پس از هلاکت رئیسی، خامنهای شتابان نیروهای وارفتهٔ نظام را جمع کرد تا بیمقدمه بهآنها از دههٔ ۱۳۶۰ بگوید و «آن همه حادثه تلخ! این همه حادثهٔ وحشتناک! این همه ضربه مخرب!».
در ادامه هم گفت: در آن سالها «در خود تهران جنگ داخلی بود؛ در خود این خیابانهای تهران جنگ داخلی بود. مجاهدین ریخته بودند با هر چیز که دستشان میآمد، افتاده بودند به جان پاسدار کمیته و پاسدار سپاه و...؛ جنگ بود دیگر، تهران جنگ بود!» (۴خرداد۴۰۳).
منظور خامنهای از این یادآوریهای «وحشتناک» برای نظام مصیبت دیده، چه بود؟
سربسته گفت: چرا اینقدر سرخورده و ریزشی و نالان هستید؟! آخر «خدای سال۶۰، همان خدای امسال است» تا به آنها دلداری بدهد که: نظام این بار هم سقوط نمیکند!
خامنهای میداند بیش از هر کسی، بسیجیها و نیروهایش از هلاکت رئیسی وحشت کردهاند. همانها که بهخاطر ضربات استراتژیک نظام از مردم و مقاومت ایران، بهویژه قیام ۱۴۰۱، بیش از ۳۰هزار عملیات انفجاری و پراتیک انقلابی کانونهای شورشی در سال ۱۴۰۲ و شرایطی که از در و دیوار وقوع قیامی بزرگتر میبارد، آنقدر ریزشی شدهاند که بهالتماسهای خامنهای برای شرکت در انتخابات هم وقعی نگذاشتند و خود خامنهای مجبور شد آنها را «مرددین» بنامد (۱۱ اسفند۱۴۰۲).
اکنون آنها میبینند که «رئیسی» که به گفتهٔ آخوند پورمحمدی وزیر پیشین اطلاعات، «نماد خشم و غضب و کینه نسبت بهدشمنان و مجاهدین»، یعنی تیغ سرکوب و انقباض برای جلوگیری از پیشرفت مجاهدین و قیام در جامعه انفجاری بود، هلاک شد و رفت؛ پس اوضاع بحرانی، بهویژه پیشروی خط آتش و قیام برای سرنگونی، با شتاب بیشتری سرنوشت آنها و نظامشان را تیره و تار کرده است. خروجی این وضعیت هم به روایت دژخیم قتلعام و وزیر پیشین اطلاعات، میشود «رخنه... دشمن در قلوب و افکار ما» و در نتیجه «سست شدن ما» توسط دشمن «که متأسفانه جاهایی موفق بوده و ما باید این فریب و کید دشمن را بشکنیم!» (پورمحمدی-۴خرداد).
اما همزمان، کانونهای شورشی دقیقاً همان چیزی را بهاثبات رساندند که خامنهای با ترس و وحشت از آن حرف میزند.
آری، «خدای سال۶۰، خدای امسال است» و همچنان که خلیفه درمانده برایش تداعی و تکرار میشود، در تهران و دیگر شهرها کانونهای شورشی با کوکتل و «هر آنچه بهدستشان بیفتد»، مراکز سرکوب و جنایت و مقرهای پاسداران و قضاییه جلادان را درهم میکوبند!
آن هم با موجی تازه از عملیات انفجاری و پراتیک انقلابی با شعار «زن مقاومت آزادی» و کوبیدن هر چه بلندتر بر طبلهای قیام و سرنگونی.
نگاهی کوتاه به «این همه حادثهٔ وحشتناک! این همه ضربه مخرب!» طبق روایت ترسان خامنهای، تنها طی چند روز پس از «حادثه تلخ» هلاکت رئیسی:
برازجان-انفجار در قضاییه جلادان، شهرستان دشتستان
تهران-انفجار در ناحیه بسیج رجایی سپاه پاسداران در تهران
گنبد کاووس-انفجار در مقابل حوزه جهل و جنایت «الزهرا»
و:
۳۰۰۰پراتیک کهکشان مقاومت ایران در شهرهای میهن در کارزار جهانی و سراسری مقاومت ایران در برابر رژیم ستم و سرکوب و اعدام و قتلعام:
-قاتل حرث و نسل و منابع و محیطزیست وطن
-عامل اصلی فجایع و قربانیان و خسارتهای سیل و بیخانمانی
-استقبال از کهکشان مقاومت در داخل میهن اشغال شده
- مقاومت سرخ فام ۴۳ساله تا ۱۴۰۳
-بزرگترین، طولانیترین، بغرنجترین و خونینترین مقاومت سازمانیافته تاریخ ایران با چراغ راهنمای «نه شاه نه شیخ» علیه دیکتاتوری و وابستگی
برای همین است که وزیر پیشین اطلاعات خامنهای وحشتزده هشدار میدهد: «در شرایط سختی، رئیسی را از دست دادیم!» (پورمحمدی-۴خرداد).