728 x 90

وهن شاعر و شعر در دیدار شاعران حکومتی با خامنه‌ای

چاپلوسان حکومتی...
چاپلوسان حکومتی...

شرکت شاعران حکومتی و مداحان و مجیزگویان در یک مراسم فرمایشی به نام «دیدار شاعران با مقام معظم رهبری»! در ۱۶فروردین ۱۴۰۲ آن‌چنان مهوع و انزجارآور است که با دیدن صحنه‌هایش خوانده‌ها و شنیده‌هایمان از امیر تیمور لنگ، این ولی‌فقیه کشورگشای قرن هشتم هجری، در ذهن تداعی می‌شود.

 

تنزیه و تقدیس بت خامنه‌ای

به‌رغم مجیزگویی‌های غثیان‌آور شاعران حکومتی از آنجا که هدف از برگزاری این شو، تنزیه و تقدیس بت خامنه‌ای (۱) است، صحنه‌های آن بسیار عبرت‌آموز است. گویی همه‌چیز طوری ترتیب داده شده که در «شعردانی و منتقد ادبی بودن رهبر»! به رخ کشیده شود. باقی فقط ابزاری هستند که باید در خدمت اظهار فضل گاه و بیگاه خلیفهٔ همه‌چیزدان قرار گیرند:

خبرگزاری فارس روز ۱۷فروردین نوشت: «بعد از تمام شدن شعر آقای گرمارودی، رهبری به نکته دقیقی اشاره می‌کنند که اگر ایشان بیان نمی‌کردند شاید کسی جرأت نمی‌کرد به استاد گرمارودی ابراز کند. رهبری می‌گویند «آفرین، ولی این نیمایی نیست. شبیه چهارپاره و اینهاست. چون تفاوت سیلاب‌های مصارع یکی از اصول شعر نیمایی است. اینجا شما همه مصرع‌ها را با یک اندازه آوردید»!

«بعد از شعر فرید، رهبری شعر او را قرص و محکم و مضمون‌دار و درست و بی‌حشو خواندند و از او تشکر کردند. اگر چه در یکی از بیتها مشکل وزنی دیدند و زیر لب نسخه درست آن را زمزمه کردند: ایرانیان پاک چو پروانه من‌اند» (همان منبع)

چرا جای دور برویم، نفس برگزاری چنین سیرکی قبل از هر چیز برای وهن شعر و شاعر است. می‌خواهد از این هنر متعالی، تن‌پوشی فاخر بر «قامت ناساز بی‌اندام «دیکتاتور خون‌ریز فراهم آورد؛ آن‌قدر در این کار افراط می‌ورزد که فرمایشی و باسمه‌ای بودن چنین دیدارهایی داد خودیها را نیز درمی‌آورد:

«انتخاب بعضی شعرها تنها برای پر کردن بعضی موضوعات در جلسه بود. مثلاً شعرهایی که برای شهید فخری‌زاده، کادر درمان، شهدای مدافع حرم، حاج قاسم سلیمانی و موضوعات سیاسی نوشته شده بودند، حتی با وجود این‌که شعرهای بسیار معمولی و گاهاً نازلی بودند، برای قرائت انتخاب شده بودند.

گویا شعرها بر اساس یک فرم و چهارچوب موضوعی مشخص، و نه لزوماً کیفیت و خلاقیت و کشف و زیبایی، توسط هیأت انتخاب گزینش شده بودند» (همان).

 

عملهٔ طرب خلیفه

خامنه‌ای در کنار غارتگریهای نجومی و ثروتهای افسانه‌ای، مانند دیگر اسلاف تاریخی نیاز به ندیمان قلم به مزد و ملک الشعراهای آن‌چنانی دارد و برای آن خاصه‌خرجی نیز می‌کند. نگاه او به شاعر جماعت بسا پست‌تر از نگاهش به مداحانی است که حقارت حرفهٔ آنها در نامشان نیز پیداست و خلیفهٔ ارتجاع از آنها یک مافیای عریض و طویل ساخته است. اگر در تاریخ ایران، برخی شاعران درباری، پادشاهان و سلاطین دوران خود را به‌خاطر صله و بدره‌های زر و سیم مدح می‌گفته‌اند، در دوران ما کسانی که به پایبوسی خامنه‌ای و دستگاه غارت و کشتار او می‌شتابند، تیغ جلاد را بر گردن بهترین فرزندان خلق تیز می‌کنند. آنها هر کدام در حرفهٔ خود یک «لنی ریفنشتال» هستند که ودیعهٔ مقدس هنر را در خدمت به فاشیسم به‌کار گرفته‌اند.

صد دوجین از این متشاعران، انگشت کوچک امثال قاآنی هم نمی‌شوند. آنها بادمجان دورقاب‌چین‌ها و عملهٔ طربی هستند که «شاه سلطان خلیفه» در بساط طرب و مزاح به آنها درم و درهم خون‌آلود می‌دهد تا او را مدح کنند و از یک روضه‌خوان خزیده در کسوت یک خلیفهٔ منفور‌، «مقام معظم!» بتراشند و تلاش کنند حافظهٔ خرافه‌گریز و دروغ‌ناپذیر ملت ما را بفریبند.

در شرایطی که در ایران یک قیام سراسری در جریان است، کسانی که به نام خود عنوان «شاعر» را وصله‌کرده‌اند، نمی‌توانند بگویند خون فرو ریخته به سنگفرش خیابان‌ها را ندیده‌اند. نمی‌توانند مدعی شوند که صدای آزادیخواهی جوانان این مرز و بوم به گوششان نخورده است. نمی‌توانند پژواک گلوله‌ها را در گوش کوچه‌ها کتمان کنند. نمی‌توانند پیکرهای پریش دخترکان معصوم را نادیده بگذرند. بنابراین وقتی به نعلین‌لیسی یک خلیفهٔ پابه‌گور می‌شتابند، در عداد کسانی هستند که طناب دار را از گردن قربانی می‌گذرانند و سر زنان و دختران را به جرم آخوندساختهٔ بدحجابی به جدول پیاده‌روها می‌کوبند.

 

شعر و شاعر زمانه

روشنفکر، نویسنده و شاعر مردمی در کنار و در صف مردم است، در کنار کارتن‌خوابها و زیر پل‌خوابها، در کنار کودکان از سرما کبود شدهٔ خیابانی، در کنار اعدامی‌ها و شکنجه‌شدگان، نه در دربارها و بارگاههای بنا شده بر استخوان محرومان.

آری، به‌قول شاملوی بزرگ:

«امروز شعر حربهٔ خلق است

زیرا که شاعران

خود شاخه‌ای ز جنگل خلقند،

نه یاسمین و سمبل گلخانهٔ فلان»

ای عار و ننگ! بر آن شعری که مفسر، خط دهنده و نقادش، یک خلیفهٔ خون‌ریز و منفور باشد؛ و از موضع جنت مکان به خود اجازهٔ نظر دادن در مورد سبک و محتوای شعر هم بدهد.

شعر زمانهٔ ما در خیابانهای شورشی ایران، در میدانهای نبرد با دیکتاتوری، در زندانها و شکنجه‌گاهها سروده می‌شود. مرکب آن خون شهیدان است. شاعر روزگار قیام، خود در پیشاپیش خلق با گزمگان دیکتاتور چنگ در چنگ است و نخستین رسالت خود را تفنگ به دست گرفتن و جنگیدن برای آزادی می‌داند.

او در روزگاری که کلمات به مسلخ برده می‌شوند، «بهداد‌» وار «برای کلمه می‌جنگد»

شاعر حقیقی، نوشتن و سرودن را مانند زنده‌یاد حمید اسدیان، «انتخاب نوعی شهادت» می‌داند و از کارتن‌خواب‌ها می‌خواهد که او را به برادر بپذیرند. این‌چنین شعری خود گلوله است؛ گلوله‌ای سوزان بر شقیقهٔ دیکتاتور.

 

«مرا به برادری بپذیرید!

من از اهالی دردم

و از رنجهای شما آمده‌ام

و می‌دانم که گاه

تنهایی شما به‌اندازه خود خدا بزرگ است.

و هیچ‌کس نیست تا که ببوسد صورتتان را

وقتی که در زیر پلی متروک،

یا زباله‌دانی خیابانی شلوغ،

از سرما لرزیده‌اید.

مرا در سرمای خود شریک بدانید

مرا از خود بدانید» (۲)

 

چنین شعر و شاعری در سمت درست تاریخ است. همیشه بر حکومت است نه با حکومت. به همین خاطر مردم را از خود و خود را از مردم می‌داند.

 

پانوشت:

(۱) اهل ادب و شعردوست نشان دادن خامنه‌ای یکی از پازل‌های تطهیر چهرهٔ دیکتاتوری است که مردم ایران شعار مرگ او را شبانه‌روز می‌خروشند. برخی پازل‌های دیگر را رئیس دفتر او، آخوند محمدی گلپایگانی به‌صورتی ناشیانه ردیف کرد؛ از جملهٔ آنها ادعای سخیف مستأجر بودن خامنه‌ای، دنیاگریزی و رأفت قلب اوست:

«فرزندان ایشان هم همگی مستاجرند و اجاره می‌پردازند. کدام آقازاده‌ای این طور زندگی می‌کند؟ همه ساده‌زیست و بی‌آلایش هستند. فرزندان‌شان را این‌طوری تربیت و بزرگ کرده‌اند.

دنیاگریزی از مهم‌ترین خصوصیات ایشان است. دنیا با همه جاذبه‌هایش که می‌بینیم بعضی‌ها دارند برایش چه می‌کنند، در اختیار آقاست، اما ایشان مطلقاً و ابداً و به هیچوجه به دنیا دلبستگی ندارند

ویژگی بارز دیگر ایشان این است که بسیار مهربان و رئوف هستند. وقتی یادم می‌آید بغض گلویم را می‌گیرد؛ حتی تحمل دیدن گریه یک بچه را هم ندارند. وقتی می‌بینند بچه شیرخواری در آغوش مادرش گریه می‌کند، ناراحت می‌شوند. این قد آدم رحیم؟! این قدر مهربان؟!

این مهربانی و لطافت حتی شامل سایر موجودات هم می‌شود. فصل بهار که می‌شود گنجشک ها بچه می‌گذارند و گاهی این بچه‌ها از لانه پایین می‌افتند. یک وقت ایشان با دیدن این صحنه بلافاصله گفتند بروید ببینید جوجه گنجشک چیزیش نشده و بگذاریدش سر جایش». ! (خبرگزاری فارس. ۱۴فروردین ۱۴۰۲)

(۲) بخشی از شعر «مرا به برادری بپذیرید»، از سروده‌های حمید اسدیان

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/19c46fde-7914-40a6-8737-bb610b00cb96"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات