مردم ایران در ۲۲بهمن ۱۳۵۷، سلطنت را برای همیشه به گور سپردند اما چون رهبران واقعی انقلاب ۵۷ در زندان بودند و گروههای مبارز اصلی در آن زمان، ضربات زیادی را متحمل شده بودند، دزد بزرگ قرن، خمینی ملعون با پشتوانه شبکهیی از آخوندهای مرتجع، رهبری آن انقلاب را ربود و از فردای ۲۲بهمن، شروع به پایهریزی استبدادی زیر پرده دین، صدها بار شقیتر، بیرحمتر و جنایتکارتر از سلطنت وابسته و فاسد شاه کرد؛ طوری که در دافعهٔ جنایات خمینی، جنایات هولناک سلطنت فاسد و ساواک شاه در برخی اذهان کمرنگ مینمود و این فضا میتوانست مرزبندیها را در اذهان مخدوش کند.
بنابراین در چنین فضایی، هوشیاری و وظیفهشناسی عنصر پیشتاز انقلابی ایجاب میکرد که اجازه ندهد مردم بهطور خودبهخودی و در دافعه از خمینی و جنایتها و خیانتهایش، به عقب بازگشت کنند.
روز ۳۰تیر ۱۳۶۰ در گرماگرم درگیریهای شدید با پاسداران، مسعود رجوی در تهران، شورای ملی مقاومت ایران را بهعنوان یگانه آلترناتیو مشروع نظام ولایت فقیه و بر اساس اصل بنیادین «نه شاه نه شیخ» تأسیس کرد. این مرزبندی اساسی به درستی، وجه تمایز میان نیروهای جبهه خلق در مقابل ضدخلق را مشخص و هر گونه دیکتاتوری و وابستگی را در هر شکلی قاطعانه رد میکند.
اگر نگاهی گذرا به ۴۱ سالی که از نبرد مردم و مقاومت ایران با رژیم آخوندی میگذرد، بیاندازیم خواهیم دید که مقاومت ایران هرگز و تحت هیچ شرایطی و بههیچ عنوان حاضر نشده از این مرز سرخ تاریخی ذرهیی کوتاه بیاید و عقب بنشیند.
اما شاید این سؤال به ذهن متبادر شود که سلطنت بهطور واقعی و جدی که عددی نیست، تهدیدی هم که برای موجودیت رژیم ندارد و نظام آخوندی هم که آن را زیاد جدی نمیگیرد. پس چرا اینقدر روی این مرز سرخ خدشهناپذیر میایستند و بر آن تأکید میکنند؟ شاید در نگاه اول و با همین استدلالاتی که شد این حرف درست باشد ولی اگر از موضع و از دیدگاه رژیم آخوندی به موضوع نگاه کنیم، موضوع سراپا متفاوت است. از آنجا که نظام آخوندی بهدلیل ماهیتش نه مورد قبول مردم ایران و نه کشورهای غربیست و هیچ سنخیتی با قرن حاضر ندارد، بعد از شکست در جنگ ایران و عراق و پذیرش ناگزیر آتشبس و پس از مرگ خمینی، برای اینکه ادامه بقایش را تضمین کند، برای فریب مردم و جامعه بینالمللی، بازی مدرهنمایی را به سردمداری رفسنجانی شروع کرد و بعد از او، بازی اصلاحات و اصلاحطلبی را ابتدا با آخوند خاتمی و بعد با آخوند روحانی تا سال۹۶ ادامه داد. این بازی فریبنده که میخواست اینگونه القا کند که این رژیم اصلاحپذیر است و «افعی کبوتر میزاید»، به بهای فقر و درد و سیهروزی مردم ایران، به مدت دو سه دهه برای این رژیم نامشروع عمر خرید و بهعنوان یکسوپاپ اطمینان برایش عمل کرد. اما در قیام ۹۶ و بعد از شعار «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا»، اصلاحطلبی موهوم به گور سپرده شد. پس از اینکه در سال۱۴۰۰ خامنهای نظامش را یکپایه کرد و رئیسی جلاد را بر سر کار آورد، دیگر سوپاپ اطمینانی به نام اصلاحطلبی برای حاکمیت ولایت فقیه وجود نداشت و تنها گزینهیی که میتوانست این نقش را برای خامنهای بازی کند، سلطنت بود؛ کما اینکه به کرات دیدیم که در تظاهراتهای سال۱۴۰۰، خود رژیم، شعار «رضا شاه روحت شاد» را علَم و برجسته کرد و در قیام ۱۴۰۱ هم که از شهریورماه شروع شده و هنوز ادامه دارد، تلاش کرد که این شعار را بهنحوی مطرح کند اما طنین فریاد «مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر» از کردستان و خراسان تا تهران و رشت و زاهدان و سایر شهرهای ایران مانع پیشبرد خط خامنهای شد.
البته ولیفقیه استفاده بسا مهمتری از سلطنت و مطرح کردن آن برده و میبرد و آن این است که با حربه سلطنت، خامنهای میتواند مسیر انقلاب را منحرف کند و توسط آن، روح رادیکال را از قیام بگیرد. در همین رابطه مواضع بچه شاه و بازی کفالت و وکالت که بهراه انداخته و پشتیبانی همهجانبه رژیم از این بازیها، مؤید همین حقیقت است. این در حالیست که مزدوران سرکوبگر خامنهای، در قیام اخیر بیش از ۷۵۰نفر از قیامکنندگان را با سبعانهترین شیوهها بهشهادت رساندند، بسیاری را با شلیک به چشمانشان، کور کردند و با سرکوبی بیرحمانه و وحشیانه در خیابان و جلو چشم مردم با تظاهرات مسالمتآمیز مردمی مقابله نمودند و جوانان دلیر میهن در کف خیابانها را به این نتیجه رساندند که تنها راه مقابله با نظام سرکوبگر حاکم، بالابردن روح رادیکال قیام و آتش جواب آتش است
م. امید
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است