«او با شورشاش بر آنچه که بود و هست، بر این حقیقت گواهی داد که تعهد انسان به آزادی، بزرگترین سرمایه اوست و در دوران تاریک ارتجاع و اختناق، هنرمند مردمی باید به این تعهد بزرگ بپیوندد.
بهراستی زنان هنرمندی مثل مرجان و مرضیه که بهمبارزه و مقاومت برخاستند، رنجهای زن ایرانی و خواست پرقدرت او برای رهایی را نمایندگی کردند.
خواهر بسیار عزیزی را از دست دادم، اما میدانم که خواهران مجاهدش بهخصوص خواهران همبندش و دختران شورشگر ایرانی که برای آزادی بهپا میخیزند، جای خالی او را پر خواهند کرد» (از پیام مریم رجوی، بعد از درگذشت دریغانگیز خانم مرجان).
صدایی در خدمت آزادی
مرجان، هنرمندی بود که با شخصیت فرهیخته، ممتاز و معترض به نظمزنستیز و حضور شکوهمندانهاش در کانون مبارزه برای آزادی، خاطرهای جاودانه از هنر متعهد ایرانی در ذهنها بهجا گذاشت.
این هنرمند ماندگار در مصاحبه با مجله جوانان که در لسآنجلس منتشر میشود، چه قاطع، شفاف و تحسینانگیز گفته بود:
«صدای من از این پس تا آزادی هم میهنان دربندم سلاح من است و ترجیح میدهم این صدا را نه در کنسرتها، که در کنوانسیونهای مبارزاتی شورای ملی مقاومت، علیه آخوندهای حاکم برکشورم به کار گیرم».
هنرمند در کدام صفبندی؟
در روزگاری که هنر به کالای قابل فروش تبدیل شده و بسیاری از هنرمندان یا به سکوت کشانده شدهاند یا در قامت سلبریتی به خدمت پروپاگاندای حکومتی در آمدهاند، مرجان مسیری دیگر برگزید. مسیری که «آزمونی برای هنر و هنرمند ایرانی» شد، آزمونی که در آن باید هر هنرمند «تکلیف خود را مشخص کنند و بگویند به کدام جبهه تعلق دارد؟ مردم و تاریخ ایران با سلسلهای از شهیدان و قهرمانانش برای آزادی یا نظام ولایت فقیه، این دشمنترین دشمن آزادی و اشغالگر فرهنگ ایران.
مرجان نهتنها زن بود، بلکه زنی بود که ایستاده ماند، در زندان، در تبعید، در سکوتهای تحمیلشده، و در میان غوغای توهینها و تحریفها.
این جمله او نه فقط روایتی از یک خاطره، بلکه سندی از پیوند عمیق این هنرمند محبوب با روح مقاومت است.
«روزی که دستگیر شدم با خودم عهد کردم ضعف نشان ندهم و هرگز گریه نکنم. در تمام مدت زندان هم با وجود همه تحقیرها و فشارها از جانب لاجوردی و بقیه، گریه نکردم. روزی که آزاد میشدم در راهروی خروجی در وضعیتی قرار گرفتم که خانوادهام روبهرویم ایستاده بودند و باید بهسمت آنها میرفتم و از خواهران مجاهدی که در زندان با آنها بودم دور میشدم. این، تنها باری بود که گریه کردم و از ته دل هم گریه کردم».
شکست پروپاگاندای رسانهیی علیه مرجان
جنگ رسانهیی علیه مرجان، پس از مرگ او -بهدلیل انتخابی که کرده بود- نیز ادامه یافت. «سایبری بدنام از هول حلیم در دیگ خالی و تهکشیدهٔ نظام افتاد و اتهامهایی را متوجه مرجان ساخت که اسباب افتخار و سرفرازی او بود. بیچاره لیچاربافان نمیدانستند که «در عصر هوش مصنوعی و وفور شبکههای اجتماعی و گردش اطلاعات در کسری از ثانیه دیگر تحریف حقیقت کاری آسان نیست.
خامنهای و مشاطهگران رسانهییاش، با ابزارهای کهنه و رسوای خود، کوشیدند مرجان را در افکار عمومی تخریب کنند. اما بور و کور شدند.
اینجا است که شاعرانهترین لحظات زندگی مرجان همنبض با حماسیترین مقاومت تاریخ ایران تبدیل به پیامهای روشن سیاسی و مبارزاتی شد و بر بال آواز جادوییاش در شهرهای ایران به پرواز درآمد:
«گیرم که باد هرزهی شبگرد
با هایوهوی نعرهٔ مستانه در گذر باشد
با صبح روشن پرترانه چه میکنید؟!»
نامیماندگار در حافظه تاریخی ایران
مرجان، این «شورشگر آتشافروز»، با قدرت کلمات، تصویر، صدا و مقاومت، به کابوس شبهای «فقیهان ریایی» بدل شد. او ثابت کرد که «در زمانهٔ عسرت»، صداقت و شجاعت هنرمند میتواند نقش مهمتری از هزاران بیانیه و تحلیل ایفا کند.
اینچنین است که نام و رسم او در میان هواداران مقاومت ایران و ایرانیان آزاده در هر جای ایران و جهان با زیباترین خاطرات میدرخشد، بیگمان این نام درخشان در حافظه تاریخی مردم ما و وجدانهای آگاه یک ملت ماندگار خواهد ماند.
در عصری که تحریف و دروغ ابزاری برای بقای استبداد است، هنرمندانی چون مرجان بهسان فانوسهایی هستند در شبهای تیرهٔ تاریخ؛ و اگر چه خود خاموش شدهاند، مسیر روشنی را پیش روی مردم و آزادیخواهان همچنان روشن میدارند.
با او و برای او زمزمه میکنیم:
«ببین سرسبز و خوشرنگ و برومندم
اگر چه زخمی از کین تبر داران، ولیکن ریشه در خاکم
چنینام من، شکوهمندم»