در چند دقیقه، نگاه شهر همهچیز را ترجمه کرد
روز چهارشنبه ۱۶مهر۹۹ یک نمایش خیابانی در تهران بهراه افتاد که روشها و سنتهای اقوام اشغالگر بر یک سرزمین را تداعی کرد. چند خودرو نیروی انتظامی با حضور پاسداران و چند میرغضب نقابدارِ مجری اعدام و شکنجه، مشغول زدن چند جوان سوار بر خودرو و گرداندن آنها در خیابانها بودند. نخستین نگاه بر این نمایش آشکار جلادی در ملأ عام، علاوه بر حیرت ناگهانی، پیامهای دربرگیرندهٔ آن بود که پیاپی به نگاهها و اذهان متبادر میشد. علت هم در این است که نمایش خیابانی دادن از اعمال شکنجه و صدور نماد و پیام میرغضبی در منظر عمومی یک شهر
یا باید کار اشغالگران بیگانه بر یک سرزمین و مردمانش باشد،
یا بلاهت مستولی شده در مشاعر دیکتاتوری که خود را در پایان خط میبیند،
یا اعلام بنبست مطلق حاکمیتی نسبت به راهگشایی سیاسی و اجتماعی
و حاصل همهٔ این پیامها، اعلان رسمی نوع رابطه حکومت با مردم و جامعه پس از این نمایش به بعد است.
دیدن این نمایش دژخیمی و میرغضبی، صرفاً نگاه کردن به عبور یک سیرک نبود. آنچه وجدانهای انسانی را حین تماشای سخت یک عرضاندام تنفرانگیز به فکر وامیدارد چرایی، پیشینه، مشخصات شرایط سیاسی و اجتماعی و بالاخره ظرفی است که یاسای فقاهتی و دستورالعمل ایدئولوژیک یک حکومت را بارز مینماید.
دستان خامنهای در آستین میرغضبان دنی
این چرایی، پیشینه، مشخصات و ظرف تصمیمگیری بر سر آنها را میتوان در محورهای زیر شناسایی نمود:
۱ ـ نخستین و اصلیترین وجه این نمایش این است که تصمیمگیری بر اجرا و راهاندازی چنین نمایش جلادی، هرگز بدون نظر، دستور و تأیید شخص خامنهای نمیتواند رخ دهد. این کار فراتر از شلاق زدنهای رایج در ملأعام است که میتواند بر اساس حکم یک قاضی دونپایهٔ استانی یا محلی باشد. خیابانی کردن صحنههای بازجویی و شکنجه در زندانها و زدن جوانان در نگاه هزاران ناظر یک شهر، فقط میتواند توسط بالاترین تصمیمگیرندهٔ حاکمیت صورت پذیرد. آن دژخیمان و میرغضبانی که در انظار عموم بر سر و روی چند اسیر بیپناه مشت میزدند و جلادی نمایش میددند، دستان خامنهای بودند که از آستین مشتی خودفروختهٔ دنی و مزدور اجیرشدهٔ تهی از هویت انسانی بیرون آمدهاند.
مکافات سنگین اخلاقی و عرفی در تنگهٔ مهلکهٔ داخلی و جهانی
۲ ـ ویژگی بارز و چشمگیر این نمایش بهظاهر اقتدارگرا، بلاهت مفرط یک دیکتاتور به بنبست رسیده در تمام وجوه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در عرصههای داخلی و بینالمللی است. طبعاً خامنهای حالیاش است که با این کار چه قیمت و مکافات سنگین اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و عرفی برای نظامش تدارک دیده است؛ ولی یک حاکمیت در مقابل صفآرایی قیامها، رشد جنبشهای اجتماعی، انزوای جهانی و نیز پتانسیل انفجاری یک جامعه چقدر باید در تنگنا و بنبست و لاعلاجی باشد که جز با نمایش خیابانیِ جلادی و میرغضبی نمیتواند حتی مانور موقت و گذرا بدهد. خامنهای خواسته است نظامش را که در تنگهٔ مهلکهٔ داخلی و جهانی محاصره شده است، با نمایش شکنجهگاههای زندانها در خیابانها، مصون نگه دارد. از این رو در مشاعر بلاهتزدهٔ ناگزیرش قصد دارد با پراکندن رعب داخلی، هم فضایی مهیا کند که «هیچ کس با هیچکس سخن نگوید» و هم به دنیا پیام جنایت حداکثر را بدهد. بلاهت آشکار خامنهای اما در این اصل به ثبوت رسیده است که پایان دههٔ ۹۰ هرگز ویژگیهای دهههای ۶۰ و ۷۰ را ندارد. حالا این شهروندان هستند که روزانه تاکتیکهای دیکتاتورها را شناسایی، افشا، روشنگری، محاصره و اعلام داخلی و جهانی میکنند. در همین نمونه هم دیدیم که در چند دقیقه پس از وقوع نمایش جلادی در خیابانهای تهران، بساط دیکتاتور توسط میلیونهای ایرانی و غیرایرانی تعیین تکلیف شد و عزم ایرانیان جزمتر از گذشته مهیای سرنگونی ناگزیر حاکمیت و حکومت جانیان بالفطره شد.
از این آشکارتر نمیشد چند پیام داد
۳ ـ خامنهای با این نمایش خیابانی، سیگنالهای ثانیهیی و پیاپی خشم و نفرت ایرانیان را علیه جلادان به سراسر ایران ارسال نمود.
از این آشکارتر نمیشد به مردم ایران و سیاستمداران دنیا اعلان رسمی داد که دیکتاتوری ولایت فقیه در لبهٔ پرتگاه سرنگونی گرفتار آمده است.
از این آشکارتر نمیشد اعلان داخلی و بینالمللی کرد که در درون نظام ولایت فقیه هیچ راهحل و جایگزینی یافت نمیشود.
خود حکومتیان دارند با تمام سرمایهٔ نهان زندان و ارعاب و راهکارشان، پیام آشکار میدهند که ما اشغالگریم و جز با سنتها و روشهای اشغالگری در خیابانها و اماکن عمومی نمیتوانیم با سرزمین و مردم اشغال شده رابطه برقرار کنیم.
از این آشکارتر نمیشد به مردم ایران پیام داد که راههای مدنی، قانونی، استحاله و اصلاح را دور بریزید و عزم جزم همبستگی و اتحاد برای شورش و خیزش و قیام را به میدان سرنگونی محتوم حاکمیت و حکومت فقاهتی بیاورید.
برگ بلاهت تکراریِ پایان خط دیکتاتورها
۴ ـ پیداست که آوردن زندان و شکنجهگاه و نمایش عریان جلادی و میرغضبی در نگاه و حضور شهروندان، پایان ظرفیت یک نظام حاکم در مواجهه با ناهنجاریهای سیاسی و اجتماعی است. اکنون ناهنجاری نقد و دم دست برای نظام، سالگرد قیام آبان ۹۸ و گرامیداشت آن است. از آنجا که آثار این قیام تمام تار و پود حکومتیان را درنوردید و موجب شقهها و ریزشهای درون نظام و نیز تغییر فاز و شرایط داخلی و بینالمللی شد، خامنهای عمد دارد در آستانهٔ سالگرد آن قیام، از مردم ایران زهر چشم بگیرد. اما اینجا هم بلاهت خامنهای بیشتر آشکار میشود؛ چرا که جامعهٔ ایران پس از آن قیام، بدل به یک جبهه سیاسی در مقابل جبهه حکومتیان شده است. چرا که اگر قیامآفرینان و دستگیر شدگان و زندانیان سیاسی پس از آن قیام عقبنشینی میکردند و به تمهیدات نظام تن میدادند، طرف فاتح که هرگز چنین نمایش بلاهت و جنایتی را در خیابانها راه نمیانداخت.
علاوه بر عوامل فوق، باید یادآوری شود که این نمایش، یک عکسالعمل خفتبار در برابر کمپین میلیونی #اعدام_نکنید است. کمپینی که خودش بدل به یک سرفصل از بروز همبستگی علیه تمامیت دیکتاتوری ولایت فقیهی شد. کمپین ادامهداری که باز هم جبهه سیاسی مردم ایران را در مقابل ابلیس اعظم فقاهتی گسترش داد.
بنابراین خامنهای در برابر قیام آبان ۹۸ و کمپین میلیونی ۹۹ تنها برگ بلاهت یک دیکتاتور به پایان خط رسیده را رو کرد.
تنها راه نگاهبانی از حرمت انسان اجتماعی در برابر وحشانیت بدوی
۵ ـ بازتاب این نمایش میرغضبیِ خیابانی، اراده و تصمیم سرنگونی ملایان را برای مخاطبان و شاهدان میلیونی آن، هزاران بار افزونتر از روز قبل از این نمایش، صیقل زد. این نمایش وحشانیت خامنهای علیه مدنیت و حرمت اجتماعی انسان ایرانی، بیش از همیشه نشان داد که تکثیر کانونهای شورشی، باید راهحل نقد و دم دست مردم ایران در هر محله و کوی و برزن باشد. باید با اتحاد هزاران کانون شورشی، بهمثابه سلاح ملی و میهنی و مردمی، نخست از کرامت و حرمت انسانیمان در مقابل خامنهای و میرغضبان پاسدار و جلادنشانش حفاظت کنیم و سپس بنیاد چنین جرثومهٔ ننگین را از دامان مرز پرگهرمان براندازیم. این تنها راه نگاهبانی از کرامت و حرمت انسان اجتماعی و رسیدن به آزادی در برابر وحشانیت بردهپرور و بندهساز و حاکمیت بدویِ ولایت فقیهی است.