دیروز ۱۲فروردین سالگرد نبرد اصلی بین مجاهدین و نیروهای مهاجم رژیم آخوندی در عملیات مروارید در نوروزسال۱۳۷۰بود.
هفته پیش بهمناسبت سالگرد اولین رویارویی، که روز ۵فروردین رخ داد، در همین ستون نوشتیم: «نقشهٔ رژیم این بود که ابتدا با محاصرهٔ قرارگاه ارتش آزادیبخش و تصرف آن، این ارتش را نابود کند و بعد عراق را بهتصرف خود درآورد. آخوندها از موفقیت این نقشه چنان مطمئن بودند که در آغاز تهاجم خود کاروان بزرگی از اتوبوسهای خالی را بههمراه آورده بودند، تا بهخیال خود مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادی را کتبسته به تهران منتقل کنند. اما در چنان مهلکهیی افتادند که تصورش را هم نمیکردند. بهنحوی که مجبور شدند اجساد پاسداران بههلاکت رسیده را با همان اتوبوسها به تهران منتقل کنند».
اما رویاروییهای بین مجاهدین و رژیم در ارتفاعات مروارید چرا رخداد؟ و چرا رژیم آخوندی که پس از شکست ارتش عراق در جنگ کویت، منافع کلان استراتژیک درو کرده بود، به لشکرکشی گسترده برای از میان برداشتن مجاهدین دست زد؟
پاسخ در این واقعیت تاریخی است که رژیم ولایت فقیه ـ همچنان که خمینی دزد بزرگ انقلاب ضدسلطنتی تصریح کرده است ـ در بودن مجاهدین بهعنوان نیروی مسلمان انقلابی با پایگاه اجتماعی و نقش پیشتاز در انقلاب ضدسلطنتی، نفی و نابودی موجودیت خود را میبیند. در بزنگاه مروارید نیز خامنهای و رفسنجانی برای خلاصی از تهدید اصلی نظام، فرصت را مغتنم شمرده و به لشکرکشی روی آوردند تا سپس در ادامه اهداف رژیم در جنگ ضدمیهنی، عراق را هم ببلعند.
آنها با بسیج تمامعیار نیروی قدس سپاه پاسداران در قرارگاه موسوم به رمضان، به علاوهٔ قرارگاههای نجف و انصار، لشکر ۹ بدر و تیپ موسوم به مقداد و کلیه نیروهای تحتامرشان برای یکسره کردن کار مجاهدین خیز برداشتند. اما آن چه را که محاسبه نکرده بودند، توان پایداری و قدرت نیروی متشکل مجاهدین و سازمان رزم ارتش آزادی بود که توانست با دلاوری و خون پاک قهرمانان شهیدی چون شهریار شجاعتی، در این بزنگاه بود و نبود درسی ماندگار به دشمن بدهد.
احساس خطر رژیم ولایت فقیه از ناحیه مجاهدین و خیز برداشتن برای نابودی کامل آنها از سال۶۰ پیوسته در دستور کار این رژیم بوده است. در مهمترین تجربهٔ تاریخی آن، خمینی پس از خوردن زهر آتش برای بودن و بقای نظامش حکم رسمی نابودی همه مجاهدین سرموضع را صادر کرد. اما در اعماق زندانها که احساس قدرت مطلق میکرد هم از نیروی ایمان مجاهدین شکست خورد.
دجال ضدبشر در حکم قتلعام نوشته بود: «کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند... رحم بر محاربین سادهاندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردید ناپذیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند أشداء علی الکفار باشند».
خمینی ملعون گمان میکرد با فرمان قتلعام، مجاهدین را نابود میکند، اما ایستادگی بر مواضع و پایداری بر اصول و سرانجام سرود سرخ ۳۰هزار سربهدار بالای دار، برگ زرینی شد بر دفتر مقاومت و ننگی ابدی بر دامن جلاد. آن قدر که در همان زمان منتظری جانشین وقت خمینی در صحبت رو در رو با جلادان قتلعام از جمله رئیسی به آنها گفت: «بزرگترین جنایت در جمهوری اسلامی به دست شما انجام شد و شما را در تاریخ جزء بزرگترین جنایتکاران مینویسند». منتظری همچنین ضمن بیان اینکه «مردم از ولایت فقیه چندش شان میشود»، نوشت: «مجاهدین خلق اشخاص نیستند، یک سنخ فکر و برداشتند، یک نحو منطقند، و منطق غلط را باید با منطق صحیح جواب داد، با کشتن حل نمیشود، بلکه ترویج میشود».
ترویج مجاهدین را وارثان خمینی یعنی خامنهای و رفسنجانی در ارتفاعات مروارید دیدند و در جمعبندی نظامی این عملیات اعتراف کردند که «از دیوار بلندتر از قد خودمان میخواستیم بالا برویم!» این «دیوار بلندتر از قد» بسا فراتر از مفهوم نظامی، معنای استراتژیک و آرمانی و تاریخی دارد. این همان دیواری است که در کودتای ارتجاعی و استعماری ۱۷ژوئن و با درخواستهای رسمی بمباران قرارگاهها و نابود کردن مجاهدین در جنگ دوم خلیجفارس رژیم ولایت فقیه میخواسته از آن بالا برود تا از تهدید اصلی موجودیت خود خلاص شود، اما هر بار به طرزی مفتضحانه سقوط کرده و خوار شده است.