پیشروی ارتش آزادیبخش ملی ایران از سرپل ذهاب به سوی شهر کرند و سپس به اسلامآباد و فتح آنها چنان برقآسا اتفاق افتاد که بنا به اذعان مهرههای حکومت آخوندی، حتی هاشمی رفسنجانی در مقام جانشینی فرمانده کل قوا تا ساعتها پس از شروع عملیات نمیدانست که مجاهدین تا اسلامآباد پیشروی کرده و آنجا را به تصرف خود درآوردهاند. عبور از کلداوود و پاتاق چگونه ممکن شد و کرند و اسلامآباد چگونه آزاد شدند؟ چطور ارتش آزادیبخش توانست با چنین سرعتی پیشروی کند و فرماندهی دشمن را غافلگیر نماید؟ درگیریهای دشت حسنآباد و تنگه چهارزبر چگونه بود؟ آنچه میخوانید، قسمت سوم گفتگو با ۳تن از فرماندهان و رزمندگان ارتش آزادیبخش در عملیات کبیر فروغ جاویدان به نامهای صمد کلانتری، حسن رودباری و پروانه پوراقبال است.
صمد کلانتری:
ستون ارتش آزادیبخش بعد از تسخیر کرند و آزاد کردن شهر کرند جاده را بهصورت نسبی پاکسازی کردند و برای پیشروی بقیه ستون امن شد بعد از آن ستون حرکت کرد و تیپهایی که مأموریت آزاد کردن شهر اسلامآباد را داشتند به جلو حرکت کردند که تیپهایی جلویی هم باز توانستند تقریباً بعدازظهر یعنی قبل از تاریکی شهر اسلامآباد را آزاد کنند و ستون بتواند به سمت کرمانشاه پیشروی کند البته فقط شهر بهصورت کلی آزاد شده بود ولی اطرافش درگیریهای زیادی وجود داشت و نیروهای ما درگیر بودند ولی جاده را زودتر برای ادامه پیشروی پاکسازی کرده بودند که در ادامه تقریباً ساعت ۶ یا ۷ بعدازظهر بود که ستون از اسلامآباد رد شد و به سمت کرمانشاه پیشرویاش را ادامه داد. بهدلیل اینکه یک ازدحامی روی جاده بود، ستون خیلی کند حرکت میکرد. ماشینهای زیادی روی جاده ایستاده بودند و جاده تنگ شده بود و از آن طرف یک ستون نظامی داشت پیشروی میکرد. به هر حال ما تقریباً با شروع تاریکی تیپهای جلوییمان به دشت حسنآباد رسیدند.
حسن رودباری:
از گردنه حسنآباد تا تنگه چهارزبر دشت وسیعی بود به نام دشت حسنآباد که جاده اصلی کرمانشاه به طول تقریباً ۸ تا ۹کیلومتر از وسط این دشت عبور میکرد. طرفین این دشت هم اساساً ارتفاعات و کوهستانی بود. تنگه چهارزبر در خروجی این دشت به سمت کرمانشاه قرار داشت.
صمد کلانتری:
بعد از اینکه به دشت رسیدند تیپ جلویی در دشت حسنآباد با یک نیروی زیادی درگیر شد و ستون متوقف شد چون ستون بایستی از همان جادهای که از دشت حسنآباد عبور میکرد راهش را باز میکرد و جلو میرفت. تیپ ما در واقع مأموریت رسیدن به کرمانشاه و آزاد کردن کرمانشاه را داشت، به همین دلیل وقتی ستون متوقف شد ما هم در همان ستون تقریباً نزدیکی حسنآباد متوقف شدیم تا تیپ جلویی بتواند دشت حسنآباد را پاکسازی کند. از آنجا که درگیری سنگینی در دشت حسنآباد بود و درگیری یک کم طولانی شد در نتیجه از ما خواستند که آنها را پشتیبانی کنیم و به کمکشان برویم که در نتیجه ما کمی در ستون جلو رفتیم و خودروهایمان متوقف شدند، نیروها پیاده شدند و آرایش گرفتیم و بهسمت محل درگیری رفتیم که همان دشت حسنآباد بود. چون جاده از دشت رد میشد در دو طرف جاده که زمین بازی بود نیروهای زیادی از دشمن آنجا حضور داشت و با سلاحهای مختلف تیراندازی میکردند. در نتیجه درگیری آنجا تقریباً شاید ۳-۴ساعت به درازا کشید تا توانستیم دشت حسنآباد را از وجود دشمن پاکسازی کنیم. البته چون زمین بازی بود گسترش پیدا کردیم و جنگ خیلی اساسی وجود داشت. جنگ جانانهای از طرف نیروهای ما وجود داشت ولی به هر حال حول و حوش ساعت ۱۲ شب یا همین حدودها دشت را از وجود عناصر دشمن پاکسازی کردیم و یک مدتی را هم برای تجدیدسازمان اختصاص دادیم، چون آنجا دیگر سلاحهامون همه بکار گرفته شده بود، مهمات مصرف شده بود در نتیجه تجدیدسازمان کردیم و از آن نقطه به بعد به ما مأموریت جلوداری دادند که اول آرایش گرفتیم، تجدیدسازمان کردیم، همه را توجیه کردیم، چون میدانستیم بعد از دشت حسنآباد تنگه چهارزبر را داریم.
حسن رودباری:
در وسط یالهای تنگه چهارزبر دشمن پادگانهای بزرگی ایجاد کرده بود که در سمت راست یک پادگان بود به نام پادگان لشکر ضدانصارالحسین سپاه و در سمت چپ پادگان بهشتی بود همچنین در یال دوم در سمت راست پادگان لشکر ۳۱ ضدعاشورا و در سمت چپ پادگان رجایی قرار داشت. بعد از این ۲یال پادگانهای دیگری هم دشمن ایجاد کرده بود که از آن استفاده میکرد.
صمد کلانتری:
ساعت حول و حوش ۴ صبح بود، هنوز تاریکی در واقع چیره بود، ولی اولین روشنایی داشت میزد که هیبت این تنگه دیگر از یک نقطه مشخص بود که هر چی به خود تنگه نزدیک میشدیم مشخص بود که دو طرف تنگه یک منطقه کوهستانی و صخرهای است و بایستی ما از این تنگه عبور میکردیم.
پروانه پوراقبال:
ماموریت ما در تنگه چهارزبر بود. طی این مدتی که آنجا بودیم که تقریباً ۴۸ساعت بود ما ۳تک بر مواضع دشمن داشتیم. تک اول حول و حوش ساعت ۱۲ الی ۱۳ ظهر روز سهشنبه بود، تک دوم ساعت ۴ صبح روز چهارشنبه بود و تک سوم حوالی ظهر روز چهارشنبه بود.
حسن رودباری:
با رسیدن ما به تنگه چهارزبر همه رزمندگان با شجاعت و رشادت بینظیری به قلب دشمن میزدند و تا ۶ صبح در چندین مرحله نبرد توانستند تلفات خیلی سنگینی از دشمن در تنگه چهارزبر بگیرند با توجه به اینکه ما توپخانه سنگین هم برای مقابله نداشتیم، رزمندگان بارها تکبهتک با دشمن ضدبشر درگیر شدند و تلفات زیادی از دشمن گرفتند.
پروانه پوراقبال:
من افتخار این را داشتم در عملیات فروغ جاویدان تحت فرماندهی فرمانده سارا مجاهد قهرمان طاهره طلوع بودم. ما در گردنه حسنآباد مستقر بودیم که سارا به ما فرمان پیشروی داد و ما پیشروی را شروع کردیم، از دشت حسنآباد عبور کردیم بعد به تنگه چهارزبر رسیدیم. پایین تنگه از خودروها پیاده شدیم و در کنار جاده موضع گرفتیم. جادهای که منتهی میشد به تنگه به این شکل بود که خود جاده سطح بالاتری از زمین داشت و شانهخاکیها به اندازه تقریباً یک متر پایینتر از سطح جاده بودند و جایی برای موضع گرفتن و مستقر شدنمان بود.
صمد کلانتری:
وقتی ما به تنگه رسیدیم دیگر به همه آمادهباش دادیم، همه توی خودروها آماده بودند که واکنش سریع به هر عملی نشان بدهند. جلوی ستون ما یک جیپ زرهدار با دوشکا حرکت میکرد و مهمات کافی همراه داشت و خوشبختانه توانست در بدو ورود با تهاجم دشمن مقابله کند. بهمحض اینکه وارد شدیم، از آنجایی که دشمن همان دقایق اول که درگیر شدیم سلاح سنگین آنچنانی نداشت مشخص بود که غافلگیر شده و هنوز آمادگی ندارند ولی نیروی زیادی از دشمن وجود داشت. فکر کنم نیروهایی هم که از حسنآباد عقبنشینی کرده بودند آمده بودند تو همین تنگه چهارزبر ضمن اینکه آنجا خیلی مجروح و کشته دادند.
حسن رودباری:
این نبردهای ارتش آزادی در تنگه چهارزبر در شرایطی ادامه داشت که دشمن این امکان را داشت و بهطور مستمر و بهصورت ساعتی نیروهایش را در منطقه اضافه میکرد و از نیروهای مختلف به صحنه میآورد. البته هر چی نیرو بیشتر میکرد تلفات بیشتری هم میداد چون سازماندهی مشخصی نداشتند و از نیروهایی که در قالب یگان و فرم مناسبی نبودند استفاده میکرد و دشمن تلفات زیادی در این نبرد متحمل میشد.
صمد کلانتری:
بهمحض اینکه ما وارد این تنگه شدیم تقریباً کمتر از ۲۰۰متر که جلو رفتیم اینها شروع کردند از دو طرف یال شلیک به خودروهای ما. ما ستون بودیم و با یک فاصلهیی خودروها حرکت میکردند. بهمحض اینکه شلیک انجام شد بلافاصله نیروها پیاده شده و در دو طرف جاده گسترش پیدا کردند و درگیری آنجا شروع شد. بهطور خاص همین سلاح دوشکا که جلودار بود و زره هم داشت توانست تا آخرین گلولهاش را آنجا شلیک کند. خود خودرو لاستیکهایش و اینها گلوله خورده بود دیگر نمیتوانست حرکت کند ولی سلاحش تا آخرین لحظه آنجا کار میکرد. حسن رودباری: یالهای سمت چپ روز اول و یال سمت راست هم در روز دوم به تصرف در آمد و در این میان بهرغم اینکه دشمن هر لحظه به نیروهاش اضافه میشد تلفات خیلی سنگینی داد.
پروانه پوراقبال:
همانجا ما شاهد آتشباری و شلیکهای مینیکاتیوشا و کاتیوشا از طرف دشمن بودیم و آتش زیادی بود. بهطور خاص خیلی هم هوا گرم بود و همه ما هم که تقریباً در یک هفته گذشته که مشغول آمادهسازیهای این عملیات بودیم کمترین استراحت را داشتیم، اما هیچ چیزی در عزم و اراده ما هیچ خللی ایجاد نمیکرد ما تقریباً ساعت ۱۲ بود که سارا به ما گفت که مسئولیت ما و مأموریت ما تسخیر یال چپ اول هست. در واقع وضعیت صحنه به این شکل بود که قبل از ظهر یگانهای جلودار اولین یال سمت راست رو تسخیر کرده بودند و مأموریت ما این بود که به سمت یال سمت چپ برویم و آن را تسخیر کنیم. همانطور که گفتم شرایط و فضایی که بود پر از آتش، پر از انفجارهای مهیب و ما باید میرفتیم به سمت آن طرف جاده. آدم فکر میکرد خب توی این همه آتش چه جوری باید برود آن طرف جاده، ولی واقعیتش این بود که هیچ چیزی مانع مجاهد خلق نیست. من یادم میآید که سفیر تیر از بیخ گوشمان رد میشد و من صداش رو میشنیدم که از کنارمان رد میشود، اما همانجا سارا به ما فرمان داد و ما تیمبهتیم شدیم و بهصورت ۲نفر، ۲نفر زیگزاگی از جاده عبور کردیم رفتیم آن طرف جاده، بعد که همهمان منتقل شدیم، آنجا بود که سارا به ما فرمان پیشروی داد به سمت بالای یال که ما همه شروع به پیشروی کردیم. من آنجا بیکیسیزن بودم. در دستهمان ما ۳نفر بیکیسیزن داشتیم، یکی من بودم، یکی مجاهد شهید زیبنده صالحیار و یکی از خواهران دیگر رویاء بود، مجاهد صدیق رویاء درودی. ما ۳نفر همه جا با هم زنجیر بودیم و به همدیگر کمک میکردیم که بتوانیم آن سنگینی و آن بار مهماتی که برای بیکیسی داشتیم با خودمون حمل کنیم.
صمد کلانتری:
هنوز هوا تاریک بود و بهتدریج داشت روشن میشد که نیروهای ما دو طرف جاده گسترش پیدا کردند. درگیری سنگین بود. آنها تا تاریکی سلاحهاشون ژ۳، کلاش و آرپیجی بود تا اینکه هوا به تدریج روشن شد و نقاط ما را هم که بعد از پیادهشدن از ماشینها نمیدانستند و خوب تشخیص نمیدادند بعد از اینکه هوا کمی روشن شد دیدند، تحرکا ت ما را دیدند و دیگر سلاحهای بیشتری هم وارد کردند و درگیری سنگینتر شد. خب ما توانستیم آنجا دشمن را در نقطه خودش تثبیت کنیم و از دشمن خیلی تلفات گرفتیم، چون چند بار چندتا ستون پیادهشون حرکت کردند به ما نزدیک بشوند ولی با آتش سنگینی که با سلاحهای مختلف داشتیم اینها را متوقف کردیم و تلفات زیادی ازشون گرفتیم تا اینکه نیروهای کمکی یعنی تیپ پشت سر ما که آنجا پشت سر ما حرکت میکرد آنها هم ما را پشتیبانی کردند و به کمک ما آمدند و گسترش بیشتری پیدا کردیم. به این ترتیب در روز دوم عملیات فروغ جاویدان ما درگیری در تنگه چهارزبر را شروع کردیم و بدین ترتیب اصلیترین درگیری این عملیات کبیر شد.
حسن رودباری:
در این ۲روز، سهشنبه و چهارشنبه، نیروهای زیادی از مردم منطقه به ما میپیوستند و خواهان کمک بودند. میخواستند سلاح بگیرند و همراه ما بجنگند و همین کار را هم کردند و یا در زمینههای مختلف و پشتیبانی به ما کمک میکردند. دشمن بهرغم اینکه هر روز و هر لحظه نیروهاش اضافه میشد در زمین و در نبردی که رو در رو با ارتش آزادیبخش داشت هیچ کاری نمیتوانست از پیش ببره، لذا ناچاراً اقدام به حملات هوایی و شلیک توپخانهای میکرد که در این بین تعدادی از مردم منطقه که به ما پیوسته بودند و همراه ما میجنگیدند آنها هم شهید شدند که روحشان شاد.
پروانه پوراقبال:
مقاومتی که جلوی ما بود، ما پاسدار که جلویمان تو این یال بجنگد نداشتیم علتش هم این بودش که همهشان گذاشته بودند فرار کرده بودند. البته که صحنه پر از آتش و انفجار و انفجارهای زیادی بود، اینها میرفتند در مواضع عقبتر بهدلیل اینکه نمیتوانستند مقاومت کنند میرفتند در یال بعدی در مواضع پشتی آنجا مستقر میشدند و از آنجا روی ما آتش داشتند اما از حول و حوش ساعت ۳ و ۴ بعدازظهر بود که رژیم شروع کرد به بمباران کردن. از طرف دیگر صدای مهیب موشکهای کاتیوشا میآمد، ایضا مینیکاتیوشا. صدا و انفجارها فوقالعاده زیاد بود اما مجاهدین در عزم جزمشون برای سرنگونی این آخوندها هیچ خللی وارد نمیشد و همه پر از انگیزه پر از ایمان و پر از اشتیاق برای آزادی و رهایی مردممان بود.