حکومت ولایی و سانسور
سانسور و سدکردن گردش آزاد اطلاعات، یکی از موضوعاتی است که حاکمیت ولایی از همان آغاز نسبت به پیاده کردن آن در ایران اهتمام ویژهیی داشت. منبرآرایان ریایی میدانستند که جامعهٔ رهیده از استبداد سلطنتی، عطشی دمافزون به گسترش آزادی در تار و پود جامعه دارد. از این رو برای تحکیم سلطهٔ خود، به بهانهٔ دین و دیانت، نخست به دانشگاهها هجوم بردند و با مستمسک انقلاب فرهنگی، آنها را بستند، استادان، معلمان و آموزگاران آزاده را دستگیر و به زندان انداختند و عدهیی را هم بهشهادت رساندند. از آن به بعد در مسیر ورود به دانشگاه فیلترهایی قرار دادند که تنها دستچینشدگان مورد قبول حکومت میتوانستند از آن عبور کنند. این جدا از اختصاص سهمیههای مشخص به نهادهای ارتجاعی مانند بنیاد شهید یا بسیج سپاه پاسداران بود.
ممیزیهای وزارت ارشاد و سانسور کتاب
عرصهٔ چاپ کتاب از همان آغاز در اختیار یک نهاد سرکوبگر و تحتامر ولیفقیه مانند وزارت ارشاد قرار گرفت. ممیزیهای ارشاد بسا بدتر از تفتیش عقایدکنندگان قرون وسطی و انگیزاسیون کلیسا، کتابها را شخم زدند تا مبادا نامی از آزادی، تفکر آزاد در آنها باشد. «ادارهٔ ممیزی کتاب وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی»، بهطور رسمی مسئولیت سانسور کتابها را در اختیار خود دارد. بندرت کتابی میتواند از این فیلتر عبور کرده و به بازار توزیع راه پیدا کند. بوکشیدن و یافتن واژههای ممنوع در کتابها علاوه بر آثار جدید نویسندگان، شامل آثار ترجمه شده از نویسندگان خارجی نیز میشود.
قتلهای زنجیرهیی در ایران و حذف دگراندیشان و روشنفکران بخشی از اقدامات مکمل سانسور بود.
برچیدن بشقاب ماهوارهها از پشتبام و بالکن خانهها و لهکردنشان در زیر غلتک و شنی زرهیها، از دیگر عرصههای شناخته شدهٔ مقابلهٔ نظام ولایی با هر نوع دگراندیشی و نضج و نفوذ اندیشههای غیرحکومتی در جامعهٔ ایران بود؛ که البته راهی به دهی نبرد.
فیلترینگ در ادامهٔ سانسور
با ورود اینترنت و شکلگیری شبکههای اجتماعی، انگیزاسیون ولایی راه چاره را در فیلترینگ آنها دید. این اقدامات پیشاپیش محکوم به شکست بود و هست. تجربه مبارزه خلقها نشان داده است که با هیچ تمهیدی نمیتوان جلوی رشد و گسترش آگاهی را گرفت. اصرار حکومت برای گسترش سانسور به تمام جنبههای زندگی ایرانیان، مقاومتی منفی را دامن زده است. دور زدن فیلترینگ، رد و بدل کردن زیرزمینی ممنوعشدهها و نیز ستیز دائمی با آنچه حکومت تبلیغ میکند، اینک در ایران به یک روال تبدیل شده است.
خراطی کتابهای دانشآموزان
اکنون حکومت با نسلهایی روبهروست که هیچ سنخیتی با فرهنگ، القائات، آموزهها و باور داشتهای آن ندارند؛ نه تنها ندارند بل، در رویارویی همهجانبه با آن هستند. این رویارویی فرهنگی که عمیقاً پا در نفی افکار ارتجاعی دارد، متولیان سانسور در آموزش و پرورش ولایی را بر آن داشته است تا با دست بردن در کتابهای درسی، مطالب مورد نظر خود را در آنها بگنجانند و از این طریق در ذهن سپید کودکان دبستانی نفوذ کنند.
حذف آثاری مانند غزل «جوانی» از رهی معیری، شعر «داروگ» نیما یوشیج، داستان سیاحتنامهٔ ابراهیم بیگ، شعر «مادر» ایرج میرزا و نیز حذف سرودههای برخی شاعران شهیر ایرانی از کتابهای ادبیات فارسی و در نقطهٔ مقابل اضافه کردن شعری در مورد محسن حججی بخشی از گسترش سانسور در آموزش و پرورش ولایی است. از اقدامات مضحک دیگر افزودن ریش برای همهٔ مردان در کتابهای اول ابتدایی است که هدف آن نهادینه کردن فرهنگ ارتجاعی در اذهان کودکان است.
به یاد داریم که حذف عکس دختر بچهها از پشت جلد کتاب ریاضیات سال سوم ابتدایی به یک رسوایی عالمگیر تبدیل شد؛ تا جایی که سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش در پاسخ به واکنش گستردهٔ جامعه در قبال این موضوع مجبور به ردیف کردن یکسری اباطیل شد و با انتشار اطلاعیهیی در ۲۰شهریور ۹۹ مدعی شد تصویر دختران از جلد کتاب ریاضی سال سوم ابتدایی «بسیار شلوغ بود» و «پیشنهاد دوستانی که از منظرهای هنری، زیباشناسی و روانشناسی بخشهای مختلف کتاب را بررسی میکنند بر این بوده است که تصویر خلوتتر گردد»!
دستبرد به متون شناخته شده و تحریف آنها
در جدیدترین اقدام برای نهادینه کردن سانسور و تبلیغ دین اجباری، در کتابهای دانشآموزان ابتدایی، تحریف متون و دستبرد زدن به آثار بارها چاپشده و شناختهشدهٔ پیشین است. در این رابطه آش آنقدر شور شده است که روزنامهٔ شرق (۱۹آذر ۹۹) نوشته است:
«عمق فاجعه آنجاست که کسانی در آموزش و پرورش که باید متکفل آموزش و تربیت فرزندان کشور باشند، آداب ادب را یکسو نهاده و به سهولت تمام به خود اجازه میدهند نوشتههای دیگران را به سلیقه خود تغییر دهند. بعد از برملا شدن دستبرد به یکی از آثار مرحوم نادر ابراهیمی در کتاب فارسی پایه هفتم، معلوم شده است همین بلا را بر سر داستان سفرنامه اصفهان، از مجموعه قصههای مجید، اثر هوشنگ مرادی کرمانی نیز آوردهاند. بدون اجازه هوشنگ مرادی کرمانی در داستان دست بردهاند و کلماتی به آن افزودهاند که در اصل اثر نیست که بارها منتشر شده است»
این روزنامه سپس موارد تحریف شده را ردیف کرده است:
«در صفحه ۷۱کتاب فارسی آمده است: «بیبی وقت نماز صبح، بیدارم کرد. برایم بار و بندیل بست. «من هم نماز خواندم»، ناشتایی خورده و نخورده، پریدم رو چرخ . ». . . جمله واقعی نویسنده در داستان این است: «بیبی وقت نماز صبح، بیدارم کرد. برایم بار و بندیل بست. «من هم بیکار ننشسته» ناشتایی خورده و نخورده، پریدم رو چرخ . ». . . در صفحه ۷۴کتاب فارسی آمده است: «ظهر شد. صدای اذان میآمد. «وضو گرفتم و نماز خواندم». کار اکبرآقا تمامی نداشت». جمله واقعی نویسنده در داستان این است: «ظهر شد. صدای اذان میآمد. کار اکبرآقا تمامی نداشت». (همان منبع)
***
این میزان از افلاس و فلاکت را حتی در ارو پای عصر انگیزاسیون و تفتیش عقاید نمیتوان جستجو کرد. البته اگر به آخوندها بود، تمام کتابها را آتش میزدند و ایران را به عصر پارینهسنگی برمیگرداندند اما حضور مقاومتی سراسری عرصه را بر آنان تنگ کرده است. از هر طرف که بچرخند خلقی خشمگین و بهستوه آمده را در برابر خود مییابند که به هیچ قیمتی حاضر به تمکین در برابر سلطهٔ ریایی آنان نیست.