درد مشرک یک جامعه
تمام روزها و شبها و رفت و آمد تحولات و رویدادهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی ایران نشان از ضرورت یک تغییر بزرگ دارند. همهٔ صداها و نداها و دادخواهیها خبر از یک تحول بنیادین ناگزیر میدهند. حس مشترکی چون چتری مواج در بالای خانه، خیابان، محل، شهر و کشور سایه و هاله افکنده که نشان از «درد مشترک» یک جامعه علیه تمامیت یک حکومت تارزی و ظلمتافکن دارد.
گرامیداشت روز معلم، بدل به فغان و اعتراض و دادخواهی جامعه فرهنگیان ایران میشود. احترام معلم با دستگیری و ضربوشتم معلمان توسط لباسشخصیها و انتظامیهای حکومت برگزار میشود.
این است تصویر ناچیزی از مرتبت و سمعه فرهنگیان یک کشور در زیر سلطه دیکتاتوری توتالیتاریستی ولایت فقیه.
خدمت بیمنت و منزلت بیحرمت
بهراستی در نظام ولایت فقیه، حرمت و منزلت کدامیک از این عناصر تمدن بشری، بهجا آورده شده است؟ کدام معلم است که در این نظام، شأن شخصی و اجتماعی و فرهنگی و شغلیاش رعایت شده باشد؟ از ریزهخواران خوان دستآموز ولیفقیه و دستگاه حکومتیاش که بگذریم، جامعه فرهنگی و معلمان شریف میهنمان ـ خاصه زنان معلم ـ یک روز خوش در این حکومت نداشتهاند. اینان با خون دل و رنج و مرارت و با عشق به شغل و تخصص شرافتمندانهشان که سایهسار درخت علم و فرهنگ بر جامعهشان میافکند، فرزندان ایرانزمین را میپرورند؛ ولی مابهازای خدمتی که بیمنت نثار میکنند، نه آنکه حقوق و مزایای کف زندگیشان را دریافت نمیکنند، بلکه از طرف دستآموزان خامنهای، بیشرمانه مورد ضربوشتم، دستگیری، زندان، شکنجه، محرومیت و تبعید هم واقع میشوند. این است نشانه انهدام تمدن با منهدم کردن منزلت و حقوق معلم و بزرگان فرهنگ و علوم مملکت؛ بهقول شادروان غلامحسین ساعدی توسط «کفتاران عمامه بهسر».
جای معلم: مدرسه و دبیرستان یا زندان و تبعید؟
در صفحات مجازی و بهطور خاص در توئیتر شاهد متنهایی هستیم که فراخوان به نیامدن معلمان سر کلاس در اول مهر دادهاند. این فراخوان در اعتراض به زندانی بودن معلمان داده شده است. از این پیشتر نیز در اردیبهشت امسال شاهد دستگیری بسیاری از معلمان توسط لباسشخصیهای خامنهای بودیم که هنوز هم برخی از آنها اسیر هستند.
از آنجا که کار اصلی معلمان تأمین مایحتاج زندگی شده است، «شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران» روز ۲۰اردیبهشت را تجمع معلمان در سراسر ایران اعلام نمود و فراخوان داده بود. این تجمع با استقبال گستردهیی روبهرو شد. معلمان در سراسر ایران تجمع صنفی داشتند. در تهران هم تجمع بزرگی شکل گرفت. حکومت طبق معمول، بدون آنکه به مطالبات پاسخ دهد، سرکوبگران و چماقداران قسمخورده ولایت را به جان معلمان انداخت. در این تجمع صنفی و مسالمتآمیز هم تعدای از معلمان دستگیر و مفقود شدند.
نماز میت بر آموزش و پرورش
یادآوری میشود که در تجمع ۲۰اردیبهشت ۹۷ فرهنگیان گیلان، یکی از معلمان گفت: «آقای خامنهای در مشهد گفت که در جمهوری اسلامی کسی را بهخاطر عقیده و مخالفت دستگیر نمیکنند. من حرفم به ایشان این است که پس دستگیری اسماعیل عبدی به چه دلیل است؟ دستگیری رسول بداقی و محمود بهشتی لنگرودی چی؟... در کجای دنیا با فرهنگیان اینطور برخورد کردند که این حکومت با ما کرده»؟
در تجمع معلمان بوشهر، آنها تابلو آموزش و پرورش را روی زمین گذاشتند و بر آن نماز میت خواندند!
دزدی سازمانیافته دولتی
از آنجا که زندگی شخصی مردم در نظام آخوندی هیچ حریم و حرمت ندارد و از آنجا که همهچیز مردم در تیول ولایت فقیه تعریف شده است، آموزش و پرورش هم ارگانی برای چپاول و دزدی حکومتی است. نمونهیی از آن را از زبان معلمی در ممسنی میخوانیم که نقش حکومت آخوندی را در دزدی سازمانیافته و علت نابودی بنیادهای فرهنگی کشور را افشا کرد: «آقای نوبخت که مسؤل تنظیم بودجه مملکت است، فقط جوابگوی صاحبان قدرت است. آقای نوبخت موقع بودجهبندی نگاه میکند که کی در حکومت نفوذ و اقتدار بیشتری دارد و بودجهها را به همان کسانی میدهد که هیچوقت جوابگو و پاسخگو نیستند. هیچ آمار و ارقامی هم نمیدهند که بودجه کجا خرج شده است. ما کمبود بودجه نداریم. نظام بودجهبندی ما مشکل دارد. آنهایی که سهم اختلاس دارند، آزادانه در کانادا تفریح میکنند... آقایی کیف دلار برمیدارد و میرود آمریکای لاتین که شیعه بسازد؛ ولی شیعههای قم را هم از دست دادهاند... چطوری است که میتوانند ریگی را در هواپیما دستگیر کنند، اما نمیتوانند آقای خاوری را بگیرند؟ اینها با فراریدادن خاوری و خاوریها، خودشان در این کارها نقش داشتهاند».(تجمع معلمان در ممسنی، ۲۰اردیبهشت ۹۷)
در سوگ زندگی، عشق و امید
در حاکمیت ولایت فقیه همه امورات زندگی و آموزش و مطالبات، بهجای آنکه برای ساختار بهتر آینده و بروز استعدادها و پیشرفت صورت گیرد، برای دفاع از حق حیات و زنده ماندن انجام میشود. در این زمینه، خواستهها و مطالبات معلمان بهترین شاخص برای نشاندادن سوگوار بودن زندگی و انسانهایی که باید آن را بسازند، میباشد. وقتی فرهنگ و آموزش و پیشبرندگان آن در سوگ زندگی، عشق و امید بهسر میبرند، میتوان فروپاشیده شدن تمدن جامعه را از یک طرف و سطح وحشانیت و دیکتاتوری و انسانستیزی حاکمیت سیاسی را از طرف دیگر شناخت.
امضای جمعی معلمان در پای یک قطعنامه، گویای درد عمیق جامعه ایران در زیر سلطه جباران و چپاولگران فاشیسم مذهبی آخوندی است. معلمان بهجای آموزش، تحقیق، ترویج عشق و امید و فرهنگ و دانش و علوم، باید دنبال امنیت و معیشت و دادخواهی حداقلهای مبرم زنده بودن و آزادی همکاران زندانیشان باشند. سراسر این قطعنامه گویای سوگین بودن مام میهن در حاکمیت سیاه دیکتاتوری ولایت فقیهی میباشد:
«در حالی امسال به استقبال روز معلم و بزرگداشت ابوالحسن خانعلی و تمام پیشگامان عرصه تعلیم و تربیت رفتیم که وضعیت آموزش و پرورش از هر زمان دیگری بحرانیتر و آشفتهتر است.
ـ شورا پیشبینی میکند که با توجه به افزایش بیرویه تورم و گرانی و افزایش تعداد دانشآموزان، وضعیت نیروهای آموزشی و اداری مدارس در سال تحصیلی ۹۷ـ۹۸ بهمراتب سختتر خواهد شد و توجه ویژه به وضعیت معلمان و نیازهای دانشآموزان، امری ضروری است.
ـ تشکلیابی مستقل و آزاد حق ماست. دولت و مجلس عامدانه مانع تحقق آن میشوند.
ـ به فضای امنیتی حاکم بر فعالان صنفی فوراً پایان دهید. معلمان زندانی محمود بهشتی، اسماعیل عبدی و مختار اسدی را آزاد کنید و معلمان تبعیدی و اخراجی را به مدرسه بازگردانید.
ـ به تبعیض نسبت به معلمان حقالتدریسی، آزاد و مربیان پیشدبستانی پایان دهید.
ـ چگونه ممکن است برای افزایش حقوق معلمان و کیفیسازی آموزش، بودجه و اعتبار کافی وجود نداشته باشد در حالیکه بهگفته مسؤلان، میلیاردها دلار ارز از کشور خارج میشود و روزانه اخبار اختلاسهای میلیاردی را میشنویم؟!
ـ در صورتی که روند بیتوجهی و انباشت این مطالبات و عدم پرداخت معوقات ـ از جمله پاداش بازنشستگان، دستمزد حقالتدریس، سرانه کافی و لازم مدارس و.... ـ ادامه یابد، شورا از تمام ظرفیتهای خود و از هر کنش اعتراضی مدنی و مسالمتآمیز استفاده خواهد نمود». (قطعنامه ۱۹اردیبهشت ۹۷«شورای همآهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران»)
مشت درشت ایران
این خواستهها و مطالبات و انذارها اگر چه چهرهٔ سوگوار و طعم تلخ زندگی در ایران کنونی را بازتاب میدهند، اما تردیدی نیست که گویای فراز جدیدی از خواستهها و مطالبات جامعهٔ ما میباشند. این واقعی است که جامعهٔ ما از «حق انسان بودنش» زیر سم ستوران ارتجاع قرونوسطایی آخوندی دفاع میکند؛ اما این حقطلبی نشان از خشم سراسری چون چتری مواج در بالای خانه، خیابان، محل، شهر و کشور و کلاسهای درس دارد. این مطالبات در جوهر خود، یک «نه» بزرگ به تمامیت حاکمیت است. حاکمیت نالایقی که بهقول مهاتما گاندی «جایی جز زندان برای افراد لایق کشور ندارد».