روزگار کارگزاران نظام ملایان به مرحلهیی رسیده که حذف و تخریب یکدیگر دیگر نه تاکتیک، بلکه تنها راه بقای باندی محسوب میشود. آنچه این روزها در سطوح مختلف قدرت دیده میشود، نه رقابت سیاسی که نوعی بیتعادلی مزمن در ساختار حاکمیت است؛ بیتعادلییی که ریشه در بحران مشروعیت، بنبست تصمیمگیری و فروپاشی تعادلی درونی دارد.
ولی فقیه نظام بارها از ضرورت «یکصدایی» در برابر دشمن سخن گفته است، اما شواهد میگویند که هیچ جناح و باندی دیگر به توصیههای او وقعی نمیگذارد. از یک سو، فعال شدن «مکانیسم ماشه» و بازگشت فشارهای بینالمللی، حاکمیت را به حالت فوقالعاده کشانده است، و از سوی دیگر، شعلهی جنگ باندی درون نظام هر روز زبانه میکشد. همان کسانی که در رسانههای رسمی از «وحدت ملی» سخن میگویند، در مجلس به دنبال استیضاح ۴ یا ۵وزیر دولت پزشکیان هستند تا سهم خود را از قدرت و رانت تثبیت کنند.
روزنامهی اعتماد در شمارهی ۱۶ مهر ۱۴۰۴، بازتابی از این وضعیت دوگانه را نشان میدهد. در یادداشتی تحلیلی همراه با گفتوگو با سه تحلیلگر سیاسی، با عنوان «شرایط ویژه، اختیارات ویژه میخواهد» نوشته است:
«تلاش تندروها برای استیضاح چهار وزیر کابینه بهدنبال آن است که از آب گلآلود فعالسازی مکانیسم ماشه و افزایش تحریمها برای خود ماهیهای سیاسی و جناحی صید کنند».
این روزنامه همچنین با اشاره به درخواست برخی محافل برای اعطای اختیارات ویژه به رئیسجمهور، با دور زدن تلویحی ولی فقیه، میافزاید:
«منعی برای اعطای اختیارات ویژه به رئیسجمهور پزشکیان و دولت چهاردهم وجود ندارد.»
پیداست که بخشی از جناحهای درون قدرت در پی گسترش اختیارات دولتاند تا بهزعم خود از تشدید بحران جلوگیری کنند، در حالی که تندروهای داخلی با فعال کردن مکانیسم استیضاح، درواقع تیغهی دوم همان قیچیاند که رگ انسجام حاکمیت را قطع میکند. طبق اظهارات یکی از تحلیلگران در گفتوگو با این رسانه، «بیش از ۲۵درصد کابینه در معرض برکناری است» و «خبرهایی از فشارهای منطقهیی و امتیازخواهیهای شخصی و استانی به گوش میرسد».
اما نکتهی درخور توجه، موضع غیرمستقیم رسانهی حکومتی در قبال رأس هرم قدرت است. این رسانه که در ظاهر وابسته به جریان «اصلاحطلب» نظام است، با زیر سؤال بردن نقش خامنهای در کنترل بحران، مینویسد:
«در چنین مواقعی دولت باید حرف آخر و نهایی را بزند.»
این جمله در ادبیات سیاسی نظام ملایان، معنایی روشن دارد: به چالش کشیدن ولایت مطلقهی فقیه و اعتراف ضمنی به ناکارآمدی او در مدیریت شرایط بحرانی.
درواقع، نظام به نقطهیی رسیده است که حتی رسانههای محافظهکار نیز ناگزیر از بیان شکاف در رأس حاکمیت شدهاند. از یکسو دولت به دنبال مشروعیتسازی مجدد از راه اختیارات ویژه است، از سوی دیگر نهادهای وابسته به بیت ولی فقیه میکوشند همان دولت را از درون تضعیف و بیاثر کنند.
چنین شرایطی تنها یک معنا دارد: حکومت ولایت فقیه وارد مرحلهی نهایی و بازگشتناپذیر شده است. دیگر نه اصلاح ساختاری ممکن است، نه بازسازی اعتماد و نه بازگشت به تعادل گذشته. جنگ قدرت درون نظام اکنون بهسان زلزلهیی مداوم، بنیانهای وحدت صوری حاکمیت را فرسوده است.
درنتیجه، چه با استیضاح وزرا، چه با گسترش اختیارات اضطراری و چه با هر تاکتیک دیگر، نظام از مسیر تعیین تکلیف نهایی بازنخواهد گشت. بحران کنونی، بحران از هم پاشیدن یک ساختار است، نه لغزش یک دولت.
ادامهی این روند، بیشک به تعیین تکلیف نهایی نظام ولایی ـ آخوندی خواهد انجامید؛ نظامی که اکنون در برابر بنبست مکافات ناگزیر درون، بیرون، اجتماعی و بینالمللی واقع شده است.