پس از اعلام اسامی تأیید صلاحیت شدهها از سوی شورای نگهبان و به میدان آوردن فقط ۶بازیگر از ۸۰نفری که برای گرم کردن تنور نمایش به صحنه آمدند، معلوم شد میدان مانور خلیفهٔ خونآشام در نمایش انتخابات بسیار محدود است.
بهنظر میرسد قورباغههایی که در سودای سر بالا رفتن آب در رودخانهٔ حاکمیت ابوعطا میخواندند، از پوسیدگی و وارفتگی ولایت فرتوت غافل بودند و نمیدانستند در بحران پس از هلاکت رئیسی نیاز خلیفه ماتمزده به انقباض و اختناق بیشتر شده، نه کمتر.
در حالیکه مشاطهگران و صحنه سازان سرگرم آرایش صحنه برای بازی ۶مهره تأیید شده شورای نگهبان هستند، چک و چانهٔ بیهوده بر سر چند و چون رد صلاحیتها و صحنهٔ بعدی نمایش مسخره انتخابات در سلطنت مطلقه فقیه، سوژه طعن و تمسخر رسانهها و موضوع جنگوجدال گرگهاست. در این میان اما، خلیفهٔ درمانده و صاحب علههای دربارش بهخوبی میدانند که صورت مسأله یا موضوع مصیبت آنها، نه بحران انتخابات، بلکه بحران نظام پس از هلاکت رئیسی است.
خامنهای در سخنرانی ۱۴خرداد بر سر قبر دجال، دربارهٔ مصیبت جبرانناپذیر از دست دادن رئیسی که هیچ زاویهیی با او در سیاست سرکوب انقباض و جنگافروزی نداشت، گفت: «این مصیبت جداٌ مصیبت سنگینی بود برای کشور... ما شخصیتهای خدمتگزار قبلاً هم داشتیم اما نه در این حد، نه با این حجم، نه با این کیفیت... در مسائل خارجی از فرصتها به بهترین وجهی استفاده کرد...» .
همین سنگینی ضربه و مصیبت وارده بر ساختار حاکمیت بحرانزده را، آخوند ذوالنوری با مقایسهٔ وضعیت رژیم در سال ۶۰ تصویر کرده و میگوید: «این اولین حادثه نیست و امیدواریم آخرینش باشد. انقلاب اسلامی حوادث مختلف و پیچهای بسیار خطرناکی را پست سر گذاشته است... هر کدام از حوادث سال ۶۰ ایران در هر کشوری رخ میداد، نظام سیاسی آن کشور ساقط میشد» (۱۸خرداد).
در این باره، سایت خامنهای در مطلبی با عنوان «خدای سال۶۰ همان خدای امسال است» مینویسد: «اگر کشور در دل آن بحرانها و زخمها و در حالی که هنوز ساختارهای رسمی و قانونی آن کامل شکل نگرفته بودند رشد و بالنده شد، پس از حوادث تلخ و غمانگیزی مثل فقدان حاج قاسم و جناب آقای رئیسی هم با سربلندی بیرون میآید».
از اینگونه دلداری دادن به نیروهای وارفته نظام پس از سقوط و هلاکت رئیسی و همراهانش بسیار گفته شده، اما بهنظر میرسد خامنهای و گماشتگانش از مقایسهٔ بحران کنونی با شرایط سال۶۰، نتیجهٔ معکوس گرفته باشند. زیرا بدینوسیله نشان میدهند که بحران گریبانگیر نظام نه «بحران انتخابات» و تعیین گماشتهیی به جای گماشتهٔ سقط شده، بلکه «بحران نظام» در مهلکهٔ سرنگونی است. در این مقایسه، آنها، بهطور ضمنی، آدرس آلترناتیو و نیروی جدی تهدید کنندهٔ نظام را هم بیان میکنند.