مقدمه
آنچه که در فرهنگ و ادبیات جوامع به آن ملت، ملیت، قوم، قبیله و طایفه گفته میشود عبارت است از همبستگی گروههای اجتماعی انسان، که از نژاد، زبان، عقیده، فرهنگ، محیطزیست و از ابزار و روشهای مشترک تولید و از ساخت و بافت و صورتبندیهای مشترک اقتصادی اجتماعی برخوردارند. به این ترتیب، شاخصهای پیشرفت هر جامعه مانند پاسخ به نیازهای اساسی بشر شامل: آزادی و دموکراسی، حقوقبشر زنان، رفع تبعیض و ستم مضاعف، کار، سرپناه، خوراک، پوشاک، بهداشت، آموزش، کیفت محیطزیست، ... دسترسی به اطلاعات از فضای مجازی، ... یعنی زیرساختهای رفاهی زندگی و فرصتهای استفاده از پتانسیل و انرژیهای بیکران افراد و کل هر جامعه است که درجه رشد و پیشرفت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی هر جامعه را رقم میزند. مطابق گزارش مطبوعات، شاخص استانداردهای جهانی پیشرفت اجتماعی در سال۲۰۲۰ نشان میدهد که ایران در رتبه ۹۳ یعنی در بیشترین فاصله از صدر جدول تحت عنوان یک وضعیت وخیم قرار دارد و در این بین این ملیتها و اقلیتهای مذهبی هستند که در شاخصهای پیشرفت اقتصادی و اجتماعی بهدلیل یک حاکمیت فاشیزم دینی با مرزبندیهای ارتجاعی، و ضد ملی، در فقر مطلق قرار دارند.
موزاییک زیبای اقوام و ملیتهای ایران
اقوام و ملیتهای ایرانی موزاییکی بسیار زیباست از زبانها، گویشها و مذاهب گوناگون، با سنتها و پاره فرهنگهای مختلف. پدیدهیی که بقاء آن خود پژواکی است از تمدن کهن ایران باستان با افتخارات تاریخی عالمگیر. سرزمینی که روزگاری با اتحاد سه قوم مادها، پارسها و پارتها تشکیل شد و به همت همین اقوام بود که بر این فلات زر خیز و متمدن نام «ایران» نهاده شد.
اقوام ایرانی...
اما در نگاهی گذرا به تاریخ معاصر این مرز بوم، مشاهده میکنیم که اقلیتهای قومی از جانب هیئتهای حاکمه شاه و شیخ که در طول سالیان، هژمونی و فرمان نظام سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه را در دست داشتند همواره مورد تاخت و تاز و هجوم و قتلعام و غارت قرار داشتهاند. از هجوم و کشتار رضا خان قزاق و پسرش تا حکومت ماقبل تاریخی آخوندپاسداران ضدبشر، همیشه تحت ستم مضاعف، شهروندان درجه چندم تلقی شده و با انواع فتنهگری و جنگ سیاسی و روانی که با ترفندهای سخیفی مانند تجزیه طلبی، وابستگی به خارج و... تحت انواع سرکوب و خشونتهای ضدبشری قرار داشته و همچنان قرار دارند.
رابطه ولیفقیه با شهروندان ایرانی
خمینی ضدبشر، پدر خوانده عقیدتی خامنهای، کسی است که با دهن کجی تمام به تاریخ و فرهنگ ایران و به اصول خدشهناپذیر آیینها و اعتقادات مردم، رابطه ولیفقیه با مردم را رابطه قیم با صغار یعنی اطفال (بخوانید نادان و غیرمسئول) تعریف میکند. خمینی نوشته است: «برای حفظ نظام میتوانید همه امور عبادی و غیرعبادی را زیر پا گذاشته حتی شرب خمر بکنید و... . ، دروغ بگویید و... . !» علمالهدی نماینده خامنهای میگوید: «مشروعیت نظام جمهوری اسلامی به ولایت فقیه وابسته است. زمانی که مردم به یک رئیسجمهور رأی میدهند، آراء مردم عددهای صفر است و عددی که آن صفرها را معنادار کرده و به آن مشروعیت میدهد تنفیذ ولایت و مقام معظم رهبری است» (خبرگزاری فارس ۷اردیبهشت ۹۰).
مصباح یزدی هم ریش خمینی میگوید: «در حکومت اسلامی رأی مردم هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد نه در اصل انتخاب نوع نظام سیاسی کشورشان و نه در اعتبار قانون اساسی و نه در انتخاب ریاستجمهوری و انتخاب خبرگان و رهبری. ملاک اعتبار قانونی تنها یک چیز است و آن رضایت ولایت فقیه است» (هفته نامه حکومتی پرتو سخن ۷دی ۸۴).
این است سنگبنای حاکمیت و بنیاد قانون اساسی رژیم آخوندها در رفتار سیاسی و اجتماعیشان با مردم. شبکه آخوندی به رهبری خمینی و ادامهاش خامنهای ولیفقیه حاکم بر ایران، همان باند تبهکار برجهیده از اعماق قرون و اعصار و بر آمده از عمیقترین لایهها و رسوبات متعفن اجتماعی جامعه به رهبری خمینی بودند که در سال۱۳۵۷ در فقدان رهبران واقعی مردم با دزدیدن رهبری سیاسی حاکمیت را بهدست گرفته و ۴۰سال است که کشور را با تمام سرمایههای انسانی و اجتماعی و اقتصادی و حتی طبیعت ایران را به نابودی و به خاک سیاه کشاندهاند.
نگاه ضدایرانی خامنهای به خلق بلوچ
به این ترتیب این خمینی و فاشیسم دینی حاکم بود که از روز اول، مرزبندی ضدملی و تبعیض آمیز و ضدایرانی را بین فارس و بلوچ و سایر ملیتها ترسیم کرد و خط دفاعی خود را در موضوع باحجاب وبیحجاب، با دین و بیدین، مسلمان و غیرمسلمان و یا شیعه و سنی... قرار داد. این در حالی است که دعوای اصلی مردم ایران از جمله خلق بلوچ با حاکمیت دارای ریشه سیاسی است و مانند سایر ملیتها قبل از مسأله فقر و بیکاری و نداشتن سر پناه، در بنیاد بر سر آزادی و حاکمیت و رأی جمهور مردم بوده و خواهد بود. بر سر خروج از انواع تبعیضهای اجتماعی، ستم مضاعف و محرومیتهای غیرانسانی از حقوق شهروندی آن هم با بالاترین نرخ فقر در تمامی پهنههای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و مذهبی است که چه در دوره شاه و چه در حاکمیت سیاه آخوندها از آنان ربوده شده است.
در دورانهای سلطنت خمینی و خامنهای، علاوه بر ستم مضاعف بر ستمدیگان بلوچ و زحمتکشان سیستانی، در طول این سالیان در این استان یک حکومت نظامی اعلام نشده حاکم بوده و حاکم هست. فرمانده سپاه با اطلاعات بدنام خود، فرماندار نظامی و تفنگداران آتش به اختیار خامنهای در لباس انواع پلیس و سپاه و لباسشخصی و اطلاعاتی با گشتهای آشکار و پنهان سرکوبگر، با پیروی از قانون جنگل برای دستگیری و شکنجه و کشتار و با استفاده از تاکتیک تجاوز به نوامیس مردم برای خفه کردن و زمینگیر کردن بلوچها، با هدف کنترل و تسلط بر این منطقه، زندگی را بر این مردم به جهنمی از فقر و بیکاری و گرسنگی و بیسرپناهی تبدیل کردهاند. دستگاه اطلاعاتی رژیم بر اساس فاکتهای گویا و اخبار علنی شده از ایرانشهر و چاه بهار و... بر آن بود تا با تجاوز به نوامیس مردم، صدای خلق بلوچ را خفه و آنها را زمینگیر کند. اما این تاکتیک ضدبشری دستگاه اطلاعاتی و قضاییه جلادان با ایستادگی فرزندان قهرمان بلوچستان در جمعه خونین زاهدان به شکست کشانده شد.
کشتار، نفاق افکنی و فتنهگری بین اقوام و مذاهب
سپاه پاسداران طی این سالیان بندر چاه بهار مشرف به اقیانوس هند را به مرکز استراتژیک اقتصادی به جهت گسترش همکاریهای اقتصادی با چین و هند و پاکستان بهمنظور دور زدن تحریمها از یکطرف و اعزام تروریستهای نیابتی خود به سایر کشورهای منطقه از طرف دیگر تبدیل کرده است. رژیم با منطق جنایتکارانه «حاکم منطقه» از این رهگذر منافع کلان سیاسی و اقتصاد قاچاق به جیب میزند. کار اصلی سپاه و اطلاعاتش برای کنترل و مشغول کردن مردم با راهانداختن جنگهای روانی و نفاق افکنی قومی و مذهبی بین طوایف، آنها را با جاری کردن خون از یکدیگر، به جان هم انداخته است. با انفجار در مساجد شیعه و سنی به اختلافات قومی و مذهبی دامن زده است. گشتاپوی آخوندی در این منطقه با استخدام گروههای مزدور حتی امنیت را از فرزندان بلوچ ایرانی در کشورهای همسایه مانند پاکستان و افغانستان نیز سلب کرده است و در این کشورها نیز دست به ترور و ربودن مخالفان بلوچ خود میزند (قتل حاج بلوچخان شه بخش در کویته، اهل زاهدان رئیس طایفه بزرگ شهبخش به جرم هواداری از مجاهدین خلق، قتل عضو مجاهدین خلق، محمد حسن ارباب در کراچی، ربودن هوادار مجاهدین محمد امین لاشاری در پاکستان و بیهوش کردن و انتقال وی به ایران و اعدام او و... چندین نمونه دیگر از این دست). عمق فتنه پاسداران خامنهای در سپاه قدس (تحت فرماندهی قاسم سلیمانی) تا آنجا پیش رفته است برای تفرقه اندازی و جذب شیعیان پاکستانی و هزارههای شیعه افغانی از هیچ جنایتی فروگذار نکرده است. سپاه پاسداران و اطلاعات بدنام با تشکیل و نیروگیری برای گروهای دستساز مانند «زینبیون پاکستانی» و «لشکر فاطمیون» از هزارههای شیعه افغانی، به انفجار مساجد و اجتماعات شیعیان و سنیها در مراکز بلوچستان در این کشورها (مانند کویته پاکستان و زرنج افغانستان با دهها کشته) نیز در چند نوبت دستزده است.
اطلاعات رژیم پیش از این بارها از همین تاکتیک در کشتن کشیشان مسیحی و انفجار حرم امام رضا و... با هدف شیطانسازی علیه مجاهدین استفاده کرده بود.
مرگ بر خامنهای، اولین خواسته خلق بلوچ
نمازگزاران بلوچ میگویند بگویید مرگ بر خامنهای تا رستگار شوید.
تبیین این کلام محکم که حرف همه مردم ایران است را میتوان در ستمی جستجو کرد که ولیفقیه خونریز در میان ملیتها و اقوام مختلف ایرانی از جمله خلق ستمدیده بلوچ ایجاد کردهاند، ستمی که رفع آن هیچ راهحلی به جز سرنگونی و محاکمه و حسابرسی از ولیفقیه و دستاندرکاران این رژیم ندارد.
وانگهی، بدون احقاق حقوق خلق بلوچ و سایر ملیتها و اقلیتهای مذهبی، کشور ایران روی یکپارچگی و برابری و برادری را نخواهد دید و هر اقدامی غیر از این، پایمال کردن حقوق ملیتها و اقلیتهای مذهبی است.
آ.رخشانی
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است