اصلاحطلبان از بابت وضعیت کلی رژیم و سرنوشت نظام هراسان و نگرانند و هم از بابت شکست همهجانبهٔ روحانی و دولت او سرشکسته و ناامیدند.
آنها از بابت اینکه بهقول خودشان روحانی آنها را به باند خامنهای و شخص ولیفقیه فروخته و هم از بابت اینکه این جریان دیگر مورد مصرف خود را برای حاکمیت و کاراییاش را در حفظ آن از دست داده است، احساس میکنند که قربانی شدهاند.
این وضعیت باعث شده است که این جماعت در روزهای اخیر بهقول خودشان به فکر آسیبشناسی و جستن راه چاره برآیند.
برخی از آنها میگویند جریان اصلاحطلبی باید پوستاندازی کند، بعضیها میگویند باید تغییرات بنیادی کند و بعضیها هم مانند عباس عبدی که از مهرههای سرشناس این باند است خود را اینگونه توصیف میکنند: «نگران، ناامید و خسته».
آخوند محمد خاتمی که همچنان از او بهعنوان لیدر اصلاحطلبان نام میبرند، در پیامی که برای گردهمایی یکی از احزاب وابسته به این باند فرستاده، سعی کرده است به آنها امیدواری بدهد که: «با تدبیر و بدون دادن بهانه به دست دیگران میتوان خطرات را از کشور و ملت(بخوانید حاکمیت آخوندی) دور کرد». خاتمی در این پیام ضمن اشاره به شرایط کنونی میگوید: «ما در وضعیت ناگوار و سختی بهسر میبریم. البته پوشیده نیست که مشکلات فراوان است و دشمنان در کمین... از درون نیز نارساییها و مشکلات کم نیست، مشکلاتی که نمود آن را در تبعیض، فساد و تنگناهای معیشتی بخشهایی از جامعه میتوان احساس نمود. سازوکار و سامانی مناسب که بتواند بر مشکلات غلبه کند و مطالبات بهحق مردم را برآورده سازد، (وجود ندارد) احساس نوعی سردرگمی در راه بردن جامعه، تعارضهای درونی و خنثی شدن فعالیتهای مفید».
خاتمی در ازای این تصویر دلخراشی که از واقعیت موجود رژیم میدهد، هیچ چیز جز روضهٔ وحدت و انشااللهدرمانی برای نجات حکومت ندارد: «در عینحال نباید از امکانها و فرصتها غافل ماند و همه باید دست به دست هم بدهیم».(سایت امروز ۲۵آبان ۹۷)
همین نسخه وحدت را دبیرکل همان حزب موسوم به حزب اتحاد ملت اسلامی به نام شکوری راد در سخنرانیاش در بهاصطلاح کنگرهٔ حزب کذا میپیچد، اما او اعترافاتی هم در بارهٔ نسل جوان کشور و صفآرایی و جبههگیریاش در برابر جماعت اصلاحطلب دارد.
شکوری راد با اشاره به «توفان پرسشگری نسل جوان» میگوید: «امروز فرزندان ما از هجوم پرسشهایی رنج میبرند و استیصال رنجآور ما در برابر پرسشهایی است که ریشه در همان سالهای خوش دارد». منظور او از سالهای خوش چنانکه خودش میگوید سالهای دههٔ خونین۶۰ است. وی میافزاید: «انبوه سؤالات بهصورت توفانی کوبنده ذهن فرزندان ما را فراگرفته است. مسأله امروز ما این توفان پرتلاطم است. همانطور که نمیتوان توفانهای طبیعی را انکار و یا محکوم کرد، این توفان را نیز نمیتوان. ما با این توفان چه باید بکنیم؟». او در جملات بعد به چند و چون این سؤالات هم اشاره میکند و میگوید: «نهاد دولت و حاکمیت بهدلیل ناکارآمدی و گسترش فساد سیستمی بهشدت زیر سؤال رفته و اعتماد و سرمایه اجتماعی بسیار کاهش یافته است. شعلهور شدن اعتراضات در دیماه سال گذشته که همه را غافلگیر کرد بیانگر همین بیاعتمادی بود».(سایت عصر ایران ۲۵آبان ۹۷)
حرفهای شکوری راد و اینکه نسل جوان یا عموم مردم ایرن چه میگویند و چه میخواهند را یکی دیگر از مهرههای این باند به نام مصطفی تاجزاده بهروشنی بیان میکند: «بگذارید صریح بگویم فردا یک زمانی مردم به این نتیجه برسند که هیچ راهی جز سرنگونی نیست من باز اصلاحطلب هستم. میگویم مردم اشتباه دارید میکنید و اگر بروید هزینههای بسیار سنگینی خواهید پرداخت این رژیم فقط با خشونت سرنگون میشود و تجربه بشر نشان میدهد هر حکومتی که با خشونت سرنگون شده رژیم بعدی فقط با خشونت میتواند مستقر بشود».
منطق این پروردهٔ ارتجاع خمینی، همان منطق خمینی است. خمینی هم خیلی صریح میگفت اگر من یک حرفی بزنم و مردم یک حرف دیگر، حرف، حرف من است. اما این هیچ اهمیتی ندارد. همچنین برای او اهمیتی هم ندارد که این آیه را که تجربه بشر نشان داده که هر حکومتی که با خشونت سرنگون شود، نتیجهاش خشونت خواهد بود را از کجا آورده است. این هم مثل همان آیهٔ معروف «اقتصاد مال خر است» خمینی است.
اما آنچه اهمیت دارد این است که این مهرهٔ اصلاحطلب اعتراف میکند که مردم خواستار سرنگونیاند و اعتنایی هم به جزع و فزع این جماعت که از سرنوشت خودشان و سرنوشت حاکمیت به تکاپو و تقلا افتادهاند، ندارند.
بر اساس قانونمندیهای مرحله پایانی نظام است که سرنوشت اصلاحطلبان قلابی هم عبرتالناس شده است.
باندی که در دهه ۶۰ عناصر آن در تشکل فاشیستی موسوم به مجاهدین انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران ضدخلقی، کمیتههای ضدخلقی، زندانهای مخوف رژیم و سایر نهادهای امنیتی و سرکوبگر، بزرگترین جنایت را در حق فرزندان مردم ایران و نیروهای انقلابی بهویژه سازمان مجاهدین خلق ایران کردند.
کسانی که همدست با سایر شکنجهگران پیشانیسفیدی نظیر اسدالله لاجوردی جلاد، حاج داوود رحمانی، حسینزاده، پاسدار حسین شریعتمداری و...، دهها هزار زندانی مبارز و مجاهد را به جوخههای اعدام سپردند. کسانی که افتخارشان این بود که در رابطه با زندانیان مبارز و بهویژه زندانیان هوادار و اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران خط خمینی را اجرا میکنند.
زمانی که در اثر فعالیتهای مقاومت ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران در داخل و خارج کشور حاکمیت آخوندی دچار پیسی و بیآبرویی شد، این جماعت پاسدار و شکنجهگر دهه شصتی جامه مندرس و پوسیده اصلاحطلبی قلابی را به تن کردند، اما باز هم در اثر درایت، فعالیتها و افشاگریهای مقاومت ایران تمامی نقشهها و شگردهای آنها برای فریب مردم با شکست مواجه شد.
اکنون در سراشیب سرنگونی رژیم و در شرایطی که مردم ایران با شعار«اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمام ماجرا» حکم به سرنگونی تام و تمام نظام دادهاند، آنها هستند که در نقطه پایان حیات ننگین آن و نقطه پایان بازی شیادانهای موسوم به اصلاحطلبی، با بیانهای مختلف به توفان خشم مردم علیه حکومت آخوندی اعتراف میکنند و نگران این هستند که« این توفان پرتلاطم» با هدایت« دشمنان در کمین» که همانا مردم ایران، کانونهای شورشی و مقاومت سازمانیافته است، ریش و ریشه نظام را بسوزانند.
آری در مرحلهای که حاکمیت آخوندی در واپسین مرحله حیات ننگین خود قرار دارد از جزع و فزعهای آنها نه تنها آبی برای آن گرم نمیشود، بلکه باعث میشود که مردم بیش از گذشته به ماهیت ننگین آنها پی ببرند.
همین مردمی که حاکمیت منحوس آخوندی و از جمله باند موسوم به اصلاحطلب را در آنچنان وضعیت «ناگوار و سختی» قرار داده است که آخوند شیاد محمد خاتمی نسبت به آن ابراز نگرانی میکند.
وضعیت «ناگوار و سختی» که در انتهای تونل آن سرنگونی تام و تمام حاکمیت ولایت فقیه را در پی دارد.