در زندان بعد از مدتها تلویزیونی با پول خود زندانیها خریداری شد و زندانیان تا مدتها در همان محیط بسته و تصاویر تکراری زندان دور تلویزیون جمع میشدند. بعد از سالها این اولین بار بود که از روی ناچاری برنامههای تلویزیون رژیم را میدیدم. خیلی دلم میخواست از دنیای بیرون و از وضعیت جامعه خبردار بشوم اما کانالهای رژیم پر از دروغ و فریبکاری و چاپلوسی و وارونهگویی بودند.
با شنیدن و دیدن خبرهای وارونه و برنامههای مشمئز کننده تلویزیون در زندان بیشتر دلم هوای سیمای آزادی را میکرد. هر چقدر رژیم در اخبارش دروغهای تهوعآور را تکرار میکرد، بیشتر قدر اخبار سیمای آزادی را میدانستم و دلم تنگ میشد برای اخباری که واقعیت صدای مردم ایران و درد و رنج کارگران و معلمان و گرسنگان را انعکاس میداد.
یادش بهخیر! همیشه قبل از شروع خبرها فعالیتهای کانونهای شجاع شورشی را نشان میداد تا دلگرم شوم به برافروخته بودن هر چه بیشتر شعله مبارزه... زمانی که فشار حبس کمی گیجم میکرد دلم تحلیلهای سیاسی سیما را میخواست که تمام شک و گمانها را پایان میداد و صحنه مبارزه را برای بیننده شفاف و روشن میکرد...
یا صدای خوش گیتار روزبه که آهنگهایش هم حکایت درد مردمانش بود هم صدای خشمشان اوج میگرفتم. دلم میخواست با برنامه پیک شادی از ته دل بخندم و در برنامه ارتباط مستقیم حرفهای هموطنانم را بشنوم که از همه جای این دنیا تماس میگرفتند.
یا نمایی از اشرف را ببینم، شهر شرف و مقاومت که تمام بناهایش هر یک درس ایستادگی بودند.
روی تختم دراز کشیده بودم و به این فکر میکردم اگر میتوانستم سیمای آزادی را حتی برای دقایقی کوتاه در زندان ببینم چه میشود؟ سیمایی که پیام رهبر این مقاومت را پخش میکند
مطمئن بودم با پخش صدای برادر مسعود از سیمای آزادی در زندان دیوارهای ضخیم و بتونی به همراه ستونهای عظیم این زندان بزرگ در هم میشکست و از بین میرفت.
کانون شورشی رها شده - تهران
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است