728 x 90

رمضان؛ درنگی در نیمهٔ تاریک ماه

نیمه تاریک ماه
نیمه تاریک ماه

ما ایرانیان، بر طاقچه نهادگان همیشگی قرآن در کنار دیوان غزل‌های خواجهٔ شیراز و سفرهٔ هفت‌سین، عادتی غریب داریم؛ این عادت برخاسته از فرهنگ دیرسال و پویای ماست و پا به پای هر کدام از ما رشد کرده و خواهد کرد. بزرگ شدن ما با شعرهای حافظ در کنار قرآن، بیانگر آن است که روح ایرانی ریا و سالوس را در پردهٔ دین برنمی‌تابد و بر آن برمی‌شورد. شاید و حتماً که وجود این فرهنگ بالنده باعث شده است که آخوندها طی ۴دهه دغل و دروغ و دجالیت و سرکوب و بگیر و ببند و کشتار نتوانند روح ایران و ایرانی را تسخیر کنند.

 

 

واژه‌ها را باید شست

یاد سهراب سپهری به خیر که سال‌ها پیش سرود:

«چشم‌ها را باید شست،‌ جور دیگر باید دید

واژه‌ها را باید شست»

مضمون اصلی جنگ ما با ارتجاع در این کشاکش سهمگین چیزی جز بازستاندن مفاهیم قلب‌شدهٔ واژه‌ها نبوده است. ارتجاع با شجرهٔ خبیثهٔ خود قبل از هر چیز واژه‌ها را نشانه گرفته و گرداگرد آنها چنبره زده است. زیرا خوب می‌داند که اگر بشود واژه‌ها و کلمات را سر برید، ساطور‌آجین نمود و از معنی تهی کرد،‌ به اسارت درآوردن و ذبح انسان و معنای حقیقی زندگی به سهولت امکان‌پذیر است.

یکی از واژگان مظلوم و به مسلخ برده شده،‌ «رمضان» است.

 

قانون آخوند نوشت

در فرهنگ مسلط و آخوند‌نوشت هر گاه نام رمضان برده می‌شود، بی‌اختیار نام «محتسب»، «شلاق» و «زندان» در ذهن تداعی می‌شود.

ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی حاکمیت ولایت فقیه می‌گوید:

«هرکس علناً در انظار عمومی و معابر تظاهر به ‌عمل حرامی کند، علاوه بر کیفر عمل به حبس از ۱۰روز تا ۲ماه یا تا ۷۴ضربه شلاق محکوم می‌شود و در صورتی که مرتکب عملی شود که نفس آن عمل دارای کیفر نیست اما عفت عمومی را جریحه‌دار کند فقط به حبس از ۱۰روز تا ۲ماه یا ۷۴ضربه شلاق محکوم خواهد شد.

روزه‌خواری نیز مصداق همین قانون است با روزه‌خواران در ملأعام برخورد می‌شود؛ کسانی که اقدام به روزه‌خواری در ملأعام می‌کنند به ۱۰روز تا ۲ماه حبس و یا ۷۴ضربه شلاق محکوم می‌شوند».

 

اگر کسی نخواهد با گزمگان سواره و تیزبین و همیشه مترصد و مزاحم حکومتی در کوچه و معبر و گذرگاه و حتی در مدرسه و اداره و کارگاه روبه‌رو شود، ناگزیر است به روزه‌داری تظاهر کند. این تظاهر رفته‌رفته فرهنگ ریاکاری و ظاهرسازی را به یک عادت اجتماعی تبدیل می‌کند. برای شکستن این عادت تحمیلی که محصول ارتجاع و جاهلیت برآمده از دین اجباری است، نسل‌های امروزین ایران رسالتی سنگین به‌عهده‌ دارند. آنها که در اتمسفر غلیظ ریاکاری و سالوس سازمان‌یافتهٔ ‌ حکومتی به دنیا آمده‌اند، از کودکی هنجارهای دیکته شده با نیش تازیانه را به سخره گرفته و بر آن می‌شورند اما در قدم بعدی برای رهایی از سلطهٔ استبداد دینی در اذهان، پا به پای شورش و قیام، باید مفاهیم توحیدی را از اسارت نجات داد. آنها را در زیر باران شست و جور دیگر دید.

 

رمضان، درنگی در سلسلهٔ سرسام‌آور روزمرگی

در آمد و شد سالهای عمر و در عبور بی‌وقفهٔ زنجیر شب و روز، فرصتی است به اندازه یک ماه، که در آن انسان عادت‌های معمول را ترک می‌کند و به هنجاری دیگر می‌گراید. به عبارت دیگر او بر «روزمرگی» یا «مرگ روزانه» می‌شورد تا در این شورش به خویشتن خویش باز آید.

روزهای ماه رمضان هر یک تمرینی هستند تا انسان را قادر کنند بر عادت نهادینه شده در وجودش فائق بیاید. روزمرگی باعث می‌شود انسان خود و هدف از آفرینش خویش و مسئولیتی را که برای آن به جهان خاکی قدم گذاشته، از یاد ببرد. به روزها نگاه کنیم. روزهای ما را چه کسی می‌سازد؟ خود حقیقی، اراده‌مند و تصمیم‌گیرندهٔ ما یا جبرهای حاکم بر جامعه و زندگی؟ ما یا دیکتاتور؟

 

هر کس می‌تواند در هر طبقه‌ای از طبقات اجتماعی این سؤال را در برابر خویش قرار دهد و به آن بیندیشد. آیا او اسیر در چرخهٔ سرسام‌آور روزمرگی است یا آزاد از آن است و می‌تواند خود آنچه را که می‌خواهد آزادانه انتخاب کند و دست به تغییر خویش، جهان و اجتماع بزند. جبرها را چه کسی رقم می‌زند. برای لحظه‌ای به جامعه آخوند زدهٔ خودمان نگاه کنیم. قوانین دیکته شدهٔ آن را از نظر بگذرانیم پاسخ واضح است. در یک روند خودبه‌خودی و با تمکین به این قوانین ما به مهره‌ای در دستگاه پیچیده و عریض و طویل آن تبدیل خواهیم شد و دیگر قادر نخواهیم بود خارج از این سیستم استقلال و موجودیت داشته باشیم. چرخش بدون مکث چرخ‌دنده‌ها، ما را آن‌گونه که می‌خواهد می‌چرخاند و به محصولی که می‌خواهد تبدیل می‌کند.

 

شوریدن بر قیدها

رمضان بر سر روزمرگی و تقید نهیب می‌زند. به ایست و وقوف فرامی‌خواند. به انسان یادآوری می‌کند که او برگ کاهی نیست که بادهای عبوری بخواهند هر طور که می‌وزند او را نیز بوزانند و با خود ببرند. او جوهره‌ای آگاه، آزاد، انتخابگر، مسئولیت‌پذیر و در نهایت خداگونه دارد. می‌تواند در هر مقطع از زندگی اراده کند. به خویشتن حقیقی باز آید و مسئولیت تغییر جامعه، جهان و خود را به دست بگیرد.

 

رمضان تو گویی به ما می‌گوید: «به کجا چنین شتابان؟» و دست ما را می‌گیرد تا ما را از چرخهٔ شتابان و فروکشندهٔ گرداب تحقیر کنندهٔ عادتها به درآورد،‌ بتکاند،‌ چشمهایمان را بگشاید و «جور دیگر دیدن» را به ما یادآور شود. از این رو رمضان نخوردن، ننوشیدن نیست. یک مکث آگاهانه و باز آمدن به اصل و فطرت است. یک جمعبندی «از آنچه گذشت» و تصمیم برای «آنچه باید باشد» است. به‌تعبیری فرمت روان و اندیشه و قلب است. حرکت معکوس علیه روزمرگی است.

ارتجاع به عمد روزه‌داری را در نخوردن و ننوشیدنی اجباری و ریاورزانه خلاصه کند تا بتواند ابزار سرکوبی از آن بسازد و خلق را به زنجیر بکشد.

اما رمضان عین رهایی است. آزادی محض است. شوریدن بر قیدهاست. آمده است تا بندها را بگشاید و به انسان بگوید او آن‌چنان ظرفیت شگفتی در آزادسازی خویش و دیگران دارد که حتی می‌تواند زنجیرهٔ خوردن و نوشیدن و خفتن را ـ که هیچ آفریدهٔ دیگری قادر به گسستن آن نیست ـ بگسلد. غریزهٔ کور را در زیر پا بگذارد و دایرهٔ تنگ زیستن در زندان خاک را درنوردد و تمام اراده و اختیار باشد.

 

رمضان تذکار خداگونگی انسان است؛ جوهره‌ای که تبعیدگاه محقر خاک آن را از یاد انسان برده است.

به زندانیانی که در اسارت به اعتصاب غذا به‌عنوان یک سلاح کاری و تهاجمی روی می‌آورند،‌ بیندیشیم. آیا در آن مقهور شدن جبرها را می‌بینیم یا مطلق آزادی را؟

بنابراین رمضان «سرخود را چون نی خم کردن و بر خاکستر و پلاس و بوریای ریایی خوابیدن» و در یک‌کلام ریاضت نیست، رهایی است. صرف ننوشیدن نیست، نوشیدن از چشمه‌های ناب و زلالناهای ناشناخته در ژرفای روان آدمی است.

 

رمضان و مسئولیت‌پذیری رهاسازانهٔ اجتماعی

از باز آمدن به «خویشتن خویش» گفتیم ولی معنای رمضان خلق‌گریزی و اعتکاف در غارهای انزوا برای جستجوی رستگاری فردی نیست. به عبارت دیگر منظور از رمضان به در بردن گلیم خود از موج‌خیز حادثه و رها کردن خلق در توفان بلاها نیست. آن‌که به «خود» می‌اندیشد در حقیقت خود را قبلهٔ خویش گرفته است و خود را به جای خدا می‌پرستد. سعدی چه خوب این معنا را در قالب واژه‌ها ریخته است:

عبادت به جز خدمت خلق نیست

به تسبیح و سجاده دلق نیست

 

رمضان تزکیهٔ خود برای کسب آمادگی است؛ آمادگی برای نثار در راستای رهایی همنوع. رمضان فقط آزاد شدن نیست، بل آزاد کردن است. آنان که رمضان را رنجورداری جسم می‌پندارند و در قبال آن پاداش می‌خواهند، از جوهر رمضان غافل هستند. رمضان و روزه‌داری ممارستی است برای گشودن زنجیرهای بی‌عدالتی از دست و پای جامعه و آزاد‌سازی مظلومان؛ تقسیم نان خود با گرسنگان؛ و خانهٔ خود را آرامشگاه بی‌خانمانان،‌ گورخوابان و زیرزمین خوابان قرار دادن و نیز پوشاندن برهنگان و رو ترش نکردن از آنان که از گوشت تن آدمی آفریده شده‌اند؛ یعنی در خلقت و طینت مانند او هستند... وه! که چه پتانسیل شگرفی در معنای رمضان نهفته است.

 

«روزه‌ای که من می‌پسندم»

می‌گویند:

«چرا روزه گرفتیم و تو ندیدی؟‏

جان خویش را رنجور ساختیم و درنیافتی؟‏»

 

‏ـ از آن رو که شما در ایام روزهٔ خویش،‏ خشنودی خود را می‌جویید

و بر کارگران خود ظلم روا می‌دارید.

اینک به جهت نزاع و کشمکش روزه می‌گیرید،‏

برای این‌که شریرانه به یکدیگر مشت بزنید.

با چنین روزه‌ای،‏

نمی‌توانید صدای خود را در عرش برین بشنوانید.

آیا روزه‌ای که من می‌پسندم این است؟‏

روزی که آدمی جان خود را رنجور سازد،‏

سر خویش را همچون نی خم کند،‏

و بر پلاس و خاکستر بخوابد؟‏

آیا این است آنچه روزه‌اش می‌نامید

و آن را روز مقبول خداوند می‌خوانید؟‏

‏آیا روزه‌ای که من می‌پسندم این نیست

که زنجیر بی‌عدالتی را بگشایی،‏

و بندهای یوغ را باز کنی؟‏

مظلومان را آزاد سازی،‏

و هر یوغ را بشکنی؟‏

که نان خود را با گرسنگان قسمت کنی

و فقیران بی‌خانمان را به خانهٔ خویش آوری؟‏

و چون برهنه‌ای بینی،‏ او را بپوشانی

و از آن که از گوشت تن توست،‏ خود را پنهان نسازی؟‏

 

اشعیا، پیامبری که با اره دو نیم شد

آنچه با حیرت خواندیم. نه شعر سپید بود و نه منظومهٔ پست مدرن و نه کلام قصار، بخشی از باب ۵۸ کتاب اشعیا، یکی از پیامبران عهد عتیق است. گفته‌اند او پسر «عاموص» بود و در «اورشلیمدر» در نزدیکی هیکل سلیمان زندگی می‌کرد. معنی نام او «نجات خداوند» است. به‌علت کلام نافذ و ظلم‌ستیزانه و روشنگرش و نیز برانگیختن و راهنمایی ستم‌پیشگان عصر خویش مورد غضب منسی، یکی از پادشاهان عصر خود واقع شد. پادشاه دستور داد او را دستگیر کنند. اشعیای نبی در تنهٔ درختی میان تهی و کهنسال مخفیگاه اتخاذ کرد. دژخیمان اره بر درخت نهادند و آن را با اشعیا به دو نیم کردند.

این پیامبر بنی‌اسرائیل، معاصر کوروش، پادشاه ایران بود.

یک بار دیگر در گفته‌های او غور کنیم. او این حرفها را نزدیک به ۸قرن قبل از میلاد مسیح بر زبان رانده است. شگفتا کلام او آن‌چنان تازه، تکان‌دهنده، عمیق و تأثیرگذار است که گویی هم‌اکنون و در زمانهٔ آخوندهای عمامه‌درشت و خون‌ریز، نفس در نفس و سایه به سایهٔ ما می‌زید. گویی او ریاکاری، مال‌اندوزی، دروغگویی و دجالیت خامنه‌ای و حاکمیت دستاربندان را به چشم دیده است.

گویی او می‌دانسته است که روزگاری خواهد آمد که واژه‌های معانی اصیل و حقیقی خود را از دست خواهند داد و به پوسته‌هایی عاری از حقیقت تبدیل خواهند شد. انگار می‌دانسته است که روزگارانی خواهد آمد که باید برای رهاسازی کلمات از ایلغار ارتجاع جنگید و بسا جانهای شیفته برای آن نثار کرد.

 

***

 

آری، رمضان این است. اگر ‌چه اشعیای نبی را دو نیم کردند اما آموزه‌های او در نجوای بی‌مرگ نسیم با برگهای سبز درختان هنوز در گوش جان ما جاری است. برای نجات میهن در زنجیر از اسارت منسی‌ها و خامنه‌ای‌ها، ما این نوع رمضان نیازمندیم. برخیزیم و به پیشواز آن برویم.

نیمهٔ تاریک ماه بسا سخن‌ها با ما دارد.

«چشم‌ها را باید شست. جور دیگر باید دید.

واژه‌ها را باید شست

واژه‌های باید خود باران باشد».

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/0b8912f7-4885-4a24-8e88-f64de42fd32d"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات