روحانی دست دوستی و برادری به سوی همسایگان و کشورهای منطقه دراز کرد و لاریجانی هم این را که رژیم بهدنبال شکل دادن بهاصطلاح هلال شیعی در منطقه است را انکار کرد و آن را توطئهٔ دشمنان اسلام برای به هدر دادن انرژی مسلمانان خواند.
سؤال این است که در بین تبلیغات و دود و دم معمول رژیم در مورد حمله به تأسیسات نفتی عربستان که همهٔ تریبونهای تبلیغاتی رژیم از رادیو تلویزیون تا رسانهها تا نمایشهای جمعه و مجلس ارتجاع را اشباع کرده، حرفهای روحانی و لاریجانی چه معنا و جایگاهی دارد و چقدر جدی است؟
روحانی در حرفهایش از صلح و دوستی و حل مسائل تنگهٔ هرمز صحبت کرد، روز قبل هم رژیم از زبان حوثیها، طی یک عقبنشینی اعلام آتشبس در جنگ یمن کرد.
این اظهارات را باید چگونه ارزیابی کرد؟
عقبنشینی رژیم در یمن و اعلام آتشبس از زبان حوثیها با اظهارات یکشنبه روحانی در یک راستاست و حرفهای لاریجانی هم آن را تأیید میکند. روحانی در حرفهایش منکر دخالت مستقیم رژیم در حمله به عربستان شد و آن را ساختهٔ دشمنان اسلام و دشمنان منطقه خواند. لاریجانی هم دخالتهای تجاوزکارانهٔ رژیم در قالب هلال شیعی را منکر شد و او هم آن را توطئهٔ دشمنان خواند.
مجموع این اظهارت بهرغم تبلیغات رژیم در یک هفتهٔ گذشته، موضع ضعف رژیم را نشان میدهد.
درک ضعف رژیم
رژیم با اقدامات خود و با حمله به عربستان، به کجا میخواهد برسد، یا به عبارت درستتر این وقایع رژیم را به کجا میبرد و چه چشماندازی در برابر رژیم قرار میدهد؟
تا آنجا که در یک هفته از نتایج حملهٔ رژیم چه در سطح منطقه و چه در عرصهٔ بینالمللی دیده شد، اقدامات اخیر رژیم؛
اولاً تحریمهای باز هم بیشتری را نصیب رژیم کرد که در اینجا بهخصوص باید قرار گرفتن بانک مرکزی در لیست تأمینکنندگان تروریسم تأکید کرد. امری که تحریمهای رژیم را یک مدار دیگر تشدید میکند و چشمانداز لغو یا کاهش تحریمها را به کلی تیره و تار میکند. همچنین تحریم صندوق توسعهٔ رژیم که ابزار مهم رژیم برای تأمین مالی نیروهای تروریستی رژیم محسوب میشد نیز ضربه کاری به اهرم تروریستی رژیم است.
ثانیا یک پیآمد و نتیجهٔ دیگر حملهٔ شنبهٔ گذشتهٔ رژیم به خاک عربستان، گسترش و فراگیری منطقهای ائتلاف علیه رژیم بود، بهخصوص اگر توجه شود که قطر و عمان که از معدود کشورهای همسو با رژیم در منطقه بودند هم به این ائتلاف پیوستهاند. اقدامی که معنایش تشدید بیشازپیش انزوای رژیم است.
پیامدهای داخلی اقدامات اخیر رژیم
اینها البته از آثار و نتایج منطقهای و بینالمللی این حمله بود، اما مهمتر از اینها، آثار و پیامدهای داخلی و اجتماعی است.
در همین یک هفته، رژیم در ارتباط با بحران اقتصادی، چه تصمیمهای آشکار و پنهانی در جهت تشدید فشار اقتصادی بر مردم گرفته شد. از جمله محروم کردن اقشار وسیعی از مردم از یارانههای نقدی به اسم حذف دهکهای بالایی که منجر به اعتراضات اقشار محروم شده است.
علاوه بر آن رژیم پس از زمینهسازیهایی که در جهت افزایش قیمت بنزین و سوخت تحت عنوان احیای استفاده از کارتهای بنزین کرد. روز شنبهٔ گذشته در جلسه سران سهقوه اعلام شد دولت قصد گران کردن بنزین و سایر حاملهای انرژی را دارد و رژیم خوب میداند که این تصمیم میتواند بازی با آتش باشد و انفجار اجتماعی را جرقه بزند.
علاوه بر اینها رژیم بهای برق و سایر خدمات و کالاهایی را که در انحصار دولت است، بدون اعلام تا ۲برابر افزایش داده و علاوه بر اینها در همین هفته کارگزاران رژیم وعدهٔ افزایش دریافت باز هم بیشتر مالیاتها را دادند.
منظور از این نکته که این اقدام ماجراجویانه رژیم، خفگی اقتصادی آن را تشدید کرده و دود ناشی از آن به چشم مردم ایران رفته و بر پتانسیل انفجاری جامعه بیشازپیش افزوده، همین نکات است. اینها همان دلایل و پایههایی است که بر اساس آنها میتوان گفت: این مانور اخیر رژیم و حرفهای روحانی و لاریجانی از موضع ضعف و استیصال است.
دیگر نشانههای ضعف رژیم
نشانههای ضعف رژیم ابتدا خود را در جو اعتراضی جامعه نشان میدهد که طبق معمول رژیم سعی میکند با افزایش اعدام و سرکوب آن را مهار کند.
دیگر شاخص بحران درونی رژیم را در حملات متقابل باندهای حاکم به یکدیگر بر سر مسائل مختلف میتوان دید، شاخص آن هم درگیری میان روحانی، بهعنوان رئیس قوه مجریه و رئیسی، سرکردهٔ قوه قضاییه، است. روحانی، رئیسی را متهم کرد که نمایش مبارزه با فساد او تنها دولت و قوه مجریه را هدف قرار داده و فساد گسترده در قوه قضاییه را به رخ او کشید. رئیسی هم در جواب، حرفهای او را به تندی رد کرد و در عمل با فراخواندن و محاکمهٔ شمار دیگری از مهرههای باند روحانی به محکمه و دادگاه به او جواب داد.
در رسانههای حکومتی هم سر کلاف ابراز نگرانی و وحشت از عواقب حملات رژیم باز شده و هر روز میتوان این قبیل موارد را دید، از جمله:
روزنامهٔ حکومتی جهان صنعت(۳۱شهریور) تحت عنوان «تغییر دکترین آمریکا درباره ایران» به تغییر دکترین آمریکا درباره ایران با ماجراجوییها و لگدپرانیهای رژیم اشاره کرده و هشدار میدهد: «جنگ نفتکشها، زدن منطقه سبز در بغداد، عملیات حوثیها، گروگانگیری نفتکشها، گروگانگیری نفتکش از جبلالطارق تا خلیجفارس و مسائل مربوط به پهپادها و اخیراً حمله نظامی که به آرامکو شد همه بهگونهای به ایران مرتبط میشود و بدین ترتیب رسوبات خود را در افکار عمومی بهجا میگذارد تا ایالات متحده، نخست در داخل آمریکا افکار عمومی را به سمت رودررویی با ایران متمایل کند».
این مقاله در پایان نتیجه میگیرد: «دکترین آمریکا قبل از وقایع اخیر محدودسازی همکاریهای بینالمللی با ایران و محاصره منطقهای با تهران بود و اکنون تلاش دارد چالش ایران را برای نظام بینالملل به یک خطر بزرگ بینالمللی برای نظم آینده جهانی تبدیل کند و افکار عمومی را در این زمینه تغییر دهد».
یک مهره باند اصلاحطلب به نام حمید آصفی در مطلبی با عنوان «(آیا) به ساعت صفر جنگ نزدیک میشویم؟» نوشت: «شرایط کنونیِ نه جنگ و نه صلح نمیتواند ۷ یا ۸ماه آینده دوام یابد، زیرا سقوط مطلق اقتصادی سبب ظهور ابرجنبش اعتراضی خواهد شد، مگر آنکه نرمشی بهشدت قهرمانانهتر از دوره برجامی توسط نظام برای مذاکره و صلح صورت گیرد که حمله به تأسیسات نفتی عربستان شانس مذاکره را نیز تقریباً به صفر رسانده است».
وی همچنین نوشت: «یک بحران جنگی مهم دیگر از طرف نظام ایران، شبیه بحران حمله به آرامکو... میتواند به تغییر رفتار آنی و فوری آمریکا در قبال نظام بیانجامد. در این صورت جنگ به عاجلترین گزینهٔ آمریکا بدل خواهد شد. افکار عمومی مردم آمریکا در شرایط جنگی به سوی همدلی با رئیسجمهور وقت سوق پیدا میکند و مردم آمریکا و جناح رقیب، رئیسجمهورِ درگیر در جنگ را تنها نگذاشته و تضعیف نخواهند کرد».