در روزهای اخیر شاهد سفرهای متعدد مقامات کشورهای غربی به ایران و کشورهای منطقه هستیم که بهنظر میرسد، همهٔ آنها مضمون واحدی دارند. پس از سفر مشاور سیاسی رئیسجمهور فرانسه به تهران، روز یکشنبه دوم خرداد نیز معاون وزارتخارجه انگلستان به ایران آمد و با خرازی از مهرههای نزدیک به خامنهای دیدار و گفتگو کرد. همزمان با این سفر جان بولتون مشاور امنیت ملی کاخ سفید و برایان هوک مسئول امور ایران در وزارتخارجهٔ آمریکا نیز در منطقه بهسر میبرند و پمپئو وزیر خارجهٔ آمریکا هم امروز عازم منطقه است. این تحرکات فوقالعاده دیپلماتیک چه مضمون و سمت و سو سیاسی دارند.
خیلی روشن است که بعد از هدف واقع شدن پهپاد آمریکایی، آن کشور یک کارزار جدید سیاسی و یک تحرک فوقالعاده دیپلماتیک را نه تنها در منطقه بلکه در اروپا و آسیا آغاز کرده است.
کارزار جدید جهانی و تاثیر آن بر روی رژیم
رژیم همچنان به اقدامات تحریکآمیز خود ادامه میدهد و در واقع تا حدی پرده از روی رفتار جنگافروزانهاش کنار زده و ماهیت خود را بیشتر بارز کرده است، در نتیجه؛
- اولا این جنبهٔ مثبت تحولات اخیر است زیرا دنیا بهتر میتواند ماهیت این رژیم را که مقاومت از ابتدا میگفت، ببیند.
- ثانیا آنها که چشم واقع بین دارند و پشت پرده این حرکات را میتوانند تشخیص دهند (یعنی دستاندر کاران واقعی سیاست و کسانی که درک عمیقتری از «وقایع» دارند) خیلی خوب میتوانند ضعف رژیم را در همین عملکردههایش مشاهده کنند.
اما اضافه بر این نکات، تحرکات رژیم و پیامدهای سیاسی آن از طرف مقابل، حلقه انزوا را بر گرد رژیم تنگتر میکند؛
- آنچه که رژیم اسم آن را جنگ اقتصادی میگذارد بیشتر میشود تا جایی که وزیر خارجه آمریکا هم میگوید ۸۰درصد اقتصاد رژیم تعطیل شده است.
- مکمل یا الزام این خط، فراهم کردن یک چتر سیاسی و قوام و گسترش یک ائتلاف و اجماع سیاسی منطقهیی و بینالمللی است که آن را هم مجدانه دنبال میکنند و سفری که روز دوشنبه ۳تیر پمپئو وزیر خارجهٔ آمریکا به منطقه کرد و پس از آنهم، ادامه کارزار سیاسی برای تکمیل محاصره رژیم را با سفر به کشورهای هند و ژاپن و کرة جنوبی و سپس اروپا دنبال کرد، همگی در همین راستا معنی میشوند.
این سیاستی است که آمریکا پیش از این نیز داشته و همچنان آن را دنبال میکند.
تعیین تکلیف دجالگریهای ضدجنگ خامنهای و لابیهایش
اما در روزها و هفتههای اخیر از نظر سیاسی برگ مهمی ورق خورده که اهمیت جدی در تعیینتکلیف بسیاری مسایل دارد و آن ترکیدن بادکنک تبلیغاتی رژیم در مورد جنگطلبی و جنگافروزی طرف مقابل است.
به این معنی که در جریان حملات پیدرپی رژیم به کشتیهای تجاری و حمله به فرودگاهها و تأسیسات نفتی عربستان و هدف قرار دادن پهپاد آمریکا و متقابلاً صبر و خویشتنداری آمریکا از عکسالعمل و مقابل به مثل، بهنظر میرسد منتقدان دیروز سیاست آمریکا که آمریکا را به جنگطلبی متهم میکردند، امروز متقاعد شدهاند که این رژیم حاکم بر ایران است که «تحریک» میکند و بر طبل «جنگ» میکوبد. در این شرایط، طرف مقابل با جدیت درصدد است که میوه و ثمرهٔ این تحول سیاسی را بچیند و دستاوردهای آن را مورد بهرهبرداری قرار دهد.
ثمرهٔ سیاست فشار حداکثری آمریکا یعنی چه؟
وقایع اخیر به تمامی حاضران و ناظران وقایع اخیر نشان میدهد چه کسی جنگطلب است یا به جنگ تحریک میکند. هنگامی که سیاستمداران آمریکایی آشکارا استدلال میکنند رژیم خویشتنداری و احتیاط را به حساب ضعف میگذارد و بر حملات و اقدامات خود میافزاید، در واقع به نوعی در حال دعوت مخاطبانش به پیوستن به یک ائتلاف حداقل اقتصادی بر ضد رژیم است!
به نظر میرسد سفر مقامهای اروپایی به تهران هم برای رساندن همین پیام به رژیم است که اگر آخوندها بخواهند همچنان به حملات نیابتی ادامه دهند و آبراههای بینالمللی را ناامن کنند، همراهی و کمک اروپا برای تخفیف تحریمها را از دست خواهند داد و در ادامه اروپا نیز همگام با آمریکا، رژیم را مورد تحریم قرار خواهد داد.
به این ترتیب و با این تحول، که مارک جنگطلبی به سوی خود رژیم برگشته است، سیاست دفعالوقتی که رژیم تاکنون دنبال میکرد، دیگر کار کردش را از دست داده است.
خط خامنهای بر این پایه استوار بود که:
«نه جنگ، نه مذاکره»!
اما در عمل لگدپرانی تروریستی میکرد،
اکنون و با تحریکات جنگی و جنگطلبانه رژیم، بیمنطق بودن این سیاست آشکار شده است و کسی نمیتواند از رژیم حمایت کند.
این، ثمره سیاست حداکثری بر روی رژیم است.
پاسخ به یک ادعا
بهرغم تمامی واقعیتها اما اکنون حرف رژیم این است که در همین زمینهها، خطش پیش رفته و نتیجه داده است، این چقدر واقعیت دارد؟
در پاسخ باید گفت: مشکل اصلی رژیم، تنگنا و بنبست بیراه حلی است که در آن گرفتار است.
حلقهٔ انزوای سیاسی و اقتصادی روزبهروز تنگتر میشود.
آیا رژیم با این سیاست بهاصطلاح شکاف انداختن و وقت خریدن حتی یک گره کوچک در این کمپلکس بحرانها را توانسته حل کند؟
آیا رژیم توانسته در همان «اینستکس» که خودش هم از حقارت و بیتاثیری آن مینالد، یک گام پیش ببرد؟
آیا خامنهای توانسته سیاست اروپا در زمینه موشکی و... را یک سانت تغییر ده؟ و...
بنابراین «هیاهوی» مقطعی نظیر همین جنجال پهپاد تنها یک مسکن مقطعی برای نیروهای در حال ریزش خامنهای است، این چیزها درمان سرطان و درد بیدرمان رژیم نیست. حتی اگر یک مورد راهگشایی هم در هر کدام از ین محورها دیده میشد، باز شاید میشد اندک امیدی به آن داشت. اما آنچه در عمل دیده میشود این است که تمام نظرگاههای مجاهدین و مقاومت ایران درباره این رژیم از جانب همهٔ دستاندر کاران در صحنهٔ عمل مهر تأیید خورده و توسط همهٔ دستاندر کاران بینالمللی مورد اذعان قرار گرفته است.
بهعنوان نمونه هنگامی که وزیر خارجه آمریکا میگوید عملکردهای این رژیم خاص این ۴۰روزه نیست، ۴۰سال است که رژیم به همین شیوه از دنیا باجگیری کرده است. ۴۰سال است که مردم ایران را به بند کشیده و داراییهای مردم ایران را به چاه ویل تروریسم و جنگافروزی ریخته است.
یا هنگامی که روزنامهٔ السیاسه کویت در مقالهای در ارتباط با سیاستهای رژیم مینویسد:
« مقامات رژیم ایران باید از خواب و رؤیاهایشان بیدار شوند که فکر کنند میتوانند همان سیاستی که منجر به جنگ عراق و ایران شد را بکار بندند و باید مطمئن باشند که اکنون وضعیت بینالمللی بهکلی متفاوت از دهه هشتاد قرن گذشته است. اکنون جنگ سردی در کار نیست که بتوانند در شکافها و تناقضاتش بازی کنند کما اینکه همپیمان قدرتمندی که به یاریشان بشتابد وجود ندارد. لذا رفتن آنها به سمت ماجراجویی و باجگیری از طریق تروریسم جز نابودی برایشان حاصلی نخواهد داشت. و اعتراضات روزانه بهخاطر وضعیت معیشتی اسفبار که در اغلب شهرهایشان وجود دارد خاموشی نخواهد گرفت بلکه چشمانداز یک انقلاب پدیدار میشود که جز با سرنگونی این رژیم که بهنظر میرسد آتش به جان خود افکنده پایان نمیابد»
تمامی اینها را باید حاصل یا پیآمد همان فشارهایی تلقی کرد که نتیجه دادهاند حال گو که رژیم با تبلیغات جنگطلبانهاش تلاش کند یک لیوان آب برای خودش (و مزدورانش) گرم کند، اما با آتش یک چوب کبریت نمیتوان پادگانهای یخزده پاسداران و بسیجیهای ریزشی را گرم کرد.
این کبریت البته میتواند انبار باروت را مشتعل کند (امری که اولین بازنده آن رژیم است) بهشرطی که قبل از هر چیز پیامدهای سیاسی آن، رژیم را خفه نکند.