نگاهی موشکافانه به سخنان حسن روحانی در تاریخ ۷بهمن ۹۸ ما را به چند نتیجهٔ کلی در مورد ساختار و طینت نظام آخوندی راهنمون میشود. این سخنان قاچی از این نظام را در زیر تلسکوپ بررسی قرار میدهد تا از این طریق به شارلاتانیسمی پی ببریم که نه تنها در قامت رئیسجمهور نظام، بلکه در تار و پود این دیکتاتوری سرشته با جنایت و دروغ بهچشم میخورد.
شارلاتانیسم دینی
در لغتنامهٔ دهخدا شارلاتان بهمعنای شیاد و حقهباز آمده است. کسی که با زبان خوش مردم را فریب میدهد. شارلاتان به کسی میگویند که خود را چنان مینماید که نیست، چیزی را میگوید که به آن باور ندارد. وعدهای میدهد که نمیخواهد یا قادر به برآورده کردن آن نیست. برای پیشبرد اهداف خود از دروغگویی و دجالیت سود میجوید. شارلاتانیسم، ایدئولوژی فریبکارانی است که برای تحقق نیات خویش و رسیدن به قدرت از هر ابزاری استفاده میکنند و بهسادگی آب خوردن دروغ میگویند و آسمان را به ریسمان میبافند. طبعاً شارلاتانیسم از آنجا که یک ایدئولوژی است، مفهومی فراتر از شارلاتان را دربرمیگیرد.
شارلاتانیسم وقتی مذهب را بهعنوان ابزار تحمیق تودهها بهخدمت میگیرد، به آش شلهقلمکاری از دروغبافی، ریاکاری، پاچهورمالیدگی، پشتهماندازی، هزلگویی، هرزهدرانی و دونپایگی تبدیل میشود که هماینک در سردمداران استبداد دینی و بهطور خاص در علی خامنهای و حسن روحانی شاهد آن هستیم.
دروغ اول روحانی ـ رفراندوم جمهوری اسلامی!
دروغ اول روحانی در مورد رفراندم یا بهاصطلاح خودش همهپرسی است. او میگوید این همهپرسی «تعیین کرد، نظام ما جمهوری اسلامی است».
این یک دروغ آشکار و وقیحانه است. مردم ایران نه در گذشته و نه در حال هیچگاه خواهان استبداد آخوندی نبودهاند. اگر روحانی راست میگوید، همین الآن هم میشود نوع حکومت را در یک همهپرسی آزاد و با نظارت سازمان ملل و بدون دخالت ارگانهای سرکوبگر حکومت بهآزمایش گذاشت؛ گو اینکه نیازی به آزمایش هم ندارد. مردم در قیامهای مکرر در مکرر با شعار «مرگ بر خامنهای» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه»، نفی آن را خروشیدهاند.
امام دجالان قبل از رأیگیری مردم نوع حکومت را مشخص کرده بود. اینکه میگوییم نوع حکومت، حرفی گزاف نیست. آری، «حکومت» و نه «جمهوری». خمینی و همپالگیهایش در ادبیات متداول بین خودشان به آن «حکومت اسلامی» میگفتند؛ حکومتی که حاکم بلامنازع و صاحباختیار مطلق آن ولایت فقیه است. او حتی حکومت ظالمانه را هم به وضعیتی که در آن هیچ حکومتی نباشد ترجیح میدهد. ببینید:
«ما میگوییم در همان تشکیلات خانمانسوز دیکتاتوری هم اگر کسی وارد شود، برای جلوگیری از فسادها و برای اصلاح حال کشور و توده خوب است، بلکه گاهی هم واجب میشود».(کشف الاسرار ص ۲۲۷)
او در جایی دیگر بهصراحت سخن از حکومتی بر مبنای ولایت فقیه میگوید:
«...باید به ضرورت تشکیل حکومت معتقد باشیم؛ و باید کوشش کنیم که دستگاه اجرای احکام و اداره امور برقرار شود. مبارزه در راه تشکیل حکومت اسلامی لازمه اعتقاد به ولایت است».(ولایت فقیه - مؤسسه تنظیم و نشر آثار ۱۳۷۳ ص۲۱)
بنابراین خمینی بهعنوان مؤسس و پایهگذار دیکتاتوری آخوندی، هرگز و هیچگاه به جمهوری بهمعنای امروزی و دموکراتیک آن اعتقاد نداشته است. برگزاری رفراندوم برای انتخاب نوع حاکمیت یک دروغ محض است که روحانی دارد بهخورد افکار عمومی میدهد. او برای اینکه خشونت و زمختی و ناچسب بودن چیزی مانند «حکومت اسلامی» [بخوانید حکومت ولایت فقیه] را بپوشاند، آن را در زرورق میپیچد و بهنام «جمهوری» قالب میکند.
چرا خمینی گفت «جمهوری اسلامی»؟
صحبتهای آخوند مصباح یزدی ما را از هر توضیحی بینیاز میکند:
«ممکن است سؤال کنید؛ پس چرا امام فرمود: «جمهوری اسلامی» و نفرمود «اسلام» یا «حکومت اسلامی»؟ انتخاب واژه «جمهوری» برای نفی سلطنت بود... این رژیم در ادبیات سیاسی اسمش «جمهوری» است، اما نه جمهوریای که در غرب است، جمهوری دموکراتیک، جمهوریای که همه چیزش و اختیارش در دست مردم باشد و تابع آرا و هوسهای مردم باشد؛ نه. جمهوریای که محتوایش اسلام باشد. پس هدف برقراری اسلام در یک نظام حکومتی است که امروز وقتی سلطنتی نبود، اسمش جمهوری است؛ نه اینکه در کنار اسلام ما یک هدف دیگری بهنام جمهوری داشته باشیم این تفکری است شرکآمیز».(مصباح یزدی - هفتهنامهٔ حکومتی پرتو سخن ۷دی ۸۴)
«جمهوری اسلامی»، اگر جرأت داری بگو، نه!
خمینی در ۱۲فروردین ۱۳۵۸ مردم را فقط بین آری یا نه گفتن به حکومت اسلامی مورد نظر خود مخیر کرد. در آن بهاصطلاح رفراندوم انتخاب آزادی وجود نداشت. مردم یا باید بهرژیم سلطنتی و بازگشت آن رأی میدادند یا به یک جمهوری اسلامی که فقط در ذهن خمینی بود. او از اعتماد مردم به خودش سوءاستفاده کرد. برگهٔ رأیگیری آن روزگار اکنون در مقابل چشم ماست و دجالیت بهکار رفته در آن را میتوان دید.
«بسمه تعالی
دولت موقت انقلاب اسلامی
وزارت کشور
تعرفهٔ انتخابات رفراندوم
تغییر رژیم سابق به جمهوری اسلامی که قانون اساسی آن از انتخاب ملت خواهد گذاشت:
آری
نه»
یعنی اگر کسی به جمهوری اسلامی مد نظر خمینی و قانون اساسی نسیه و مبهم آن رأی نمیداد طرفدار نظام سابق قلمداد میشد و لقب «طاغوتی!» میگرفت.
جمهوری اسلامی، آری یا نه؟!
دروغ دوم روحانی ـ رفراندوم قانون اساسی!
دروغ دوم روحانی در مورد قانون اساسی است. او در اینباره میگوید:
«قانون اساسی پایه کار ما است، بدون استثناء مشروعیت همه ما از قانون اساسی است». دومین دجالیت امام کذابان نیز در حق مردم ایران، جازدن مجلس خبرگان بهجای مجلس مؤسسان بود. در نتیجه بهجای اینکه منتخبان واقعی مردم قانون اساسی را بنویسند، یک مشت آخوند سینهچاک خمینی بهاسم خبرگان [یعنی از ما بهتران]، آن را نوشتند که تماماً کپی و دستخطی از روی کتاب ولایت فقیه خمینی و القائات او در مورد حکومت بود.
در بهاصطلاح رفراندم برای قانون اساسی، ملت باید به قانون دستپخت خبرگان رأی میدادند، اگر چنانچه کسی رأی نمیداد، مارک «منافق» و «مفسد فیالارض» میخورد و عوامل رژیم او را برای تصفیهحساب در موقع مناسب شناسایی میکردند.
تغییر نام «مجلس مؤسسان» به «خبرگان قانون اساسی»، «مجلس شورای ملی» به «مجلس شورای اسلامی»، ایجاد نهادهایی دستساز و غیرمسبوق مانند «شورای نگهبان» و «مجمع تشخیص مصلحت نظام» از مجموعه اقدامات آخوندها برای قبضهٔ کامل قدرت و از بین بردن هر نوع انتخابات آزاد و دموکراتیک در ایران بود. همین افتخار تاریخی برای سازمان مجاهدین خلق ایران بس که بهرغم تنورهکشیهای خمینی و مصلحنگریهای رایج آن روزگار به قانون اساسی ولایت فقیه رأی منفی داده و البته عواقب سهمگین آن را نیز بهجان خریدند.
دروغ سوم روحانی ـ این حکومت دموکراتیک است!
دروغ سوم روحانی این است که وانمود میکند استبداد دینی یک ساختار دموکراتیک است. او در گذشته نیز دیکتاتوری دینی را «برج بلند دمکراسی!» نامیده بود. دقت کنید:
«بزرگترین خطر برای دمکراسی و حاکمیت ملی آن روزی است که انتخابات تشریفات شود. جای دیگری انتصاب بفرمایند و بعد مردم پای صندوق بروند بخواهند تشریفات انتخابات را انجام دهند. خدا نکند یک همچون روزی برای کشور ما پیش بیاید، چون در زمان رژیم گذشته یادتان است که در حوزههای انتخابیه یک عدهای میآمدند ولی همه میدانستند که وکیل چه کسی است میگفتند فلانی است و از تهران تعیین شده است. آنوقت ما شهرستانی بودیم میگفتند از تهران فلانی تعیین شده است. به هر کسی میخواهید رأی دهید مردم هم میدانستند به هر کسی رأی بدهند و هر کاری میخواهند بکنند همان آقایی که تهران بهقول آنها که میگفتند تهران گفته، همانی که تهران میگفت از صندوق در میآمد».
اعتراف روحانی به انتصابی بودن مهرههای حکومت
او ناخواسته به این اذعان میکند که آنچه در حاکمیت ولایت فقیه وجود دارد، نه انتخابات بلکه انتصاب است. رأی و رأیکشی یک تشریفات بیش نیست. چون نمایندگان از قبل در تاریکخانهٔ اشباح مشخص شدهاند. در واقع آنها منتخب ولایت فقیه و مأموران او هستند، نه منتخب مردم.
چرا روحانی این سازوکار را لو میدهد؟ بهخاطر اینکه در پی سهمخواهی بیشتر از خامنهای است و میخواهد به این شیوه از او باج بگیرد و راهش را در حذف مهرههای باند خودش سد کند.
باقی حرفهای روحانی گرو کشی و طاقچهبالا گذاشتن برای خامنهای برای سهم بیشتر است. آنجایی که از مشارکت و رقابت بین سلیقههای مختلف حرف میزند، بحث او بین باندهای قدرت است، نه مردم ایران که از صدر تا ذیل این حکومت را نمیخواهند.
اتاق تجمیع آرا
روحانی برای زیر فشار گذاشتن باند مقابل، دست روی رگ حساس آنها میگذارد و اتاق تجمیع آرا یا مرکز ساخت رأی برای نمایش انتخابات را لو میدهد:
«رای مردم صندوقهای آرا البته من که نمیپسندم این شکلی که الآن ما صندوق آرا داریم، حالا دیگه چاره نداریم هر چه هم با آقای وزیر کشور در هر دورهای تأکید کردیم بههرحال نشد که این انتخابات الکترونیکی را کنیم، افغانستان هم این کار را کرد این کار را بکنیم اینکه چیزی نیست آخر این چیست دومرتبه روی ورقه بنویسد دومرتبه در صندوق بیاندازد و باز یکی میخواند، یکی علامت میزند و معلوم نیست آن چه چیزی را میخواند و این کجا را علامت میزند. بعد همه که علامت زدیم یا حسن تجمیع و آخر که میخواهند تجمیع کنند چه بساطی پیش میآید آنجا باید مراقب و مواظب باشیم خیلی از انتخابات در تجمیع مشکل پیدا میکند».
شارلانیسم برای حفظ بساط دیکتاتوری
شارلاتانیسم روحانی در اینجاست، با اینکه میداند کاندیداها از قبل مشخص شدهاند اما برای حفظ نظام و استمرار دیکتاتوری خواهان شرکت گسترده در نمایش انتخابات از سوی مردم است.
«شماها که در جلسات خصوصی خود میگویید مجلس بعدی صددرصد مال ما هست و اگه مال شماست چرا غصه میخورید؟ شما که اینجوری در اتاق فکر گفتید مجلس بعدی صددرصد مال ماست. الحمدالله مال شماست اگر مال شماست بگذارید یک رقابت شکل بگیرد، مشارکت بالا برود، مجلس هم مال شما باشد، نوش جان شما. ما در این داستان اصلاً مشکل نداریم پس بگذاریم امنیت و رقابت حاصل شود، انتخابات سالم باشد و همه تلاش کنیم مشارکت بالا برود».
رئیس جمهور ارتجاع در ادامه میگوید:
«نگذاریم خدای ناکرده حداقل آرا باشد، باید حداکثر آرا باشد... مشارکت، سلامت و امنیت انتخابات را یک وظیفه بدانیم، نشاط را در مردم ایجاد کنیم».
او آشکارا در پی «نشاط!»سازی برای دیکتاتوری و مشارکت حداکثر مردم در نمایش خرید مشروعیت برای استبداد است. نشاطسازی یعنی استفادهٔ ابزاری از حضور رأیدهندگان و تبدیل رأی آنان به گلوله و شلیک آن به شقیقهٔ قیامکنندگان.
این درخواست ذلیلانهٔ روحانی برای حضور مردم در سیرک تکراری و مهوع حکومت، دیگر کسی را نمیفریبد. حکومت از «نشاط» افتاده و بیرمق آخوندی جز کالبدی سرد شده در مشت مرگ را تداعی نمیکند.
زمان تلنگر نهایی و فروافکندن این کالبد مرگآشام در گور تاریخی خود دیرگاهی است که فرا رسیده است؛ فقط نیازمند یک خیز و یک گام دیگر است.