکنند
4 ـ توافق بر سر سپردن وزارت خارجه، وزارت دفاع، وزارت نفت و نخستوزیری به افراد شناختهشده و مورد وثوق آمریکا
5 ـ تعهد خمینی مبنی بر دست نخورده باقی گذاشتن ساختار ارتش
6 ـ ادامه یافتن جریان انتقال نفت به غرب و آمریکا
7 ـ موافقت آمریکا با بیرون بردن شاه و خودداری از کودتا
8 ـ دادن اجازه و تسهیلات لازم بهخمینی برای پرواز به تهران.
پیآمد ملاقاتهای پشت پرده و هشدار خمینی در مورد قیام و انقلاب
شش روز بعد از ملاقات با فرستادگان کارتر، خمینی در نوفلشاتو سخنرانی مفصلی داشت و ضمن بررسی چشمانداز تحولات، گفت احتمال کودتا توسط ارتش با پشتیبانی آمریکا را «بعید» میداند، اما احتمالی را که هم برای خودش و هم طرفهای مذاکرهاش بسیار هولآور بود عنوان کرد تا آن را خنثی کند. این احتمال چه بود؟! خوب دقت کنید حاصل توافقهای پشت پرده را که کاندیدای مطلوب غرب چگونه با فرهنگ دجالگرانه آخوندی آن را ارائه میکند: خمینی گفت: «یک نقشه ثالثی، که شیطنتش بیشتر است، و احتمالش هم بیشتر است، این است که میگویند این طوری خیال کرده آمریکا، باز طرح را داده که اگر شاه برود یک دستهیی از این اشراری که دارند اینها، اینها را بیاورند بهاسم ملت و هجوم کنند بهارتش و به ارتشیها بگویند ملت میخواهند شما را بکشند. ارتشیها را در مقابل اینها وادارند… مردم بازی بخورند از اینها و دنبال کنند اینها را. آنها غیبشان بزند و مردم را به مسلسل ببندند و کشتار زیاد بکنند… بهاسم اینکه اگر شاه برود، ملت ارتش را خواهد از بین برد و همه صاحبمنصبها راخواهد قتلعام کرد… بیاورند که اینها هجوم کنند طرف شهربانیها و طرف پایگاهها و ستادها و طرف اینها هجوم کنند».
این چشمانداز که خمینی عمداً آن را نقشه آمریکا و شرکت کنندگان در آن را «مردم بازی خورده» توصیف کرده، روایت خمینی از قیام مردم بهجان آمده و تهاجم تودههای انقلابی به پادگانها و مراکز نظامی و سرکوبگر رژیم شاه است که در 22بهمن همان سال برخلاف خواست خمینی و مذاکره کنندگانش در صورت واقعی خود، محقق شد و بسیاری نقشههای آنان را برهم زد.
البته تا آنجا که به خمینی برمیگردد، تا روز آخر یعنی 22بهمن بهقول خود در مورد جلوگیری از انفجاری شدن اوضاع وفادار بود و هرگز فتوای جهاد صادر نکرد. هر چند که تظاهر کنندگان که در برابر قوای جنایتکار شاه سینه سپر کرده بودند، فریاد میزدند «رهبران ما را مسلح کنید».
خمینی اکیداً مراقب بود که هیچ میدان و زمینهیی برای نیروی انقلابی جامعه و انقلاب در پایین، باز نکند و جریان انتقال قدرت را بهنحوی که ساختار اقتصادی اجتماعی پیشین بههم نخورد، پیش ببرد.
در تهران، ژنرال هایزر مأمور عالیرتبه آمریکا ــ معاون سرفرماندهی پیمان ناتو ــ که در تلاش برای انتقال آرام قدرت و مهار بحران بود، همین نگرانی را داشت و به دورکردن خطر قیامکنندگان یا بهقول او نیروی سوم فکر میکرد. وی در کتاب خود که خاطرات آن ایام را شرح داده مینویسد: «آقای بختیار سید جلال تهرانی رئیس شورای سلطنت را برای گفتگو با خمینی بهپاریس فرستاده بود… پیام اصلی تهرانی این بود که خطر گروه سوم را بهخمینی هشدار دهد».
در سخنانی که خمینی شش روز پس از ملاقات با فرستادگان رئیسجمهور آمریکا ایراد کرد و آن را باید پاسخ مثبت بهقول و قرارهای همان ملاقات محسوب کرد، خمینی با امرای ارتش و بهقول خودش «صاحبمنصبها» ی ارتش اعلام برادری میکند و میگوید: «اینها همه برادرهای ما هستند. ما مخالف اینها نیستیم».
این اعلام برادری هم برای خاطر جمع کردن آمریکا بود که نسبت به حفظ ساختار ارتش حساسیت و تأکید زیادی داشت و هم برای دور کردن تودههای مردم از هر گونه حملهیی بهپادگانها و در همشکستن نظام ارتش که در آن ایام بسیار لرزان بود.
خمینی برقراری تماس با سران ارتش شاه از طریق عوامل خود در تهران و مشخصاً بهشتی را نیز دنبال میکرد. ابراهیم یزدی در مورد این تماسها توضیح میدهد: «تاکتیک رهبری در آن مرحله عبارت بود از برقراری تماس با هر دو طرف یعنی هم با بختیار و هم با سران ارتش».
در تاریخ بیست و هفتم دی 57 یعنی یک روز پس از خروج شاه از تهران، بهشتی از تهران با خمینی تماس گرفت و ادامه ملاقات و گفتگوهای پنهانی با فرماندهان ارتش شاه را امر مفیدی توصیف کرد.
سولیوان بهخمینی نظر داشت!
در تهران بالاترین نمایندگان خمینی که عضو شورای انقلاب او بودند و روزانه در تماسهای تلفنی از او کسب تکلیف میکردند، با سولیوان تماس و گفتگو داشتند. سفیر آمریکا از بررسی اوضاع بهاین نتیجه رسیده بود که روی کار آمدن خمینی در مقایسه با شقوق دیگر بیشتر بهسود آمریکاست. سولیوان این نظر را در کتابش بهاین صورت تئوریزه کرده است: «در 9نوامبر 1978 من طی گزارشی نظرات خود را به واشینگتن اطلاع دادم و توصیههایی راجع به سیاستهای آینده آمریکا در ایران بهعمل آوردم. در این گزارش که عنوان آن را« فکر کردن بهآنچه فکر نکردنی است» نام نهادم، یک تصویر واقعی از اوضاع ایران برای مقامهای مسئول واشینگتن ترسیم کردم. بهطور مثال در این گزارش نوشتم که ثبات ایران تاکنون بر دوپایه سلطنت و مذهب استوار بوده است. در 15سال گذشته استحکام پایه سلطنت، ایران را بر سرپا نگاهداشته و اکنون که پایه سلطنت سست شده، ناچار باید این ثبات با تحکیم پایه مذهب تأمین گردد».
ژنرال هایزر که هنگام فرار شاه و آمدن خمینی، در تهران بهسر میبرد، درباره نظرات سولیوان در جانبداری از خمینی مینویسد: «سولیوان بهخمینی نظر داشت… سولیوان فکر کرده بود که خمینی رهبری است که قدرت گرفتن او همراه با تغییر در حکومت بهنفع آمریکا تمام میشود. با این فکر ترجیح میداد سران ارتش که به احتمال زیاد جلو برنامههای خمینی را سد میکردند، کنار بروند».
خود سولیوان در گزارشی که پیش از این اشاره شد، چنین توضیح میدهد: «خطوط اصلی پیشنهاد من این بود که برای پایان بخشیدن به بحران فعلی و استقرار یک نظم جدید در ایران بین نیروهای انقلابی و نیروهای مسلح سازش بهوجود آید... . حصول توافقی بین نیروهای انقلابی و فرماندهان جوان و تازه نیروهای مسلح بهاین صورت امکانپذیر بود که آیتالله خمینی شخصیتهای معتدلی مانند بازرگان یا میناچی را به نخستوزیری انتخاب کند و بهاین وسیله از روی کار آمدن حکومتی از نوع «ناصر ـقذافی» جلوگیری بهعمل آید. ...»
براساس این نظریه، سولیوان و دستیارانش به تماسها و ملاقاتهای جریانواری با بالاترین نمایندگان خمینی در تهران رو آوردند که تا روز سرنگونی رژیم و در هفتههای پس از آن ادامه داشت. آنقدر که شاه در ملاقاتهای خود با سولیوان گاه بهطعنه از او میپرسید: «از دوستان ملایتان چه خبر دارید؟».
ژنرال هایزر نیز در روزهایی که در تهران بهسر میبرد، اصرار میکرد که امرای ارتش شاه با آخوندها و نمایندگان خمینی در تهران تماس بگیرند. ارتشبد قرهباغی درباره این درخواست هایزر مینویسد: «ژنرال هایزر گفت: «فکر میکنم که خوب است تیمسار با مهندس بازرگان و دکتر بهشتی نمایندگان جبهه مخالفان و خمینی ملاقات بکنید!».
خمینی و اطرافیانش در این ایام از تماسهای پنهانی با سفارت انگلیس در تهران نیز غافل نبودند. آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس درباره یکی از این ملاقاتها چنین مینویسد: «روز پنجم نوامبر (14آبان 57) نظر آنها این بود که تنها راه جلوگیری از بروز یک فاجعه این است که شاه از کشور خارج شود و اداره امور کشور را بهیک شورای دولتی تحت ریاست یک افسر بازنشسته و معروف بسپارد. این شورا یک دولت آشتی ملی تشکیل خواهد داد و انتخابات پارلمانی (مجلس مؤسسان) تحت نظارت این دولت انجام خواهد شد».
در سالهای نخست حکومت خمینی، وقتی که برخی اخبار تماسها و بندوبستهای پشت پرده درز کرد و بهشتی از این بابت در کانون سؤالها و اعتراضهای افکار عمومی قرار گرفته بود، تصریح کرد که ملاقاتها و تماسهای مخفیانهاش با «کسبنظر» از خمینی صورت گرفته است.
مـأمـوریت ژنـرال هویزر
هویزر ژنرال چهار ستاره، معاون سرفرماندهی پیمان آتلانتیک شمالی در تاریخ 14 دی 57، دفتر کار خود در اشتوتگارت آلمان را مخفیانه بهسوی تهران ترک کرد. آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس در تهران مینویسد: «مأموریت او، تاآنجا که من اطلاع یافتم، این بود که ژنرالها را از فکر یک اقدام نظامی یا کودتا بازدارد..»
روزنامه نیویورکتایمز مورخ 17ژانویه 1980 مینویسد: «همانگونه که دانشجویان تاریخ ایران میدانند، یک نسل پیش، آن آمریکایی که کمک کرد تا شاه تخت خود را بازیابد، کرمیت روزولت بود که با همکاری سیا بهاین کار مبادرت ورزید. اما در سال 1979 که دانشجویان نمیدانند آن آمریکایی که دستورات رئیسجمهور مبنی بر بازداشتن ارتش ایران از کودتایی که هدفش سد کردن قدرت خمینی بود، بهاجرا درآورد، ژنرال هوایی روبرت ای داچ هویزر بود“.
در گزارشی در کتاب «گروگان خمینی» چنین میخوانیم: «ژنرال هویزر به فرماندهان ارتش گفت: نباید علیه خمینی وارد عمل شوند. صرفنظر از اینکه چه اتفاقی بیفتد. اگر اتفاقی بیفتد، ارتش آمریکا با آنها قطع رابطه خواهد کرد. لوازم به آنها نخواهد داد و قلم پای آنها را خواهد شکست. ..» در کتاب «گروگان خمینی» در اینباره تصریح شده است: «این مطلب کاملاً روشن است که بدون حضور ژنرال هویزر، خمینی هیچگاه قادر نبود به این راحتی قدرت را در دست گیرد» (46). بیرون انداختن شاه یکی از مراحل ضروری پیشبرد این سیاست بود. هویزر در کتاب خاطرات خود مینویسد: «رفتن شاه، پایان مرحله اول کارهایی بود که رئیسجمهور بهمن دستور داده بود. حالا نوبت مرحله دوم میرسید» (47).
مأموریت هویزر در تهران تا روزهای پس از آمدن خمینی نیز ادامه داشت. او بر جریان تسهیلاتی که ارتش شاه و بهویژه نیروی هوایی برای پرواز خمینی فراهم کرد، نظارت داشت.
مطابق مدارک متعدد، ستاد واقعی که آوردن خمینی از پاریس بهتهران را هدایت میکرد، در پشت صحنه در ستاد مشترک ارتش شاه گرم کار بود. در رأس این ستاد، ژنرال هویزر، معاون سرفرماندهی پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) قرار داشت. ورود خمینی به تهران با یک پرواز اختصاصی، طرحی بود که یک سر آن بهدولت فرانسه مربوط میشد و سر دیگر آن به آمریکا. بنابراین بر سر این موضوع نیز توافق بینالمللی پشتپردهیی وجود داشت. ارتشبد قرهباغی در کتاب خاطراتش میگوید:
«ورود آقای خمینی بهایران آنهم با تشریفات مخصوص و مراسم فوقالعاده از طرف دولت… در حقیقت در اجرای دستور خارجیها و بر طبق برنامه حسابشده برای تغییر رژیم و به قدرت رسیدن مخالفان تنظیم گردیده بود…».
هویزر، هدایت کننده اصلی عملیات ورود خمینی
ژنرال هویزر در کتاب خاطرات خود که در ایران نیز بهچاپ رسیده، بهتفصیل شرح میدهد که چگونه از ستاد مشترک ارتش شاه، بر عملیات ارتش برای تأمین حفاظت از خمینی و جابهجایی او در سطح تهران لحظه به لحظه نظارت داشته آن را مستقمیاً هدایت کرده است.
آری خمینی بدینگونه بر سفره حاضر و آماده انقلاب ضدسلطتنی نازل شد!..