نقش کارگران در انقلاب ضدسلطنتی و نیز در جنبش مقاومت سراسری برای بهزیرکشیدن دیکتاتوری آخوندی، برای هیچ انقلابی و کنشگر سیاسیـاجتماعی و هیچ تغییرآور و دگراندیش مردمی، قابلکتمان نیست. کارگران و کشاورزان بهعنوان دو قشر بالنده، پیشتاز بسیاری از اعتراضها و اعتصابها بوده، هستند و خواهند بود. زیرا کارگران و اقشار زحمتکش، نه تنها چیزی برای از دست دادن ندارند بلکه خواهان تغییر وضعیت موجود و ایجاد دگرگونی بینادین در آن هستند. پرداختن به مسائل کارگری، در حقیقت پرداختن به مهمترین بخش جنبش سراسری است.
تعریف کارگر
کارگر کسی است که جز قدرت بدنی(بازوی کار) و توان فکری خود در روند تولید کالا یا خدمات، چیز دیگری در اختیار ندارد. او در قبال واگذاری این نیرو، مزد دریافت میکند. در حقیقت او جانمایه خود را برای بهدست آوردن درآمد در گرو میگذارد.
کارگر در نقطه مقابل کارفرما و سرمایهدار است. سرمایهدار و کارفرما مالک ابزار تولید و دیگر عوامل تولید هستند و در ازای پرداخت مزد، نیروی جسمی و فکری کارگر را بهخدمت میگیرند.
نیروی کار طبق نوشتههای مارکس در جلد اول «سرمایه»، عبارت است از «مجموع توانمندیهای ذهنی و جسمی که در شکل فیزیکی و شخصیت زنده یک انسان موجودند؛ توانمندیهایی که هر زمان وی نوعی ارزش مصرفی ایجاد میکند، به حرکت واداشته میشوند». به عبارت دیگر، نیروی کار بهمعنی ظرفیت کار کردن و خلق ارزش است که کارگر به ازای مزد به سرمایهداران میفروشد.
استثمار و ارزش اضافی
تا قبل از اینکه کارل مارکس در کتاب ارزشمند «سرمایه»ی خود پرده از ارزش اضافی بردارد، تصویر واضحی از استثمار کارگران وجود نداشت. بنا به تحلیل مارکس، نیروی کار برخلاف ماشینآلات و مواد خام و سایر عوامل تولید که صرفاً ارزش خود را به محصول منتقل میکنند، قادر به خلق ارزش جدید است. در نتیجه نیروی کار یک «کالای ویژه» است که «ارزش مصرفش این خصلت منحصر به فرد را دارد که منبع ارزش باشد». به عبارت دیگر ارزش جدیدی که در کالای نهایی نهفته و متعلق به سرمایهدار است، کارگران ایجاد کردهاند.
ارنست مندل(۱۹۹۵-۱۹۲۳)، اقتصاددان و نظریهپرداز سیاسی مارکسیست، نظریه ارزش اضافی مارکس را چنین تبیین میکند:
«نیروی کاری که سرمایهدار میخرد به مواد خام استفاده شده و افزارها(شامل ماشینآلات، ساختمان و غیره) ارزش میافزاید. اگر این ارزش اضافه شده کمتر یا برابر با دستمزد کارگران باشد، ارزش اضافی شکل نمیگیرد، اما در این حالت واضح است که سرمایهدار تمایلی برای اجیر کردن کار مزدبگیری نخواهد داشت. او کار مزدبگیری را اجیر میکند زیرا دارای این کیفیت(ارزش مصرفی) است که به ارزش مواد خام، ارزشی بیش از ارزش خود آن بیافزاید(که در حقیقت دستمزد خود اوست). این ارزش افزودهٔ اضافی(اختلاف بین کل ارزش افزوده و دستمزد) دقیقاً همان ارزش اضافی است. پیدایش ارزش اضافی از فرایند تولید، پیششرط اجیرکردن کارگران در نظام سرمایهداری و وجود مناسبات تولید سرمایهداری است».
مقاومت کارگران و اتحادیههای کارگری
بنا بر آنچه گفته شد همیشه یک تعارض ماهوی بین دو طبقه کارگر و سرمایهدار وجود دارد. به عبارت دیگر منافع یکی در گرو حذف منافع دیگری است. این تعارض منشأ مقاومتهای کارگری است. سرمایهدار بهدنبال تحصیل سود بیشتر است و برای رسیدن به آن از دستمزد کارگران میکاهد و به ساعت کار میافزاید. در نقطه مقابل این کارگران هستند که باید برای به دست آوردن حقوق ابتدایی خود دست به مقاومت بزنند. برای اینکه مقاومت کارگران به نتیجه برسد، آنها باید خود را سازمان دهند و به تشکیل اتحادیه و سندیکا روی بیاورند. ارنست مندل در این زمینه نیز مینویسد:
«کارکرد اقتصادی و اهمیت اتحادیههای کارگری برای مزدبگیران نیز بهوضوح از همین تحلیل مقدماتی سرچشمه میگیرد. زیرا این دقیقاً اتحاد کارگران و ایجاد صندوق مقاومت جمعی(که نخستین اتحادیههای کارگری فرانسه صندوقهای مقاومت مینامیدند) بود که آنها را قادر میسازد، برای مثال در طی یک اعتصاب، از عرضهٔ نیروی کار برای بازار کار بهصورت موقت امتناع کنند تا به روند کاهشی دستمزدها پایان دهند و یا باعث افزایش دستمزدها شوند. در این امتناع از عرضهٔ نیروی کار موقتی، هیچ چیز غیرمنصفانهیی وجود ندارد، زیرا امتناعهای پایدار برای تقاضای نیروی کار، گاه با مقیاسی بسیار گسترده و غیرقابلقیاس با اعتصاب، توسط سرمایهداران اتفاق میافتد. طبقه کارگر میکوشد از طریق عملکرد اتحادیههای کارگری پرقدرت، نابرابری نهادینه شده در بازار کار را که خود قربانی آن است، بهطور جزیی و مختصر اصلاح کند، بدون آنکه هیچگاه بهطور کامل و پایدار قادر باشد آن را خنثی کند».
نخستین مقاومت کارگران برای ثبت روزی به نام روز کارگر
چگونه در جهان روزی به نام روز کارگر بهثبت رسید؟
روز چهارم ماه مه سال ۱۸۸۶ و در چهارمین روز اعتصاب و تجمع کارگران آمریکایی در شهر شیکاگو، پلیس به روی آنان آتش گشود. طی این تیراندازی شماری کشته، عدهیی مجروح و سپس ۴تن نیز اعدام شدند.
کارگران اعتصابی خواستار تعدیل شرایط کار و کاهش ساعت کار روزانه از ۱۰ به ۸ساعت بودند. قرار بود که روز اول ماه مه ۱۸۸۶ در آمریکا کاهش ساعت کار بهاجرا درآید. اما چنین نشد و در نتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور دست به تظاهرات زدند و در ۱۲۰۰کارخانه و کارگاه، اعتصاب شکل گرفت. شمار کارگران معترض در شهر شیکاگو بیش از سایر شهرها و حدود ۹۰۰۰۰تن بود.
در چهارمین روز تظاهرات شیکاگو، کارگران اعتصابی و هوادارانشان جمع شده و به حرکت درآمدند. سخنرانان آنان بر یک گاری بزرگ سوار بودند و شعار میدادند. پس از طی مسافتی، پلیس اطراف این گاری را محاصره کرد و خواست که تظاهرکنندگان متفرق شوند، ناگهان انفجاری صورت گرفت، یک مأمور پلیس کشته شد و چند کارگر و پلیس نیز مجروح شدند. این حادثه سبب شد که پلیس دست به تیراندازی به سوی جمعیت بزند و کشتار صورت گیرد. آمار کشتهشدگان اعلام نشده است ولی اسامی انبوه مجروحان در دست است. پلیس با اعمال خشونت موفق شد جمعیت را پراکنده سازد. در پی این حادثه، ۸تن بهعنوان عوامل خشونت دستگیر شدند که ۵نفر از آنان کارگر مهاجر آلمانی و یکی هم آلمانی تبعه آمریکا بود. دادگاه یکی از دستگیرشدگان را به ۱۵۵سال حبس محکوم کرد و بقیه محکوم به اعدام شدند. فرماندار ایالت مجازات ۲تن از آنان را به حبس ابد تخفیف داد. یکی از محکومان به اعدام، پیش از اجرای حکم خودکشی کرد و ۴نفر دیگر بهدار آویخته شدند.
با رسیدن اخبار مربوط به این تظاهرات، کشتار و اعدام به سایر کشورها، در گوشه و کنار جهان مراسم یادبودی برگزار شد و پس از آن هر سال تکرار شد. و بهتدریج اول ماه مه، روز جهانی کارگر عنوان گرفت. چون اعدامشدگان شیکاگو عمدتاً آلمانی بودند، در سال ۱۹۳۳ حزب نازی آلمان روز اول ماه مه را روز ملی و تعطیل عمومی اعلام کرد.
بنابراین تا آنجا که به مالکان ابزار تولید و صاحبان سرمایه مربوط میشد آنها درصدد بوده و هستند که هیچ حقوقی برای کارگر قائل نشوند. بررسیها نشان میدهد که «کار کارگر» و در واقع حیات و عمرمایه او، بهعنوان بخشی از کالا و روند آن تعریف میشده است. تعیین روزی به نام «روز کارگر» و نیز تدوین قوانین بینالمللی کار مدیون مقاومت جمعی کارگران است.