نگاه ارتجاعی و استاتیک، عاشورا و قیام حسینی را یک رویداد در برههای از تاریخ میداند که بر خاک کربلا بهوقوع پیوسته و تمام شده است. حال باید بر آن گریست. در این دیدگاه آنچه در تداول این واقعهٔ تاریخی اهمیت دارد نه پویایی وقفهناپذیر و قیامآفرینی و نه دامنه و تأثیر شگرف آن از ورای اعصار بر جامعه و تاریخ بشری، بلکه یادآوری جزییات حوادث برای شیون و در خود فرو شدن است. ابنزیاد چه شقاوتی به خرج داد. شمر چگونه آخرین ضربه را بر گلوگاه امام حسین فرود آورد. طفلان مسلم را چه کسی دستگیر کرد و گردن زد. حرمله سر بریدهٔ امام حسین را قبل از بردن به بارگاه ابنزیاد در کجا تعبیه کرد و... آخوندهای شیعی از عصر صفویه تاکنون، از قیام سرخ حسینی، سلسلهای از مناسک بیروح و متحجرانه ساختهاند تا با عرضه و حراج آن، به دکانهای ریایی خود رونق ببخشند. آنها با مسخ مضمون و محتوای قیام حسینی رو در روی آن ایستادهاند. این در حالی است که قیام حسینی سرشار از عالیترین آموزههای تکامل اجتماعی، انقلابآفرینی و قیام به خطیرترین وظیفهٔ انسانی است. بر چند آموزهٔ آن درنگ میکنیم.
خروج امام حسین از مکه، گسستن دور کور
منکران تکامل اجتماعی معتقدند که نه تنها پیشرفتی در حرکت تاریخ متصور نیست، بلکه با یک دور و تکرار مواجه هستیم. «اشپنگلر، فیلسوف آلمانی نیمهٔ سدهٔ ۲۰میلادی و توین بی تاریخدان انگلیسی سدهٔ ۱۹ و ۲۰میلادی نمونههایی از دانشمندان و فلاسفهای هستند که دگرگونیهای جامعه را تنها یک دور در گردشی یکنواخت میدانند.
از دیدگاه آنها تمامی مسیر تاریخ اجتماعی انسان، تطورات تاریخ است و نه تکامل! آمدن یک نظام، سپس افت و سراشیب قرار گرفتن آن. آنگاه انقلابی آن نظام را سرنگون میکند و نظامی جدید روی کار میآورد سپس همین روند در مورد نظام جدید به کار میافتد؛ روندی که پیوسته ادامه مییابد و تکرار میشود». (مسعود رجوی. تبیین جهان ـ قواعد و مفهوم تکامل. جلد۳)
به زمانهٔ خودمان بنگریم. هنوز هستند کسانی که طلبکاری سقوط نظام سلطنتی را از مجاهدین میکنند و مدعی هستند که اگر نیروهای انقلابی نبودند و اگر سلطنت آریامهری ساقط نمیشد، آخوندها روی کار نمیآمدند و این بیاعتمادی و بدبینی را تا آنجا تسری میدهند که هر نوع تلاشی برای تغییر اوضاع را مردود میدانند و به این ترتیب آب به آسیاب این حکومت میریزند.
برخلاف نظرگاههایی که ذکر شد، تکامل یک تسلسل کور و تکرار شونده نیست. یک مارپیچ پیشرونده و پیوسته در حرکت است. هیچ تکراری در کار نیست. اگر غیر از این بود اکنون باید جامعهٔ انسانی در عصر پارینهسنگی میزیست. شکستن این دور کور و حرکت به مدار بالاتر، به واضحترین شکل در قیام عاشورا سمبلیزه شده است. امام حسین درست در بحبوحهٔ مناسک حج قیام کرد. او چرخیدنی بیهدف بر گرد کعبه را در دوران استیلای جور در نیمهٔ راه ترک کرد و با ترسیم یک فلش سرخ به تاریخ نشان داد که میتوان و میشود از این دایرهٔ بسته و تکراری رهایی جست.
شوریدن بر تعادلقوا و تکیه بر عنصر انتخابگری انسان
در هیچ پیکسلی از تابلو شورانگیز عاشورا، عنصر جهل، اجبار، فضازدگی، همراه شدن کورکورانه با دیگران به چشم نمیخورد، بلکه عکس آن را میبینیم. امام حسین در منازل مختلف از سفر خود به سوی کربلا، پیوسته صفوف خود را میپیراید و از عناصر نیمهراه، دو دل و ناخالص میخواهد که او را ترک گویند. یک شب مانده به روز نبرد، حتی شمعها و پیهسوزها را خاموش میکند تا فضای آزادانهٔ انتخاب را برای یارانش فراهم آورد. گویی میخواهد خشی بر سیمای این حماسه ننشیند. او بهخوبی میداند که انسان انتخابگر از قدرتی مهیب برخوردار است. میتواند جامعه و تاریخ را بتکاند. او در پی اکثریت و جمعآوری رأی به هر قیمت نیست. میداند موتور حرکت قیام، نه سیاهی لشگر، بل انگیزه و آرمان تغییرخواهان است. این همان مصداق پیام قرآنی است.
«کَم مِن فِئَةٍ قَلیـلَةٍ غَلَبَت فِئَـةً کَثیرَةً بِاِذنِ الله» (بقره ۲۴۹)
چه بسا گروههای کوچکی که بر گروههای بزرگ با فرمان خدا پیروز شدند.
امام حسین با سیمایی تافته از شوق به این پیروزی باور دارد. از این رو هرگز غباری از ذلت بر دامناش ننشست؛ حتی هنگامی که یکه و تنها و بییاور و پشتیبان، چشم در چشم آن سپاه جرار دوخته بود و هماورد میطلبید.
«هر زندهای به راه من میرود»
کاربرد این جملهٔ شاعرانه و غریب از پیشوای آرمانی ما از آن شگفتیهایی است که کمتر بر آن درنگ کردهایم. در میان خون و خطر و قیل و قال جنگ، در متنی از دشنه و دشنام و عبور صفیر پیکانها، کارآزمودهترین مردان جنگی خود را میبازند و قدرت اندیشیدن را از دست میدهند اما حسین بن علی، گویی از منظری دیگر به این صحنه مینگرد و چیز دیگری به او الهام میشود: «راه رفتن»، «زندگی»، «پویایی و دینامیسم». او انتهای تاریخ را مینگرد. به فرداهای دور نظر دوخته است. نیک میداند هر انقلابی برای آزادی، گامی است که بر جای گام او نهاده میشود. از این دیدگاه «زنده» کسی است که با ظلم و جور زمانهٔ خویش میستیزد. در این جملهٔ او مکث کنیم:
«اینکه شما دارید زندگی نیست... همه این نکبتها را دست ظلم به شما تحمیل کرده است. من میروم، تا آن دست را قطع کنم»
او به ما میآموزاند که تنها با قربانی و فدای بیچشمداشت است که بنبستهای کور گشوده میشود. او خود بزرگترین قربانی فرزند انسان در آستانهٔ تکامل است. مشعلی است که بر بلندترین قلههای تکامل بشری نور به ظلمات ساطع میکند و راه مینماید. آیا معنی شهید جز این است؟
«ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه»
و تصور کنیم اگر نسل ما با اقتدا به او در برابر ایلغار مغول گونهٔ خمینی و خامنهای نمیایستاد و با به بر کردن جامهٔ شنگرفگون ۱۲۰هزار خون پاک، بهای این ایستادگی را نمیپرداخت، اکنون مردم ما در چه وضعیتی بودند؟
کربلا، تاریخی بر انگارهٔ جغرافیا
از شگفتیهای دیگر جنبش حسینی، کربلا بهعنوان رزمگاه دو لشگر است. تعداد یکی ـ آنگونه که تاریخنگاران ثبت کردهاند ـ به ۷۲تن بیش نمیرسد. در دیگر سو تا چشم کار میکند رجالگان اجیر و تا دندان مسلح پشت خاک را تاریک کردهاند. امام حسین قصد کوفه داشت و میخواست این شهر شورشی را آزاد کند و از این پایگاه آزاد شده، به جنگ با سلطهٔ یزید بپردازد اما در میانهٔ راه به ناگزیر به سوی کربلا روانه شد. سرزمینی که گیاه از رویش در آن سر باز میزند و بر سینهٔ سوزانش دو رود جاری است: دجله و فرات.
کربلا نقطهٔ تلاقی تاریخ با جغرافیاست. گویی مصاف حق و باطل که مضمون حرکت تاریخ را میسازد، جغرافیا را نیز به یاری میطلبد تا چهرهٔ خود را ترسیم کند. چه مفهوم پویایی: «رود». برخلاف تلقی ارتجاعی و استاتیک نبرد عاشورا پایان نیافته است. برافراشتگی پرچمی سرخ بر بالای گنبد زرین امام حسین علامت آن است که پیکار در هر زمین و در هر زمان بیتوقف و خستگیناپذیر در جریان است.
آزادی، جوهر و جانمایهٔ قیام حسینی
امام حسین برای مسلمان کردن کسی نجنگید. اهل کشورگشایی و دستیابی به قدرت افسارگسیخته و «سلطنت مطلقهٔ فقیه» و خلیفهسازی از خود نبود. او برای نجات آرمانی جنگید که به نام دین و خدا و قرآن، آن را ملعبهٔ دنیا و قدرتمداری قرار داده بودند. چقدر زمانهٔ ما به زمانهٔ او شباهت دارد. یزید و ابنزیاد بر منبر پیامبر نشسته بودند و فتوا به خون حسین میدادند. امروز چه کسانی بر این منبر نشستهاند؟!
امروز نسلهای ما و مردم ما بیش از هر زمان به امام حسین و حضرت زینب نیازمندند تا امام حسین و عاشورا را از یزید عمامهدار باز پس گیرند و دکانهای ریایی را بر سر ارتجاع و استبداد دینی خراب نمایند. گویی هنوز صدای شورشی او در هوای سوزان کربلا در پژواک است: «هل من ناصر ینصرنی»