طی ماههای اخیر اقشار گستردهیی از جامعه ایران بهطور فعال وارد عرصه مبارزه فراگیر اجتماعی شده و جنبش و خروش خود را برای تحقق خواستههایشان در قالب حرکات، اعتراضات و اعتصابات صنفی وسعت دادهاند. کارگران، رانندگان، کشاورزان، کارمندان، دانشجویان، پرستاران و بسیاری دیگر، همگی تقریباً در چهارگوشه ایران در حال اعتراض و اعتصاب هستند. برخی از این حرکات اعتراضی البته از تجمعات اعتراضی اولیه فراتر رفته و به اعتصاب و تحصن و حتی قیام کشیده شدهاند.
پس تا همینجا با ۴مقوله روبهرو شدیم:
۱- اعتراض
۲- اعتصاب
۳- تحصن
۴- قیام
گامبهگام با یک حرکت اعتراضی
بهعنوان نمونه اگر به حرکات اعتراضی کارگران هپکوی اراک نگاه کنیم، میبینیم که آنها پس از به بنبست رسیدن مراجعات حضوری به مقامات کارخانه، ناگزیر از برگزاری تجمع اعتراضی در محوطه کارخانه شدند و چون نتیجه نگرفتند، دست به اعتصاب و تحصن درون کارخانه زدند. حرکتی که گرچه بهقول و قرارهایی از طرف مقامات کارخانه منجر شد اما این هم نتیجه جدی و تعیینکنندهای برای کارگران در بر نداشت. در نتیجه کارگران مجبور شدند به اقدامی شدیدتر دست بزنند:
تظاهرات در سطح شهر!
به این ترتیب و در گام بعد، کارگران دست به یک تظاهرات بزرگ در بیرون کارخانه و شعار دادن و راهپیمایی تا مرکز شهر زدند که مسافتی طولانی است و تقریباً اکثر همشهریانشان را از وضعیت خود باخبر کردند و فضای شهر تحتتاثیر تظاهراتشان قرار گرفت.
اما وقتی همین تظاهرات هم نتیجه نداد، کارگران ناگزیر شدند دست به اقدامی بزنند تا مقامات مسئول، آنها و خواستههایشان را جدی بگیرند:
بستن خط راهآهن اصلی جنوب کشور که از نزدیکی کارخانه میگذشت، حرکت بعدی کارگران بود. حرکتی که بازتابی فراتر از شهر و همشهریانشان داشت و باعث شد تقریباً تمامی رسانههای داخلی و شبکههای اجتماعی و حتی یکی دو مورد رسانههای بینالمللی نیز به وضعیت کارگران کارخانه هپکوی اراک بازتاب دهند. اینجا نقطهای بود که صاحبان کارخانه که اساساً همان آقازادهها و مقامات نظام آخوندی و پاسداران بنیاد شهید و امور ایثارگران(سازمان اقتصادی کوثر) هستند، مجبور به جواب دادن به برخی خواستههای کارگران معترض شدند.
کارگران نیشکر هفتتپه و کشاورزان اصفهانی نیز در مسیری تقریباً مشابه، همین راه را رفتند. کارگران نیشکر هفتتپه حتی در مواردی ناگزیر از زد و خورد با مأموران سرکوبگر آخوندی شدند.
رانندگان کامیون نیز در ابعادی سراسری و با شدتی بیشتر، تقریباً مشابه همین راه را رفتند.
بازنشستگان، فرهنگیان، کفاشها و چند صنف دیگر هم کم و بیش همین مسیر را طی کردند.
فرازی مهم در یک حرکت اعتراضی
نگاهی به آنچه که در هپکوی اراک بهوقوع پیوست و مشابه آن در نیشکر هفتتپه انجام شد یا در مقیاسی وسیعتر، در اعتصاب رانندگان کامیون در چند نوبت اجرا گردید، چند درس برای سایر اقشار و صنفهای دیگر دارد:
- اولا آخوندها حتی به اندازه یک «پاپاسی» حقوق مردم را نمیدهند مگر اینکه مردم گلویشان را بگیرند و فشار دهند.
- ثانیا این گلوگرفتن هم در شرایط فعلی، همان «سراسری کردن حرکت اعتراضی» و همزمان، «رسانهای کردن» آن است.
- ثالثا، فراز مهم در این ماجرا آنجاست که یک صنف یا گروه معترض بتواند صدای اعتراضش را به رسانههای بینالمللی یا بخش اعظم شبکههای اجتماعی داخلی برساند و از آن طریق، خبر آن در سراسر مملکت شنیده شود. این، آن نقطهای است که آخوندها شدیداً نسبت به آن دافعه داشته و از آن میترسند.
ضمن اینکه عنصر همبستگی و گسترش در پیوند دانشآموزان با دانشجویان و معلمان با کامیونداران و بازنشستگان با مالباختگان بهشدت رژیم را در تنگنا و عقبنشینی قرار داده و نتیجه این بود که هم راه برای تعمیق خواستهها هموار شد و هم تیغ سرکوب و شناسایی و دستگیری کند شد و رژیم ناگزیر عقبنشینی کرد.
تا همینجای کار، کارگران و اساساً «دستمزدبگیران» مسیر طولانی و پرپیچ و خمی را طی کرده به نتایجی هم رسیدهاند.
اما کارگران پیشتاز این حرکتها همیشه در معرض این تهدید هستند که در پروسه بعدی، هدف انتقامگیری صاحبان کارخانه و پاسداران قرار بگیرند و در بزنگاههای بعدی، اخراج شوند.
برخی جریانهای صنفی یا سیاسی و اجتماعی در برخورد با چنین مشکلاتی و در مواجهه با ضرباتی که دشمن به آنها میزند، قویتر میشوند!
به جای اینکه از بین بروند، بزرگتر و کارآمدتر میگردند!
به پیرامونمان نگاه کنیم، بهترین مثال برای این نکته، سازمان مجاهدین خلق ایران است که با تمام ضرباتی که در مبارزه با رژیم حاکم بر ایران دریافت کرده است، اما روزبهروز قویتر شده و دامنه فعالیتهایش هم گستردهتر میگردد!
علت چیست؟
چاره مشکل، همبستگی و ایستادگی!
مجاهدین تشکیلات دارند، پشت همدیگر را دارند، کم و بیش میتوانند آینده را حدس بزنند و برای شرایط احتمالی گوناگون، پیشاپیش آیندهنگری کنند، برای هر وضعیتی، جوابی تقریبی آماده کنند و... به همه اینها میگویند:
«تشکل» و «سازمانکار»
امروز متأسفأنه اوضاع مملکت به شکلی است که برای گرفتن کمترین حقی باید «شورش» کرد! با فقط حرفزدن، چیزی به گوش کسی فرونمیرود! ایکاش کسی به این حرفها گوش میکرد. ایکاش کسی بود که به حرف مردم و خواستههای برحقشان، پاسخ میداد، کاش راهی برای احقاق بیدردسر حقوق مردم وجود داشت اما نزدیک به ۴۰سال حکومت آخوندها به همه ثابت کرده که این رژیم تنها هنگامی به حرف کسی گوش میکنند که ناگزیر از «شنیدن» باشند، یعنی وقتی که کار به خیزش اجتماعی میرسد! وگرنه که اصلاً هیچ مقام و نهادی، هیچ فرد معترضی را جدی نمیگیرد!
یک نمونهاش همین مالباختگان هستند که دست همدیگر را گرفتند و آنقدر با همدیگر پافشاری کردند و سکوت خیابانها را بههمزدند تا به هر حال تعدادی از آنها توانستند حقشان را از گلوی رژیم بیرون بکشند.
پس اینجا هم رسیدیم به:
خیزش و سازماندهی!
همین کاری که این روزها، جریان قیام مردم و کانونهای شورشی در سراسر میهن انجام میدهند.
تشکل و سازماندهی، عملی است یا نه؟
تشکل و سازماندهی یکی از آن چیزهایی است که آخوندها خیلی نسبت به آن حساس هستند. آخوندها در حالیکه خودشان را استاد بیبدیل «تشکل و سازماندهی» میدانند(بگذریم که هیچ تشکل پایداری در این ۴دهه نتوانستند درست کنند) اما به مخالفان و اپوزیسیون، بهویژه به مجاهدین که میرسند، دشمن خونی تشکل و سازماندهی میشوند! بر ضد تشکیلات و کار تشکیلاتی مجاهدین فیلم میسازند، نمایشنامه مینویسند، داستان و رمان سرهمبندی میکنند و... و نفس «تشکیلات» را برای «آزادی» اعضای مجاهدین، مضر و ضدحقوقبشری! مینامند در حالی که خودشان در نهان و آشکار، از نداشتن یک تشکیلات منسجم و قوی برای حفظ حکومتشان در آتش حسرت میسوزند! و به هر دری میزنند که بتوانند یک تشکیلات گرچه کوچک اما منسجم، منضبط و مستحکم برای پیشبرد کارهای نظامشان درست کنند. این حسرت شامل هر دو باند اصلی رژیم میشود. چندی پیش سعید حجاریان با افسوس میگفت باید یک هسته مرکزی رهبریکننده ۱۰-۱۲نفره محکم و استخواندار برای مدیریت پروژه اصلاحات داشته باشیم که خطدهنده اصلی این جریان باشد. حرفها و آرزوهای او البته شامل فقط اتاق فکر این باند است چرا که اینها تا آرزوی داشتن یک تشکیلات قوی سراسری برای باندشان سالهای سال فاصله دارند.
سازمانیابی و «تشکل» نماد پیشرفت جامعه
واقعیت آن است که تشکیلات و سازماندهی، برجستهترین نماد پیشرفت و تکامل جامعه است و در میان این قبیل تشکلها، احزاب و انجمنهای «مردمنهاد» یکی از کیفیترین شاخصهای پیشرفت در جوامع توسعهیافته محسوب میشوند.
یک جامعه تنها در شرایطی میتواند از دستاوردهای دموکراتیک خود دفاع کند که هر چه بیشتر سازمانهای «مردمنهاد» داشته باشد و بهوسیله آنها امکان نظارت مردمی بر تشکیلات اجرایی کشور و دولت را داشته باشد.
تشکیلات و اهمیت آن
انسان بهعلت اینکه موجودی است اجتماعی، لذا ناگزیر است تمامی مسائلش در پهنه زندگی و مبارزه اجتماعی را هم، بهصورت جمعی پیش ببرد. به همین سبب انسان برای رسیدن به اهدافی که در پهنههای مختلف زندگی اجتماعی دارد، باید ظرف جمعی متناسبی برای رسیدن به اهدافش ایجاد کند.
برخیها تصور میکنند که «سازمانکار و تشکیلات» تنها برای ادارات دولتی یا حداکثر برای گروههای مبارز و احزاب اجتماعی لازم است در حالیکه لزوم داشتن «سازمانکار» و یک سلسله قوانین برای پیشبرد امور، قبل از همه این موارد و در پایهها، ضرورت بقای هر «صنف» یا گروه اجتماعی است که میخواهد در تضاد منافع با دیگران، از حقوق خود دفاع کند، کاری که پیشینیان ما و پدران ما هم آن را انجام میدادهاند!
نگاهی به تاریخ تشکلهای صنفی
قدیمیترین تشکلهای صنفی، اتحادیههای کارفرمایان و اتحادیههای بازرگانان است.
در تاریخ ایران، اصناف مختلف از دیرباز برای خود اتحادیههای مخفی و نیمهمخفی داشتند که ضمن هماهنگی برای حفظ منافع خویش، مواظبت میکردند که اسرار آموزش حرفهایشان، از خانواده خونی و خانواده صنفیاشان خارج نشود و دیگران رمز و راز حرفه آنها را یاد نگیرند که بعداً بازارشان کساد شود! این قبیل اتحادیهها تا سطح کارگاههای کوچک نانوایی و نجاری و... هم گسترش داشته است.
این گروههای صنفی، گاه تا آنجا پیش میرفتند که در امور اجتماعی دیگر هم دخالت میکردند، قیمتها را با یکدیگر هماهنگ میکردند، روی میزان دستمزد کارگران با همدیگر توافق میکردند، همینطور نسبت به کیفیت جنس تولیدی خود، ضوابط و استانداردهایی برقرار میکردند تا بتوانند بازار خود را حفظ کنند.
چند نمونه تاریخی
کمی پس از اختراع لامپ روشنایی توسط ادیسون و رسیدن آن به خط تولید انبوه، ۲کارخانه اصلی تولید لامپ بهسرعت به این نتیجه رسیدند که اگر کیفیت محصولاتشان عالی باشد و اگر عمر لامپهایشان طولانی باشد، بهسرعت ورشکست میشوند! در نتیجه با همدیگر توافق کردند که از فلان تاریخ مشخص، لامپهایی بسازند که فرضا تنها ۳۰۰ساعت دوام داشته باشند!
مشابه این قبیل سازوکارهای حفاظتی را در بازار مشاغل و حرفههای سرزمین خودمان هم میتوانیم بیابیم:
بهعنوان نمونه در کتاب «فتوتنامه چیتسازان»(متعلق به قرن دهم هجری قمری) صفحه ۲۳۹ آمده است: «بدان که این کار (یعنی چیتبافی) سرور کارهای جهان است (یعنی بهترین شغل دنیاست) استادان باید که به هر کس نیاموزند الا کسی که با ادب باشد و خدمت کرده باشد و با همکار خصومت نکند و از کار خود شکایت نکند و...».
صاحبان مشاغل و استادکاران در میان خود، سلسله مراتبی داشتند که بهشدت آن را رعایت میکردند؛ا ینان سردسته را «استاد» مینامیدند و دیگران را «برادر» و «رفیق» و... (آیین عیاران، خانلری). البته ورود به این تشکلها بسیار سخت بود و هر کسی را به آنها راه نبود چرا که هر صنفی برای حفاظت رموز شغلی و منافع خود، ناگزیر از اتخاذ چنین تدابیری بودند.
تشکل، ضرورت زندگی امروزی
امروزه البته هر کس در هر طبقه و شغل و مرتبهای در زندگی اجتماعی، بی آنکه خود بخواهد، در حداقل یک یا چند جمع صنفی و غیرصنفی عضو است و موازین آن تشکلها را رعایت میکند! از سوی دیگر یک مؤسسه، یک کارخانه و یا یک شرکت را در نظر بگیرید؛ بر اساس تقسیمکار انجام شده، در آنجا یکسری ضوابط، مشخص شده؛
زمانبندی کار تعیین گردیده،
تعهدات افراد در قبال کار معین شده،
پرسنل در صورت غیبت بازخواست شده یا از حقوقشان کم میشود،
و خلاصه اگر همین ضوابط و چارچوبها در میان نباشد کاری صورت نمیگیرد و گردشکار مؤسسه مختل شده و مؤسسه به هدفش که تولید است، نمیرسد.
همانطور که برای درسدادن یا درسخواندن در یک مدرسه، رعایت یک مجموعه قوانین و ضوابط ضروری است مانند؛
شرایط ورود به مدرسه، زمانبندی تدریس، تعیین موضوعات درسی، روش آموزش درسها، تقسیمبندی این دروس در طول هفته، تعریف کردن رابطه بین هنرجو و معلم، ضوابط مربوط به چگونگی حضور در کلاس، امتحانات و...
حال اگر این فورماسیون، اشکال و ضوابط را حذف کنیم، دیگر امکان پرداختن به محتوا که فراگیری درس است، منتفی میشود!
یک مثال دیگر؛
در کلیه ارتشهای جهان، جدای از اینکه چه ماهیتی دارند(مردمی هستند یا ضدمردمی) اما همه آنها دارای یک تشکیلات کاملا نظامی، یعنی سلسله مراتب فرماندهی، انضباط، تمرینات و آداب نظامی، آموزش فنون جنگ و... میباشند که بدون این اجزاء و فرمها میتوان گفت چیزی به اسم «ارتش» وجود ندارد.
از این مثالهای ساده که بگذریم، در طول تاریخ مبارزات آزادیخواهانه بشر هم میبینیم که متناسب با شرایط اقتصادی-اجتماعی هر دوران، لاجرم این مبارزات در یک جمع با چارچوب و ضوابط مشخصی تبلور پیدا کرده تا بهوسیله آنها، مسائل مبارزاتی خودشان را حل و فصل کنند، طبعاً متناسب با پیشرفت و تکامل مبارزه، اشکال مبارزه جمعی هم ارتقا پیدا کرده است.
تشکیلات و انقلابهای رهاییبخش
در انقلابهای رهاییبخش این موضوع آنچنان تاثیرگذار و سرنوشتساز است که داشتن یا نداشتن تشکیلات مناسب، بهعنوان یکی از عوامل تعیینکننده پیروزی یا شکست انقلاب بهشمار میرود:
نمونه واضح در تاریخ معاصر کشورمان نمونه جنبش ملی دکتر مصدق است که چون نیروی تشکیلاتی نداشت عملاً در برابر کودتا بهرغم آنهمه ایستادگی شکست خورد.
فارغ از هر نظری که هر کس میتواند نسبت به انقلاب اکتبر روسیه داشته باشد اما این نکته یک واقعیت است که «لنین»، رهبر انقلاب سوسیالیستی روسیه، هنگامی توانست آن انقلاب را به پیروزی برساند که با ردکردن مبارزه خودبهخودی طبقه کارگر، ضرورت وجود حزب پیشرو انقلابی برای پیروزی در این مبارزه را مطرح و عملی کرد. او تنها با پرکردن همین خلأ بود که توانست انقلاب مردمش را به پیروزی رهنمون شود.
«مائوتسهدونگ» رهبر انقلاب چین نیز که تجربه پیروزمندی را در این زمینه پشت سر گذاشت، کار تشکیلاتی را بهعنوان یکی از وظایف اصلی جنبش میدانست و برای آن، انرژی زیادی صرف میکرد. وی یکی از کموکسریهای مبارزات گذشته هموطنانش را کمبهادادن به همین پدیده میدانست؛ آنجا که خطاب به جوانان کشورش گفت: «اگربخواهیم تجربیات انقلاب چند ده ساله گذشته را ترازبندی کنیم باید بگوییم که علت شکستمان، بسیج و تشکلنیافتن تودههای وسیع کارگران ودهقانان که ۹۰% جمعیت کشور را تشکیل میدهند، بود».
تشکیلات در دیدگاه بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق
بنیانگذاران سازمان مجاهدین در جمعبندی مبارزات تاریخ معاصر ایران به این نتیجه رسیدند که یکی از علل ضعف و کمبود مبارزات گذشته، فقدان سازماندهی و تشکیلات انقلابی بوده است. بهعنوان مثال پیشوای نهضت ضداستعماری مردم ایران دکتر محمد مصدق بهرغم اینکه تمام زندگیاش را وقف مبارزه برای بهروزی مردم و میهنش نموده بود، ولی بهعلت نداشتن یک تشکیلات منسجم نمیتوانست خطوط سیاسیاش را آنگونه که باید، در جامعه پیش ببرد.
تشکیلاتستیزی آخوندها
بیاغراق باید گفت یکی از بالاترین سرمایههای مجاهدین در مبارزه با شاه و شیخ و ایستادگی در برابر انواع توطئههای آنان، داشتن «تشکیلات» منسجم سازمان مجاهدین است.
بیسبب نیست که آخوندها از فردای انقلاب ۵۷ نوک حملههایشان را به سمت تشکیلات و مناسبات درونی مجاهدین نشانه رفته و برای ضربهزدن به آن، دسیسهچینی کردند؛
از اکاذیب و برچسبهایی که در فاز سیاسی در یورش به پایگاههای مجاهدین عنوان میکردند گرفته تا لوش و لجنهایی که در مورد خانههای تیمی در فاز نظامی میگفتند،
تا خواب پنبهدانه انشعاب، تا لغزخوانیهایشان در مورد مناسبات درونی مجاهدین و...
پروسه پیچیدهشدن مبارزه اجتماعی و تکامل تشکیلات، متناسب با آن
در مبارزه اجتماعی هر چه هدف عالیتر و متکاملتر باشد، بایستی تشکیلاتی که این هدف را محقق میکند نیز به همان درجه تکاملیافته و پیچیده باشد. بهعبارت دیگر، یک تشکیلات، متناسب با هدف یا مأموریتی که دارد، کیفیت اجزاء تشکیلدهنده آن تشکیلات و قوانین مربوط به آن هم تعیینکننده میشود.
برای فهم بهتر موضوع، یک مثال از مبارزات ساده صنفی و مراحل پیچیدهشدن آن ضروری است:
یک مثال از مبارزه صنفی و ضرورت تشکیلات در آن
کارگری را در نظر بگیرید که در یک کارخانه نساجی مشغول کار است وی بهعلت اینکه از حقوق و مزایای کافی برای تأمین زندگی و خانوادهاش برخوردار نیست و بخش زیادی از دسترنج وی داده نمیشود، اعتراض نموده و خواستار رسیدگی به این موضوع میشود. بهنظر شما چه تضمینی دارد که حتماً به مشکل وی رسیدگی شود؟ مگر در حال حاضر در جامعه انبوهی از این خواستههای بر حق مردم بلاجواب نمانده است؟
روشن است که کارفرما و مدیر کارخانه، مشکل این کارگر را نادیده میگیرند و به او جواب منفی میدهند و در صورتیکه موضوع بالا بگیرد، کارگر مربوطه را از کارخانه اخراج نموده و موضوع را فیصله میدهند. حال اگر بهجای یک نفر، ۵-۶نفر نسبت به کم ودن حقوقشان اعتراض کنند، آیا مدیر کارخانه میتواند به همین سادگی این موضوع را نادیده بگیرد و یا با مقاومت بیشتری مواجه خواهد شد؟
اگر تعداد کارگران باز هم بیشتر شود مثلاً نیمی از جمعیت کارخانه و یا تمام افراد آن برای کسب حقوق واقعیشان اعتصاب و یا تظاهرات بکنند، چه خواهد شد؟
آیا در این صورت کارگران در تعادلقوا بالاتر میآیند و امکان موفقیتشان بیشتر میشود یا نه؟
مدیر کارخانه بهعلت اینکه با این اعتصاب گسترده، منافع خودش را در معرض خطر میبیند مانورهایی میکند و ممکن است امتیازاتی برای کارگران قائل شده و تا حدودی به خواستههایشان تن دهد.
در واقع هدف از طرح این مثال، قبل از هر چیز تأکید روی این نکته است که ببینیم:
زمانیکه تعداد کارگران معترض رو به افزایش میگذارد، مناسبات درونی کارگران به چه شکل میشود؟
در عمل کارگران بایستی:
- یک نماینده یا هیأتی برای خودشان مشخص کنند تا آنها طرفحساب مدیر کارخانه شوند،
- برای بالا بردن هماهنگی بین کارگران، از هر قسمت کارخانه، یک رابط یا مسئول مشخص کنند
- کارگران در نشستی با هم، خواستههایشان را اولویتبندی کنند،
- برای رسیدن به خواستهشان، هدف مرحلهای برگزینند،
- تهدیداتی که وجود دارد را بررسی کنند،
- برای دوران اعتصاب و دوران بیپولی، صندوق تعاونی تشکیل دهند و...
به این ترتیب مناسبات و روابط جدیدی بین کارگران برای رسیدن به خواستههایشان بهوجود میآید که نسبت به وضعیت بیشکل و یا محدود قبلی که هر کارگر یا تعداد معدودی برای خودشان فعالیت میکردند، کاملتر، عالیتر و البته پیچیدهتر است. به همین علت، تضمین پیروزیاش هم بیشتر است همانطور که تهدید شکستخوردنش هم کمتر است.
اکنون میتوان گفت که کارگران به مناسبات، روابط و تقسیم کار بالاتری دست پیدا کردهاند.
از همینجا بود که تشکیلات و سندیکاهای کارگری شکل گرفته و بهوجود آمدند. روشن است که کارگران برای رسیدن به خواستهها و اهداف صنفی خودشان لاجرم بایستی به تشکل، وحدت و مناسبات جدیدی بهنام تشکیلات کارگری دستیابند والا بهصورت خودبهخودی و بهطور انفرادی تلاشهایشان به جایی نخواهد رسید. همانطور که در مراحل عالیتر مبارزه حتماً باید تشکل صنفی خود را با احزاب و سازمانهای پیشرو و مبارز، هماهنگ کنند و از امکانات و پشتیبانی سیاسی آنها بهرهمند شوند.
از مبارزه صنفی تا مبارزه صنفیـسیاسی
حال میخواهیم ببینیم که در ادامه مبارزات کارگران، چه شقوق دیگری متصور است. کارگران کارخانه وقتی صدای اعتراض خود را بلند کردند و دست به تحصن و یا راهپیمایی زدند غالباً موضوع به همینجا ختم نمیشود، مدیر کارخانه هم که نماینده دولت و حافظ منافع طبقه بالاتر است در این جنگ و کشاکش به همین سادگی به خواستههای کارگران تن نمیدهد. زیرا جزیی از رژیم ضدمردمی حاکم است، در نتیجه حکومت آخوندی که پشتیبان صاحب و مدیر کارخانه است با وارد کردن پاسداران و نیروی انتظامی و اطلاعاتی و با ایجاد فضای رعب و وحشت و دستگیری کارگران تلاش میکند مبارزات بر حق کارگران را سرکوب و در نطفه خفه کند.
اینجاست که کارگران خواهند دید مسأله و مشکل آنها در یک نفر «آقازاده» یا یک «ژنخوب» به اسم صاحب و مدیر کارخانه خلاصه نمیشود، بلکه حافظ و پشتوانهٔ اصلی کارفرما، دولت و نیروی سرکوبگر آخوندی است. در نتیجه کارگران برای رسیدن به اهداف خود، ناگزیر هستند مبارزهشان را یک مدار ارتقاء داده و در اعتراضاتشان دولت حاکم و سیستم ضدکارگری و ضدمردمی آن را نشانه بگیرند و دیگر اینجاست که شعارهایشان رنگ و بوی سیاسی بهخود میگیرد، یعنی مبارزاتشان از مبارزه صنفی، به مبارزه صنفی-سیاسی تغییر و تکامل مییابد.
طبعا این روزها همگان شاهد جلوههایی از این وضعیت بودهاید و در اخبار، نمونههای بسیاری از این تحصنها و اعتراضات را میبینید یا میشنوید که ابتدا خواستهها حول یک مسأله و مشکل صنفی بوده ولی بهسرعت جنبه سیاسی پیدا کرده بهنحوی که فریاد آخوندها از استحاله سریع شعارهای صنفی به شعاری سیاسی و براندازانه، بلند است.
تشکیلات، نیاز ضروری استمرار مبارزه
حال این مبارزه که جنبه سیاسی پیدا کرده و خواستههای کارگری را خارج از کارخانه و محیط کارگاه یعنی در خیابان و در رابطه مستقیم با حاکمیت دنبال میکند، دیگر تشکیلات خاص خودش را میخواهد زیرا دارای اهداف و برنامههای سیاسی است و اگر شرایطش موجود باشد، بهدنبال عملی کردن آنها میرود.
این تشکیلات صنفی-سیاسی در محیط جامعه بایستی روشنگری و یا افشاگری کند و متناسب با این هدف، ارگانهای مورد نیازش را بهوجود آورد:
مثلاً قسمت تبلیغات، روابط خارجی، قسمت اجتماعی، نشریه و... تا به این ترتیب همراه با تکامل مبارزه از «صنفی» به «صنفی–سیاسی»، تشکیلات متناسب وضعیت موجود را هم شکل دهد تا این تشکیلات بتواند اهداف و خواستههای اقتصادی یک قشر یا یک صنف را محقق کند.
از مبارزه سیاسی تا مبارزه انقلابی؛ مسیری که یک تشکیلات طی میکند
در این مثال دیدیم که یک مبارزه «صنفی–سیاسی» چگونه شکل میگیرد. در روند همین مبارزات، یک کارگر که برای گرفتن حقوق به یغما رفتهاش، صدای اعتراضش را بلند کرده و تا مبارزه سیاسی پیش آمده، در قدم بعد خواهد دید که فراتر از محیط کار و حقوق از دست رفته فرد خودش، یک مشکل عامتر و ریشهییتر هم وجود دارد و بهخصوص در شرایط فعلی که دامنه جنایات رژیم بر همگان مشخص است، در سایر نقاط و در دیگر پهنههای اجتماع هم این حقکشی و زورگویی را بهروشنی میبیند و درمییابد که ظلم و ستم حاکمیت آخوندی بهصورتهای مختلف در تمامی ارکان جامعه وجود دارد.
در این نقطه هستند کسانی که با درک ریشه اصلی مشکلات، درمییابند که در سراسر جامعه، افرادی، گروههایی و صنفهای هم هستند که با او همدرد هستند و همان مشکلی را دارند که او هم دارد. و اوضاع همانقدر که برای او تحمل این وضعیت غیرممکن شده و نمیتواند فقط شاهد این صحنهها باشند، دیگرانی هم هستند که همین وضعیت را دارند. دیگرانی که اگر با یکدیگر متحد شوند، احتمال پیروزیشان بیشتر از قبل است.
مشکلاتی که در اولین نگاه بهچشم میخورند عبارتند از: حقوقهای ظالمانه و معوقه. نبود بیمه و تأمین شغلی. نداشتن اطمینان از آینده و حتی دوران بازنشستگی، مشکل مسکن و از گرانی، فساد و فحشا و اعتیاد گرفته تا کشتار و سرکوبی که رژیم بهراه انداخته و... که تماماً از آثار و عوارض حاکمیت این رژیم پلید است. به همین علت، تنها راهحل این معضلات را، در اتحاد با همدردان خود برای تغییر شرایط موجود مییابند.
طبعا اگر فضای مبارزه مسالمتآمیز وجود داشته باشد، مبارزه کارگران در کادر حاکمیت موجود و قوانین جاری آن بوده و شکل مبارزه کارگران، سیاسی یعنی «رفرمیستی ـ اصلاحگرایانه» است. اما در صورتیکه فضای مبارزه سیاسی نباشد، یعنی حکومت از نوع دیکتاتوری و سرکوبگر باشد، مثل همین حکومت آخوندها، بلافاصله این مبارزه، سرکوب شده و راهی جز مبارزه برای تغییر این رژیم باقی نمیماند. طبعاً رژیمهای دیکتاتوری که راه صلحآمیز و دموکراتیک حل و فصل مشکلات اجتماعی و صنفی را نمیپذیرند، مطمئناً هر حرکتی برای تغییر خود را نیز سرکوب میکنند و از اینجاست که طبقات و اصنافی که حقوقشان پایمال میگردد، به این نکته پیمیبرند که تنها راه تحقق حقوقشان، از سرنگونی رژیم حاکم میگذرد.
از اینجا به بعد فعالیت صنفی، شکل دیگری به خود میگیرد.
در غیاب تشکیلات: نگاهی به تجربههای پیشین
آنچه که در فراز پیشین ترسیم شد، مسیری است که کشور ما در سرفصلهایی مانند کودتا بر ضد دکتر مصدق و سرکوب قیام ۱۵خرداد، طی کرده و پدرانمان شاهد آن بودهاند. تجربهای که ضرورت مبارزه انقلابی برای سرنگونی دیکتاتوری را بهعنوان تضاد اصلی جامعه، مطرح کرده است.
در واقع، این سطح از مبارزه که یک مدار عالیتر، پیچیدهتر و غیرقابلمقایسه با مبارزات رفرمیستی است، به یک تشکیلات عالیتر و پیچیدهتر، یعنی به یک تشکیلات انقلابی نیاز دارد تا بتواند پاسخگوی مبارزه آزادیخواهانه مردم ایران و سرنگونی رژیم باشد.
از این نقطه به بعد، فعالیت صنفی اساساً تغییرشکل میدهد که بعداً به آن پرداخته خواهد شد.
احقاق حقوق صنفی، بدون تشکل؟ بدون دانش تشکیلاتی؟ و بدون بینش سیاسی؟
تودههای مردم و نیروهای پیشتازشان، در پروسه مبارزات خود، اینک به این دستاورد مهم رسیدهاند که: بدون تشکیلات و سازماندهی، هیچ مبارزهای به هدف نخواهد رسید، بهویژه مبارزه انقلابی که نیازمند یک تشکیلات انقلابی است. و این، یک دستاورد بسیار مهم در تاریخ مبارزات انقلابی است.