مسعود پزشکیان در سخنرانیهای ۵ماه گذشتهاش، این فضا را ارائه داده است که مخاطبان حرفهای او تازه بهدنیا آمدههایی هستند که هیچ خاطره، مشاهده و تجربهیی از ۴۶سال گذشته ندارند و اذهانشان ورق سفید است. او همواره خود را روبهروی کودکان دبستانی تصور کرده که باید به آنها رؤیاهای آینده را نشان دهد و یکی در میان هم نصیحتهای اخلاقی و مردمداری را تذکر بدهد. او بسیار تلاش دارد به مخاطبانش تلقین کند که هماکنون و آینده، هیچ چراغی از گذشته ندارد و پیدایش ایرانزمین درست از زمان رئیسجمهور شدن او صورت گرفته است! بههمین دلایل هرگز گذشته را نمیخواند، نقد نمیکند و نمیگوید از کدام جاده به این خانه آمده است.
بنای امروز حکومت ملایان بر حداکثر گرانی و فقر، حداکثر تورم، حداکثر کودک کار و ترک تحصیل، حداکثر فرار مغزها و مهاجرت اجتماعی و بهقول مدام خودش حداکثر «ناترازی»، حداکثر اعدام، حداکثر زندانی سیاسی سر پا مانده است؛ و پزشکیان در «نشست توسعه فرصتهای سرمایهگذاری در منطقه آزاد چابهار» بهتاریخ ۲۰دی ۱۴۰۳، آیندهٔ فوق درخشان بناشونده بر این گذشتهٔ حداکثر بحرانسازی را روی شاهراه باد، فرودس برین نشان میدهد:
«چشمانداز چی میگه؟ میگه ایران کشوریست توسعهیافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی، فرهنگی و مدیریتی در منطقه. جایگاه اول، الهامبخش، الگو.»
میبینید که پزشکیان نشانیهای وهمانگیز را از صفر شروع میکند. معنای حرفاش، اعتراف ناخواسته به این است که در این مملکت هیچ کاری نشده و او منجی نخست ترازمندی است.
پزشکیان در تمامیِ اظهاراتش اساساً «گذشته» و «امروز» را حذف میکند، وضعیت معلمان، بازنشستگان فرهنگی و کارگران را در اینروزها نمیبیند، از آنها نمیگوید و باز مدینهٔ فاضلهٔ شنگرفیاش را روی شانههای باد، عمارت و امارت میکند:
«یک الگو، یک چشمانداز میخواهیم ببینیم که برترینها باشه، بهترینها باشه. خودمون رو، بچههامون رو، مدارسمون رو، مدیرانمون رو برای جایی تربیت بکنیم.»
پزشکیان در ابهامگویی، نخ ربطاش به خمینی را در عبارت زیر بهخوبی نشان میدهد؛ عبارتی که عیناً رونوشت حرفهای خمینی در پاریس است که میگفت: «اسلام خودش قانون است»! عبارتی که از آن جز حداکثر جنایت درنیامد. پزشکیان هم میگوید «قانون، برنامه است». قانونی که در نظام ولایی ــ آخوندی جز حداکثر چپاول، تروریسم حکومتی، تخریب محیطزیست، تباهی اخلاق و سقفی از جنایت در ایران و منطقه و زنستیزی درنیامد. به این ابهامگویی دقت کنید:
«تو این انتخابات هم به ما گفتند تو میخواهی چیکار کنی، برنامهات چیه؟ گفتم ما برنامه نداریم. برنامههامون سیاستهای کلیست، چشمانداز مقام معظم رهبری است. قانون، برنامه است.»
پزشکیان دربارهٔ فرار مغزها و مهاجرت سیلوار تخصصی و اجتماعی هم که میگوید، حواسش هست که از علت این بحران انسانی و آثار سیاسی و اقتصادیاش که مسبب آن اساساً تمامیتخواهی سیاسی و انحصارطلبیِ مذهبیِ حکومت است، هیچ نگوید. تلاش میکند این بحران را در حد یک مسألهٔ خصلتی و اخلاقی تنزل دهد:
«اگر مهارتی، قدرتی دارند، برای مردمشون و مملکتشون و آب و خاکشون هزینه کنند، نه اینکه بلند شوند قهر کنند از این مملکت بروند. حتی اگر کتکشون هم بزنند، مملکتشون رو نباید رها کنند».
پزشکیان موهوماتی وردگونه را مثل یک کلاف، حجم میدهد که وقتی بازش میکنی، هیچچی از آن در کف دست مردم ایران حتی برای چشمانداز ۲روز بعد هم نمیماند:
«هرکی هرجا که هست، خداییرو عبادت کنه که بهترین است، برترین است، عظیمترین است. ما بهترین هستیم، برترین هستیم، عظیمترین هستیم در زندگیمون، در رفتارمون، در تلاشمون. اینرو باید نشون بدیم».
یکجا هم که یاد «گرفتاری»ها میافتد، از رنجهای جانکاه روزانهٔ مردم ایران و سببسازان آن نمیگوید، به ذکر مصیبت از «ولوله»های در نظام بسنده میکند:
«گرفتار هستیم؛ گرفتار تحریمها، گرفتار دعواها و اختلافاتی که با هم داریم، گرفتار نگاههای محدود. ولولهای در خودمون ایجاد کردیم.»
تمام سخنرانیهای پزشکیان را که نظم و سامان بدهید، تهاش جز سربریدن کلمات و آنها را از مصدر معانی و نظیر واقعیتهای سیاسی و اجتماعیشان تهی نمودن، درنمیآید. او حتی در طرح مسائل واقعی و ملموس ایران که ۲جبههٔ جامعه و حاکمیت را در مقابل هم قرار داده است، واقعاً «هیچ برنامه ندارد» و ادبیاتی جز خطبهخط ردیف کردن عبارت «مقام معظم رهبری» از او درنمیآید. او از پس هر سخنی، بیشازپیش اثبات میکند که هرگز نمایندهٔ اکثریت مردم ایران نبوده و نیست و در منظر آنان، «ماجرایی» از باندهای حکومتیست که «دیگه تمومه».